یک کارشناس مسائل بینالملل معتقد است: گروههای چپگرا دید مثبتی به ایران دارند و مخالف نسلکشی در غزه هستند. برنیسندرز یکی از انهاست که با وجود اینکه یهودی است اما با اسراییلیها مشکل دارد. آنها جمهوریاسلامی را به رسمیت شناخته و مخالف سیاستهای اسراییل هستند و نمیخواهند آمریکا در خاورمیانه در عراق و سوریه و یمن و... وارد جنگ شود.
راستگرایان افراطی چپهای آمریکایی را متهم میکنند که سیاستهای ایران را در ایالات متحده پیگیری کردهاند. آنها از کامالا هریس و تیم همراهش هم در این اتهامزنی نمیگذرند.
در خبرآنلاین با اسفندیار خدایی کارشناس مسائل بینالملل، در مورد رویکرد چپهای آمریکایی به مسائلی چون ارتباط با ایران، مساله فلسطین و ... پرداختیم:
گروههای چپ در آمریکا خود را مشغول فلسطین میدانند. راستگرایان آنها را وابسته به ایران میدانند و بابت این موضوع به این گروهها حمله میکنند. رویکرد این گروهها به ایران چگونه است؟
قبل از هر چیز، درمورد جناحهای اصلی در آمریکا باید صحبت کنیم. هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان جمهوریاسلامی را بهعنوان یک مانع میبینند. اما رویکرد متفاوتی دارد. رویکرد جمهوریخواهان و ترامپ این است که جمهوریاسلامی برداشته شود اما دموکراتها مایلند تا جمهوری اسلامی جذب جامعه جهانی شود. برای جمهوریخواهان تحریم ابزار است و برای دموکراتها نقش دادن به ایران در مسائل بینالمللی از ماهیت ضد آمریکایی ایران بکاهند. در واقع هر دو بهدنبال تغییر ماهیت جمهوریاسلامی ایران هستند. به اعتقاد دموکراتها حضور جمهوریاسلامی باعث موازنه در منطقه میشود و حضورش در خاورمیانه ضروری است.
گروههای چپگرا از جانب گروههای دیگر دموکراتهای تندرو شناخته میشوند. آنها رویکرد بهتری نسبت به خاورمیانه دارند و در پی مقابله با اسراییل هستند و مخالف سیاستهای این رژیم هستند. البته آنها حمله حماس را محکوم میکنند، اما درگیر شدن آمریکا در خاورمیانه را بهضرر آمریکا دانسته و با آن مخالف هستند. آنها معتقدند حضور امریکا در خاورمیانه مربوط به لابی اسراییل است که آنها با این لابی ارتباط خوبی ندارند. اما راستگرایان افراطی تندرو، کاملا برعکس هستند و به شدت با حماس و فلسطین مخالف بوده و حامی اسراییل هستند و با جمهوریاسلامی هم مشکل دارند. فردی مثل جانبولتون نمادی از این گروههاست. او با منافقین ارتباط برقرار میکرد و برای سقوط جمهوری اسلامی ایران برنامهریزی میکرد.
به برخی از چپگرایان، اتهاماتی در خصوص ارتباط با ایران زده میشود. دیدگاه شما به این ماجرا چیست؟
این گروههای چپگرا دید مثبتی به ایران دارند و مخالف نسلکشی در غزه هستند. برنیسندرز یکی از انهاست که با وجود اینکه یهودی است اما با اسراییلیها مشکل دارد. آنها جمهوریاسلامی را به رسمیت شناخته و مخالف سیاستهای اسراییل هستند و نمیخواهند آمریکا در خاورمیانه در عراق و سوریه و یمن و... وارد جنگ شود. آنها معتقدند هزینههایی که ایالات متحده در منطقه کرده است هیچکدام به سود امریکا نبوده است.
راستگرایان دولت بایدن را هم بهخاطر امتیازات محدودی که به ایران داده؛ متهم میکنند. با همه اینها دولت بایدن در رویکردی که نسبت به ایران دارد به چپها نمیرسد و کماکان گروههای چپگراتر هستند که به ایران نزدیکاند. تفسیر شما از این رویکردها چیست؟
بایدن در مرکزیت دموکراتها قرار دارد. اما خانم کاملا هریس کمی به چپ نزدیکتر است. آنها که به مرکز و راست نزدیکترند رابطه بهتری با اسراییل دارند و آن گروههایی که به سمت چپ تمایل دارند رابطه بدتری با اسراییل داشته و رابطه بهتری با ایران دارند. دموکراتها به دنبال جذب ایران به مجامع بینالمللی هستند و مدافع جذب جمهوری اسلامی هستند و از طرد ایران استقبال نمیکنند. چپها در مقایسه با بایدن به ایران احساس نزدیکی بیشتری دارند.
در مورد مساله فلسطین و اسراییل توضیحاتی دادید. اما اگر بخواهیم کاملتر به این موضوع بپردازیم؛ میتوانیم بگوییم که در مقابل با اسراییل و در کنار فلسطین خواهند ایستاد؟
خیر اینطور نیست. همانطور که آنها در قبال جمهوری اسلامی بهعنوان یک مشکل برای آمریکا اتفاق نظر دارند؛ درمورد حماس هم همینطور است. آنها حماس و حزبالله را محکوم میکنند، اما دغدغه آنها را هم درک میکنند. معتقدند اسراییل ماجراجوییهایی میکند که هزینهاش را آمریکا پرداخت میکند. اما نمیتوانیم بگوییم که این گروهها طرفدار فلسطین هستند. آنها از راهکار دو دولتی حمایت کرده و ظاهرا دوست دارند که دولت فلسطینی هم سرکار باشد. چرا که این وضعیت میتواند تامینکننده منافع آمریکا باشد.
چین در سالهای اخیر در خاورمیانه نقش بیشتری داشته است. ابتدا روابط ایران و عربستان را جوش داد و حالا به دنبال بهبود وضعیت در بین گروههای فلسطینی است. دیدگاه گروههای متمایل به چپ در آمریکا در مقابل چین چیست؟
در آمریکا همه طرف ها خطر چین را تشخیص میدهند و میخواهند مقابل چین بمانند. اما چین برای نفوذ اقتصادی که در آمریکا دارد و کارتهایش به این شکل است که دولتها در ابتدا برایش خط و نشان میکشند اما در نهایت سراغش نمیروند. مثلا جورج بوش اولویت خود را چین میدانست. ولی وقتی به قدرت رسید قضیه ۱۱ سپتامبر باعث شد چین از اولویت ایالات متحده خارج شود. در زمان اوباما هم قضیه هستهای ایران و برجام و بهار عربی و... باعث شد تا مساله چین از سوی دولت اوباما فراموش شود. ترامپ هم اولویتهای دیگری پیدا کرد که مساله درگیریها در یمن؛ مشکلات با ایران و ترور سردار سلیمانی و کرونا باعث شد تا به چین پرداخته نشود. بایدن هم چین را اولویت میدانست اما حمله روسیه به اوکراین و بعد حمله اسراییل به غزه باعث شد که پکن از اولویت خارج شود. بیشتر گرفتاریها برای امریکاییها در خاورمیانه است که باعث میشود چین فراموش شود. چین برای همه گروههای امریکایی خطری است که باید به آن رسیدگی شود اما فرصتی برای آن پیدا نمیشود.
منافع چین با امریکا گره خورده است. اگر کالای چینی در آمریکا نباشد، تورم در این کشور افزایش پیدا میکند و واشنگتن مایل نیست که چنین اتفاقی بیفتد.