
سخنان اخیر شیخ نعیم قاسم دبیرکل حزبالله در اربعین امام حسین (ع) نقطه عطفی در منازعه سیاسی و امنیتی لبنان به شمار میآید. این سخنرانی یکی از صریحترین و قاطعترین مواضع حزب الله در برابر فشارهای داخلی و خارجی برای خلع سلاح بود. این اظهارات نهتنها بهعنوان اتمامحجتی در برابر دولت لبنان و حامیان بینالمللی طرح خلع سلاح مطرح شد بلکه لایههای عمیقی از استراتژی سیاسی، هویت ملی و معادلات قدرت در منطقه را آشکار کرد.
جمله کلیدی دبیر کل حزب الله «مقاومت سلاحش را تحویل نخواهد داد… ما در صورت لزوم وارد نبرد کربلایی خواهیم شد» نه صرفاً یک استعاره مذهبی، بلکه بیانگر ادراکی ژرف از موازنههای قدرت و خطرات پیشروی لبنان است. در شرایطی که فشارهای خارجی و تصمیمات شتابزده داخلی دست به دست هم دادهاند تا معادله دفاعی لبنان را بر هم زنند، این موضع نشان میدهد که حزبالله آماده است بهای بقا و استمرار نقش خود را به سنگینترین شکل ممکن بپردازد.
هشدار استراتژیک
اگر بخواهیم معنای هشدار نعیم قاسم در مورد خلع سلاح حزب الله را در بستر سیاسی فعلی لبنان بخوانیم، میتوان گفت، نعیم قاسم یک اصل را به روشنی ترسیم کرد: موضوع سلاح مقاومت نه یک گزینه سیاسی ساده، بلکه مسأله موجودیت و بقا است. به تعبیر دیگر، تلاش برای خلع سلاح بدون طرح جایگزین دفاعی، چیزی جز باز کردن دروازههای کشور بر روی دشمنی که همواره آرزوی تضعیف لبنان را داشته نیست. همین امر است که سخن او را از یک شعار احساسی فراتر برده و به سطح یک هشدار استراتژیک ارتقا میدهد.
نکته اساسی اینجاست که بحران کنونی فقط نزاعی میان دولت و مقاومت بر سر مالکیت ابزار نظامی نیست. آنچه در پسِ تصمیمات اخیر دیده میشود نوعی همسویی میان سه لایه قدرت است: فشارهای مستقیم آمریکا و نماینده آن در لبنان، ابراز شادمانی آشکار اسرائیل از تصمیم دولت و در نهایت تصویب شتابزده بند انحصار سلاح در دست دولت. این سهگانه، به وضوح نشان میدهد که موضوع فراتر از بحث قانون و حاکمیت است و به حوزه جنگهای نیابتی کشیده شده است؛ جنگی که ابزار آن دیگر نه تانک و هواپیما، بلکه سیاست و ساختار اداری لبنان است.
خروج دولت از منطق شراکت ملی
نعیم قاسم در سخنرانی خود بر این نکته دست گذاشت که دولت برخلاف تعهدات قبلی از جمله بیانیه وزارتی و متن سوگند ریاست جمهوری عمل کرده است. در این اسناد بهروشنی بر لزوم تدوین استراتژی امنیت ملی و دفاعی تأکید شده بود، اما دولت به جای آنکه چنین استراتژیای طراحی کند، یکباره به سمت خلع سلاح مقاومت رفت. معنای این اقدام چیزی جز خروج از منطق شراکت ملی و پیمان همزیستی نیست. در نظامی چون لبنان که بر پایه توازن حساس طوایف بنا شده، حذف یک مؤلفه بنیادین نه اصلاح، بلکه برهم زدن معادله بقا است.
مخالفان حزبالله تلاش کردند این موضعگیری را تهدیدی به جنگ داخلی معرفی کنند، اما مرور دقیق نشان میدهد که نعیم قاسم نه از جنگ، بلکه از فتنه سخن گفت. او هشدار داد که پیامدهای تصمیم دولت میتواند کشور را به سمت بحران داخلی بکشاند و مسئولیت آن متوجه خود دولت خواهد بود که تسلیم فشارهای بیرونی شده است. این تفکیک میان «تهدید به جنگ» و «هشدار درباره فتنه» اهمیت زیادی دارد، زیرا تفاوت میان عامل بحران و ناظر هشداردهنده را مشخص میکند.
پرسش کلیدی
با این حال، پرسش کلیدی این است که ارتش لبنان در چنین معادلهای چه نقشی خواهد یافت؟ ارتش اکنون در موقعیتی قرار گرفته که از یکسو موظف است تصمیم دولت را اجرا کند و از سوی دیگر، هرگونه اقدام عملی علیه مقاومت میتواند این نهاد را درگیر بحرانی ویرانگر کند. به بیان دیگر، توپ بحران در زمین ارتش انداخته شده و این خطر وجود دارد که ارتش به میدان تقابل داخلی کشیده شود؛ امری که نه تنها اعتبار ملی آن را نابود میکند، بلکه میتواند لبنان را در مسیر جنگی تمامعیار قرار دهد.
فراتر از بازیگران داخلی، دست خارجیها نیز بهروشنی پیداست. تجربه سالهای اخیر نشان داده که اسرائیل هرگز از شکستهای نظامی خود دست برنداشته و پیوسته بهدنبال مسیرهای غیرمستقیم برای ضربه زدن به مقاومت بوده است. استقبال آشکار نتانیاهو از تصمیم دولت لبنان نشان میدهد که تلآویو این بار ابزار خود را در ساختار رسمی دولت بیروت یافته است. به موازات آن، فشارهای آمریکا و برخی کشورهای عربی نیز در جهت مهندسی فضای سیاسی لبنان بهکار گرفته شده تا مقاومت در موقعیتی دشوار قرار گیرد.
اما خطر فقط به اینجا ختم نمیشود. طرحهایی در حال شکلگیری است که از جمله آن میتوان به استفاده ابزاری از بحران آوارگان سوری اشاره کرد. برخی محافل غربی تصور میکنند میتوانند از این جمعیت بهعنوان سوختِ جنگ داخلی آینده لبنان بهره ببرند. در چنین شرایطی، لبنان به صحنهای برای آزمایش راهبردهای جنگ ترکیبی تبدیل میشود؛ جنگی که خطوط آن میان نظامی، سیاسی و اجتماعی در هم میآمیزد.
۲ پیام حزب الله
در برابر چنین مخاطراتی، حزبالله تلاش میکند دو پیام همزمان ارسال کند. نخست اینکه مقاومت آماده است از سلاح خود تا آخرین نفس دفاع کند و در این راه هیچ معاملهای وجود ندارد. دوم اینکه با وجود این قاطعیت، تمایل به جلوگیری از درگیری داخلی وجود دارد و هنوز فرصت برای بازنگری در تصمیمات دولت باقی است. این دوگانه قاطعیت در حفظ سلاح و تمایل به اجتناب از فتنه همان نقطه تعادل پیچیدهای است که حزبالله تلاش میکند به جامعه داخلی و بازیگران خارجی منتقل کند.
اگر بخواهیم بهطور عمیقتر به این وضعیت بنگریم، میتوان گفت سخنرانی نعیم قاسم حامل نوعی بازتعریف از مفهوم «دولت – مقاومت» بود. او بر این تأکید داشت که مقاومت نه بدیل دولت، بلکه مکمل و شریک آن است. بنابراین، حذف مقاومت نه تنها توان دفاعی کشور را کاهش می دهد، بلکه اساساً دولت را از محتوای واقعی حاکمیت تهی میکند. در چنین قرائتی، سلاح مقاومت بخشی از معادله دفاع ملی و نه عاملی در برابر آن است.
این منطق البته از سوی مخالفان مقاومت رد میشود. آنها مقاومت را بهعنوان یک نیروی موازی با دولت میبینند که مانع تثبیت حاکمیت انحصاری دولت است. اما واقعیت میدانی لبنان نشان داده که بدون حضور مقاومت، هیچ توازن بازدارندهای در برابر اسرائیل وجود ندارد. همین تجربه جنگهای گذشته کافی است تا نشان دهد چرا بخش بزرگی از جامعه لبنان همچنان بر ضرورت بقای مقاومت تأکید دارد.
چشم انداز پیش رو
فشارهای بینالمللی بهویژه از سوی آمریکا و اسرائیل برای خلع سلاح حزبالله از زمان امضای توافق طائف (۱۹۸۹) وجود داشته است. این توافق که به جنگ داخلی لبنان پایان داد، خواستار انحصار سلاح در دست دولت بود اما حزبالله به دلیل نقشش در مقاومت علیه اسرائیل، از این بند مستثنی شد. تشدید تلاش ها برای خلع سلاح حزب الله در هفته های اخیر، آینده لبنان را در هاله ای ابهام قرار داده است. روزهای پیشرو تعیینکننده خواهد بود. ارتش موظف است تا پایان ماه جاری طرح اجرای تصمیم دولت را ارائه کند و نمایندگان آمریکا بار دیگر به بیروت سفر خواهند کرد تا فشارها را تشدید کنند. سخنان نعیم قاسم دو سناریوی اصلی را پیش روی لبنان قرار میدهد: جنگ داخلی یا گفتوگوی ملی. سناریوی جنگ داخلی که نعیم قاسم به آن هشدار داده در صورت اجرای طرح خلع سلاح با زور، محتمل است. لبنان با تاریخچه جنگ داخلی (۱۹۷۵-۱۹۹۰) و ساختار فرقهای شکننده، ظرفیت بالایی برای بیثباتی دارد. حضور حدود ۲۰ تا ۲۵ درصد شیعیان در ارتش لبنان بهعنوان نیرویی که مسئول اجرای خلع سلاح خواهد بود، این سناریو را پیچیدهتر میکند. احتمال نافرمانی بخشی از ارتش یا حتی پیوستن آنها به حزبالله میتواند به فروپاشی نهادهای دولتی منجر شود.
در چنین فضایی، لبنان میان دو مسیر قرار گرفته است: یا بازگشت به عقلانیت و بازنگری در تصمیماتی که میتواند کشور را به پرتگاه بکشاند یا افتادن در گرداب فتنهای که مهار آن آسان نخواهد بود. سخن نعیم قاسم از نبردی «کربلایی» نه یک تهدید، بلکه استعارهای از میزان فداکاری و پایبندی مقاومت به اصول خود است. این استعاره نشان میدهد که حزبالله در موضوع سلاح عقبنشینی را معادل مرگ سیاسی و ملی میداند و بنابراین هر سناریوی تحمیلی از سوی خارج را به چشم نبردی وجودی مینگرد. در مقابل، دولت و جریانهای سیاسی مخالف باید دریابند که بازی با چنین خط قرمزی نه راهحلی برای مشکلات لبنان، بلکه آغاز بحرانی تازه است که پیامدهای آن همه جامعه را در بر خواهد گرفت.