«فشار حداکثری» بر ایران در حوزه هسته‌ای و منطقه‌ای

 در ادامه راهبرد جدید آمریکا برای آنچه «مهار محور مقاومت خوانده» واشنگتن همزمان با افزایش فشارهای سیاسی و اقتصادی بر دولت عراق به‌منظور محدودسازی گروه های مقاومت، مرحله تازه‌ای از فشارها علیه حزب‌الله لبنان را آغاز کرده است. «جان هرلی»، معاون وزارت خزانه‌داری آمریکا در امور مبارزه با تروریسم و اطلاعات مالی، با طرح ادعای «انتقال حدود یک میلیارد دلار از سوی ایران به حزب‌الله در سال جاری» از تلاش واشنگتن برای اعمال فشار بیشتر بر گروه‌های مقاومت در منطقه پرده برداشت؛ سیاستی که هدف آن، تضعیف شبکه‌های مقاومت از لبنان تا بغداد ارزیابی می‌شود.

برای بررسی این موضوع با نصرت‌الله تاجیک، سفیر پیشین ایران در اردن و تحلیلگر مسائل خاورمیانه گفت‌وگو کردیم.

ارزیابی شما از سیاست کاخ سفید در لبنان چیست؟ اهداف مقام‌های آمریکایی از طرح مسائلی چون تداوم ارتباط مالی ایران با گروه های مقاومت در منطقه چیست؟ در همین چهارچوب روابط ایران و لبنان را چگونه ارزیابی میکنید؟

این ادعای کمک یک میلیارد دلاری ایران را نمی‌دانم تا چه حد درست است، مسئولین مربوطه هم هنوز اظهار نظر نکرده اند، اما چند جنبه دارد؛ اول، جنگ روانی آمریکا برای اختلاف افکنی میان مردم و حاکمیت است که در این زمینه ایران باید استراتژی مشخص و بهتری داشته باشد. تقویت اقتصاد کشور و بهبود اوضاع معیشتی و اقتصاد خانوار و تخصیص بهینه منابع به کاستی‌های داخلی و شکوفائی اقتصادی در اولویت قرار گرفته و کمک‌های خارجی و مخصوصا به لبنان را بیشتر مردمی کند.

خوشبختانه، گذشته از سیاست‌های رسمی دولت، روحیه عمومی مردم ایران نیز همواره مبتنی بر مهمان‌نوازی و تمایل به یاری رساندن به مردم و کشورهایی بوده که با مشکلاتی روبه‌رو هستند. افزون بر این، شیعیان لبنان از دیرباز با مردم ایران روابط دینی و تاریخی خوبی داشته‌اند و همواره کمکهای مردمی از طریق علمای دینی بصورت موسسات خیریه و توسعه آموزش و بهداشت به دست آنان می‌رسیده است. که اقدامات امام موسی صدر و تاسیس حرکه المحرومین تبلور آن است. ایشان در دهه چهل شمسی از کمک‌های مردمی و حکومت وقت ایران برای تقویت بنیه شیعیان لبنان همزمان برخودار بود.

ایران کوشیده است نه تنها با شیعیان، بلکه با سایر اقشار از جمله اهل سنت، دروزی‌ها و حتی بخش‌هایی از جامعه مسیحی که گرایش مستقل‌تری دارند، ارتباط برقرار کند. هدف از این سیاست، تقویت زمینه و استعداد ایجاد یک لبنان مستقل بوده استدوم، آتش تهیه اقداماتی علیه حزب الله و ایران است. با توجه به سفر معاون وزیر خزانه داری آمریکا به منطقه و دیدار با مسئولین اماراتی، ترکیه و لبنانی که طبعا برای بستن گلوگاه های اقتصادی ایران و قطع کمک به حزب الله بوده و سوم روایت سازی برای اجماع سازی علیه ایران در صحنه بین المللی است.

چهارم، پاردوکسی که آمریکا در آن گیر کرده به این معنا که اگر این خبر درست باشد، در شرایطی که آمریکا تلاش و اقدامات وسیعی برای تحریم ایران کرده اما ایران همچنان به اهداف و منافعش پایبند است.

نمی‌توان از نظر دور داشت که به هر حال ایران سرمایه‌گذاری عظیم بخصوص معنوی در لبنان انجام داده و به راحتی از این سرمایه گذاری دست برنمیدارد. این کشور برای ایران دارای اهداف و منافع ویژه‌ای است و به دلیل موقعیت ژئوپولیتیکی و ساختار طایفه‌ای آن از جمله حضور شیعیان در این بافت، لبنان همواره برای ایران اهمیت داشته است.

لبنان برای ایران، چه پیش از انقلاب و چه به‌ویژه پس از آن، جایگاهی خاص داشته است. لذا حتی در دوره پهلوی دوم نیز لبنان مورد توجه حکومت وقت ایران بود. در واقع، لبنان ظرفیتی در درون جهان عرب دارد که رابطه‌ای دوسویه میان دو طرف ایجاد کرده است. به این معنا که ایران تنها به دنبال ارتباط با شیعیان لبنان نبوده، بلکه جنبه عمومی‌تر این رابطه نیز اهمیت دارد. شیعیان لبنان، به‌واسطه ساختار اجتماعی کشور و حمایت‌هایی که سایر طوایف از قدرت‌های خارجی دریافت می‌کنند، اهل سنت از عربستان سعودی و مسیحیان از کشورهای غربی، به‌ویژه فرانسه به دلیل پیشینه حضور استعماری‌اش در لبنان نیاز داشتند که با ایران یک رابطه مستحکم بسازند و ایران از آنان پشتیبانی کند.

یعنی رابطه شیعیان لبنان با ایران با نیاز ایران، شکل نگرفته بلکه بر عکس است. به عبارتی اگر عراق دروازه شرقی اعراب به سوی ایران است، لبنان قلب دنیای عرب و دروازه حضور ایران در مدیترانه است. مثل معروفی است، فکر عربی در قاهره تولید، در بیروت چاپ و در بغداد خوانده میشود و هر سه این کشورها به منظور یارگیری و حفظ منافع ملی خود برای ایران مهم هستند.

ایران البته کوشیده است نه تنها با شیعیان، بلکه با سایر اقشار از جمله اهل سنت، دروزی‌ها و حتی بخش‌هایی از جامعه مسیحی که گرایش مستقل‌تری دارند، ارتباط برقرار کند. هدف از این سیاست، تقویت زمینه و استعداد ایجاد یک لبنان مستقل بوده است در مقابل اسرائیل که اهداف توسعه ارضی دارد. زیرا بخشی از مسیحیان لبنان علاوه بر ارتباط با غرب، با اسرائیل نیز روابطی دارند.

بنابراین اگر چه برخی کارشناسان معتقدند که طایفه گری در اجرا و تامین منافع سیاست خارجی خیلی کمک کننده نیست اما نمیتوان این ظرفیت شیعیان را که به ایران به چشم حامی نگاه میکنند، نادیده انگاشت. در حال حاضر نیز، حتی رسانه‌های اسرائیلی گزارش می‌دهند که حزب‌الله تلاش دارد خود را روزآمد کند چه از نظر تسلیحات و تجهیزات و چه از نظر آموزش نیروها. با شرایطی که اسرائیل برای لبنان، به‌ویژه جنوب آن ایجاد کرده، حزب‌الله ناگزیر است خود را برای هر سناریویی آماده سازد.

آمریکا می‌کوشد بیشترین آسیب را به ایران وارد کند و لبنان نیز یکی از عرصه‌های این سیاست است. اما اشتباه محاسبه آمریکا در این است که خاورمیانه در وضعیتی ناپایدار به سر می‌برد.از این‌رو، بعید است ایران دست از حمایت از حزب الله لبنان بردارد. به باور من، با وجود مشکلات اقتصادی و برخی آسیب‌هایی که سیاست خارجی ایران متحمل شده است، تهران همچنان خواهد کوشید از سرمایه‌گذاری‌ها، اهداف و منافع خود در لبنان حفاظت کند. این امر مذمومی نیست فقط باید با استراتژی جدیدی در دو زمینه کمکهای مالی و جدا کردن لبنان از سوریه که پیوندشان از ابتدا هم محل سوال بود، صورت پذیرد که توضیح دادم.

اما در پاسخ به پرسش شما درباره سیاست کاخ سفید، به نظر می‌رسد ایالات متحده اکنون، به‌ویژه با توجه به تحلیل خود درباره «تضعیف موقعیت منطقه‌ای ایران» با رویکردی حداکثری تلاش دارد در همه حوزه‌ها فشار وارد کند و به‌اصطلاح «ضربه نهایی» را بزند و امتیاز حداکثری بگیرد. این رویکرد اکنون در هر دو عرصه هسته‌ای و منطقه‌ای مشهود است. در چنین شرایطی، آمریکا می‌کوشد بیشترین آسیب را به ایران وارد کند و لبنان نیز یکی از عرصه‌های این سیاست است. اما اشتباه محاسبه آمریکا در این است که خاورمیانه در وضعیتی ناپایدار به سر می‌برد.

قدرت‌های تأثیرگذار منطقه‌ای و بین‌المللی، به جای حل مسائل بنیادین، همواره کوشیده‌اند این بحران‌ها را مدیریت کنند. این رویکرد سبب انباشت مشکلات و افزایش بی‌ثباتی، ناامنی، خشونت و حفظ منطقه در آستانه تنش دائمی شده است. توجه داشته باشیم، لبنان بر اساس ساختار اجتماعی و سیاسی خود دارای نوعی «میثاق نانوشته» است که توازن داخلی را حفظ می‌کند. هر قدرت یا نیرویی که این توازن را برهم بزند، به ناگزیر موج تازه‌ای از ناامنی و بی‌ثباتی را در این کشور رقم خواهد زد.

فراموش نکنیم که لبنان از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ گرفتار جنگ داخلی بود و سرانجام با «تفاهم‌نامه طائف» ساختار جدیدی برای ثبات سیاسی و اجتماعی آن کشور تعریف شد. اگر این توازن مخصوصا از طریق حمله اسرائیل به لبنان دوباره برهم بخورد، بحران لبنان بدون تردید عمیق‌تر و گسترده‌تر خواهد شد و به کشورهای همسایه و اروپا نیز سرایت خواهد کرد.

حملات تازه رژیم صهیونیستی به لبنان، این گمانه را پررنگ تر کرده است که نتانیاهو با فراغت از جبهه غزه بار دیگر به لبنان بارگشته تا یا بر فضای سیاسی این کشور تاثیر بگذارد یا جنگ جدیدی را به راه انداخته و حزب الله را وادار به ورود به صحنه جنگ کند، این گزاره را تا چه میزان به واقعیت نزدیک میدانید؟ آیا پیام تهدید آمیز وزیر جنگ آمریکا به همتای عراقی برای عدم مداخله حشد الشعبی در تحولات آینده منطقه به همین تحول مرتبط است؟

حملات رژیم صهیونیستی به لبنان موضوعی است که از پیش درباره آن هشدار داده بودم. بارها گفته و در جلسات نیز توصیه کرده‌ام که اگر اسرائیل از درگیری با حماس و جنگ در غزه فارغ شود، با توجه به شرایطی که در دو سال گذشته شکل گرفته است، به‌طور طبیعی به سراغ حزب‌الله و لبنان خواهد رفت. به باور من، در حادثه هفتم اکتبر ۲۰۲۳، آنچه از نظر سیاسی و مطالعاتی مغفول ماند، بررسی دقیق نحوه مدیریت این بحران و ارزیابی تأثیرات آن بر کشورهای اطراف، از جمله لبنان، بود. اقدام جنایت ‌آمیز نتانیاهو که عملاً به شخم زدن غزه و نسل‌کشی مردم این منطقه انجامید، مجالی برای تحلیل و سنجش دقیق واکنش کشورهای پیرامونی، از لبنان گرفته تا عراق و یمن بر جای نگذاشت، همه عکس العملی واکنش نشان دادند و به دنبال حوادث کشیده شدند و نتوانسند بازی خود را طراحی و اجرا کنند.

اگرچه آمریکا تلاش میکند نظم منطقه ای جدیدی با محوریت اسرائیل برقرار کند اما تلاش برای همکاریهای منطقه ای میتواند توازن ژئوپلیتیکی را به منطقه بازگردانددر نتیجه، رویکرد نظامی در این بحران بر جنبه‌های سیاسی غلبه یافت. با این حال، اقدام حزب‌الله در آن مقطع، هرچند باعث ایجاد نگرانی‌هایی شد و منجر به آوارگی حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار شهرک‌نشین صهیونیستی در شمال سرزمین‌های اشغالی، در مجاورت مرزهای جنوبی لبنان گردید، اما همان‌گونه که اشاره کردم، اسرائیل کوشید با تکیه بر حمایت‌های آمریکا و غرب، آن وضعیت را پشت سر بگذارد.

اکنون نیز، پس از فراغت نسبی از جنگ غزه، طبیعی است که فشارها را بر حزب‌الله افزایش دهد و این روند احتمالاً ادامه خواهد داشت تا جایی که زمینه‌ای برای نوعی تعامل یا توافق سیاسی میان اسرائیل و لبنان فراهم شود و این نقش ایران و سایر کشورهای موثر از جمله مصر و عربستان را پر رنگ میکند که تحولات منطقه را به دست تحولات، روزمرگی و نظامی گری نسپارند و با اقدامات سیاسی و دیپلماتیک جلوی توسعه و گسترش جنگ را بگیرند.

اگرچه آمریکا تلاش میکند نظم منطقه‌ای جدیدی با محوریت اسرائیل برقرار کند اما تلاش برای همکاریهای منطقه‌ای میتواند توازن ژئوپلیتیکی را به منطقه بازگرداند. زیرا همان‌گونه که پیش‌تر گفتم، آمریکا و اسرائیل هر دو در چارچوب سیاست‌های حداکثری خود عمل می‌کنند و همین رویکرد موجب تشدید فشارها بر حزب‌الله شده است.

اما باید توجه داشت که این روند ساده نیست. جایگاه سیاسی و اجتماعی حزب‌الله در لبنان و نیز نقش اساسی آن در حفظ امنیت کشور، به‌ویژه در جنوب لبنان به دلیل ضعف ساختاری و تجهیزاتی ارتش لبنان در برابر اسرائیل، موجب شده است که بخش عمده‌ای از امنیت لبنان عملاً بر دوش حزب‌الله قرار گیرد.

از این‌رو، هرگونه درگیری جدید میان دو طرف، در صورت وقوع، احتمالاً در قالب حملات هوایی و بمباران مواضع حزب‌الله یا تأسیسات دفاعی آن در جنوب لبنان خواهد بود. به باور من، بعید است اسرائیل الان که ترامپ بیشتر به دنبال کنترل اوضاع است، به عملیات زمینی در خاک لبنان دست بزند، اما حملات هوایی و هدف قرار دادن زیرساخت‌ها و پایگاه‌های حزب‌الله کاملاً محتمل است.

اینگونه به نظر میرسد که ایالات متحده پس از حمایت از فاز نظامی علیه گروه های مقاومت که توسط نیروی نیابتی اش، رژیم صهیونیستی در غرب آسیا صورت گرفت، حالا سیاست به سمت تحت فشار قرار دادن این گروه ها از داخل کشورهایشان برای تاثیرگذاری بر روابط با ایران سوق پیدا کرده است؛ آیا فشارهای آمریکا بر دولت مرکزی عراق به منظور تاثیرگذاری بر انتخابات این کشور را نیز در همین چهارچوب میتوان تحلیل کرد؟

درست می‌گویید؛ فرضیه شما درباره «محور دوگانه» سیاست ایالات متحده صحیح است. آمریکا اکنون از دو مسیر بازی چماق و هویج هم‌زمان فشار وارد می‌آورد به این معنا که از یک سو از طریق تهدیدات نظامی و تجهیز و به‌کارگیری ظرفیت‌های اسرائیل و از سوی دیگر با تطمیع و اگر نشد، فشارهای اقتصادی، تحریم‌ها و ابزارهای جایگزینِ نفوذ بر دولت‌های منطقه و حتی تاثیر بر روند تحولات داخلی، در پی تضعیف پشتوانه داخلی گروه‌های مقاومت است.

ایران و گروه‌های مقاومت باید از موج همدلی و حساسیت عمومی در منطقه و افکار جهانی برای جلب حمایت، تقویت پایگاه مردمی و ایستادگی در برابر خواسته‌های یک‌جانبه اسرائیل و آمریکا چه در جنوب لبنان و چه در غزه استفاده کنند.واشنگتن تلاش می‌کند با ترکیبی از تهدید، تطمیع و عملیات سیاسی ـ رسانه‌ای علیه جریانات مقاومت و حامیانشان، حمایت‌های منطقه‌ای از حزب‌الله و دیگر گروه‌ها را کم‌رنگ یا بی تاثیر کند. در این زمینه حتی آمریکا چندان ابائی ندارد که با دخالت در امور داخلی کشورها و بهم زدن توازن داخلی آنها اهداف سیاسی اقتصادی خود را تامین کند.

اما این معادله خطی و یک‌جانبه نیست؛ نه تنها آمریکا و اسرائیل تعیین‌کننده مطلق اوضاع نیستند، بلکه جنایاتی که به‌ویژه طی دو سال گذشته از سوی اسرائیل رخ داده، حساسیت افکار عمومی را در منطقه و صحنه بین‌المللی به‌طرز قابل‌توجهی افزایش داده و یا بازیگر جدید و تاثیر گذار بازتولید شده است.

این واقعیت فرصت جدیدی برای بازگیری و داخل کردن آن در معادلات پدیدآورده است که با فشارها و تلاش‌های تضعیف‌کننده مقابله کند و ایران و گروه‌های مقاومت می‌توانند و باید از موج همدلی و حساسیت عمومی در منطقه و افکار جهانی برای جلب حمایت، تقویت پایگاه مردمی و ایستادگی در برابر خواسته‌های یک‌جانبه اسرائیل و آمریکا چه در جنوب لبنان و چه در غزه استفاده کنند.