خطای خدمت به خود!

۱- دانش‌آموز که بودیم، هرگاه نمره خوبی از معلم می‌گرفتیم واکنشمان معمولاً این طور بود: «نمره ۲۰ گرفتم». اما اگر بنا به هر دلیلی نمی‌توانستیم نمره خوبی بگیریم می‌گفتیم: «معلم به من نمره ۱۲ داد». این یعنی موفقیت را تنها، حاصل تلاش خود می‌دیدیم و مسئولیت شکست را نمی‌پذیرفتیم و به گردن این و آن می‌انداختیم. این «خطا» محدود به دوران کودکی و دانش‌آموزی و صرفاً راجع به نمره درسی نیست. موضوعی است که گاهی در مسائل کلان هم دیده می‌شود. اصلاً این مبحث تحت عنوان «خطای خدمت به خود» یا The self-serving bias نظر محققان زیادی را جلب کرده و در این باره تحقیقات مفصلی هم صورت گرفته است.

 

این خطا اگر در سطح دوران مدرسه و دانش‌آموزی رخ دهد- که غالباً رخ می‌دهد- شاید خطرات زیادی نداشته باشد اما وای به روزی که در مسائل کلان و مهم کشور مسئولین عمداً! یا حتی سهواً دچار چنین خطاهایی شوند و برای شانه خالی کردن از مسئولیت، همه الا خود را مقصر جلوه داده و بعضاً برای سرکار گذاشتن افکار عمومی به «اصول» هم حمله کنند، دو قطبی بسازند و.... ما در این ۶ سال و اندی که گذشته، به کرات از این خطاها دیدیم. گشایش‌های ولو سطحی و دروغین با اغراق شدید در میزان، مال آنها و حاصل تدبیرشان می‌شد و بن‌بست‌ها و ناکامی‌ها تقصیر دیگران!

 

خط مشی امروز این جریان در این ۶ سال و اندی نیز با رنگ و بویی از پوپولیسم، به شدت تحت تأثیر چنین خطایی بوده به ویژه پس از اثبات خسارت‌بار بودن برجام و هوا شدن همه آنچه تصور می‌کردند. موضوع خیلی ساده است، مسئولیت وضعی را که به وجود آورده‌اند نمی‌پذیرند، حاضر به تغییر رویه هم نیستند. برخی در این طیف بارها و در تریبون‌های رسمی و غیر رسمی گفته‌اند، «همه» مقصرند الا آنها. ۴ سال اول را به یک شکل، ۴ سال دوم را هم به شکلی دیگر. باور بفرمائید اگر ۴ سال دیگر هم دولت در دستشان باشد، وضعیت همین خواهد بود و فقط بهانه‌ها تغییر خواهند کرد. از «تقصیر دولت قبل بود، خرابه تحویل گرفتیم، میراث‌دار شهر سوخته‌ایم» در ۴ سال اول رسیده‌اند به «همینی که هست، به ما چه؟ تقصیر ترامپ بود!» و این روزها، «نمی‌گذارند، اختیار نداریم، باید در قانون اساسی بازنگری کنیم و…» در ۴ سال دوم. یعنی کل ساختار نظام باید تغییر کند و اختیارات تمام قوا به آنها داده شود تا بتوانند، قیمت پراید و سیب زمینی را پایین بیاورند و مشکل مسکن و اجاره‌نشین‌ها را حل کنند!

 

در این بین اما اگر احیاناً علائمی ولو کوتاه و گذرا از گشایش هم حاصل شده، یا وقتی مشکلات حاصل از بی‌تدبیری هنوز به این شکل امروزی وجود نداشت و به دنبال پیروزی در انتخابات بودند، تعابیر کاملاً فرق داشت:

«دنیا عاشق کار کردن با ایران شده. هجوم شرکت‌های غربی برای کار کردن با ایران آغاز شده. آمریکایی‌ها اصرار کردند به ما هواپیما بدهند و پیگیری می‌کنند که چرا خبر نمی‌کنید به شما هواپیما بدهیم. آنها پیگیر کار با ایران هستند. یادتان هست نفت می‌فروختیم و کالا وارد می‌کردیم.»، «کاری خواهیم کرد که لذت سهامدار شدن را بچشید»، «دیدید! کار را وقتی به کاردان بسپارید وضعیت این طور می‌شود.»، «اولین تدبیر ما کاهش نرخ بیکاری خواهد بود»، «مسئله مسکن نیز در اولویت دوم جوانان است که به آن توجه ویژه‌ای دارم»، «سانتریفیوژها باید بچرخد و زندگی مردم نیز باید بچرخد»، «اتکای بودجه جاری کشور به نفت باید کاسته شود زیرا پول نفت از عوامل افزایش تورم است»، «همه تحریم‌های مالی و بانکی و حتی نظامی و موشکی در روز اجرای توافق یکجا برداشته خواهد شد»، «اگر می‌خواهید ریال ایرانی به جای اول خود و گذرنامه ایرانی به احترام خود برگردد، … پای صندوق آرا بشتابید»، «چنان رونقی به اقتصاد بدهیم و آنچنان مردم را از درآمد سرشار کنیم که نیازی به ۴۵ هزار تومان پول یارانه نداشته باشند» و...

 

۲- وقتی برای دانش‌آموز، این «خطا» توضیح داده شود، مسئله را می‌توان حل شده تلقی کرد. اما وقتی پای سیاست و قدرت و بعضاً حتی خیانت به میان کشیده می‌شود، اوضاع کمی پیچیده می‌شود.

امروز که خطای نقشه راهشان به وضوح به اثبات رسیده و حقانیت تک تک هشدارهای منتقدان معلوم شده، عقل حکم می‌کند، روش را تغییر دهند اما بدیهی‌ترین و واضح‌ترین وعده‌ها و صحبت‌های خود را رد و بدیهی‌ترین و واضح‌ترین هشدارها درباره آمدن چنین روزهایی را کتمان می‌کنند. چرا حاضر نیستند اشتباه خود را بپذیرند؟ آیا هنوز گرفتار مشکلِ «خطای خدمت به خود» هستند؟ یا مسئله جدی‌تر از این حرفهاست؟ چرا برای شانه خالی کردن از مسئولیت آنقدر یک دروغ را تکرار می‌کنند که رهبر انقلاب مجبور شوند، برای تببین افکار عمومی، واضحات را دوباره تکرار کنند.

 

«شما البته چشم و هوش دارید و همه چیز را می‌فهمید. در آن نامه‌ای که درباره برجام به مسئولان نوشتم مشخص است که تصویب باید چگونه باشد. در آن نامه شرایطی ذکر شده که در آن صورت، تصویب می‌شود. البته اگر آن شرایط و خصوصیات اجرا و اعمال نشد، وظیفه رهبری این نیست که وسط بیاید و بگوید برجام نباید اجرا شود. این بحث که وظیفه رهبری در اینگونه مواقع اجرایی چیست، مقوله‌ای است، اما معتقدم در زمینه‌های اجرایی نباید رهبری وارد میدان شود و کاری را اجرا کند یا جلوی آن را بگیرد، مگر در مواردی که به حرکت کلی انقلاب ارتباط پیدا می‌کند که در آنجا وارد می‌شویم.

 

من به برجام به آن صورتی که عمل و محقق شد، خیلی اعتقادی نداشتم و بارها نیز به خود مسئولان این کار از جمله به آقای رئیس‌جمهور و وزیر محترم امور خارجه این مطلب را گفتیم و موارد زیادی را به آنها تذکر دادیم.»

۳- پاسخ‌های احتمالی این سوال مهم پیش از این در همین ستون بررسی شده است. یکی از این پاسخ‌ها مربوط می‌شد به منظومه فکری برخی از جریان‌های سیاسی نزدیک به دولت. قطب‌نمای آنها تحت هر شرایطی «غرب» را نشان می‌دهد. آنها اصلاً اعتقادی به خودکفایی و روی پای خود ایستادن، همکاری کردن با کشوری غیر از کشورهای غربی ندارند. بعضاً در غرب درس خوانده و بزرگ شده‌اند و ارزش‌های غربی در پوست و گوشت و خونشان است. وضعیت کشورهایی مثل عربستان، امارات و بسیاری از این کشورهای صددرصد وابسته به غرب را می‌بینند، تحقیر شدنشان، دوشیده شدنشان را می‌بینند اما به روی مبارک نمی‌آورند. معتقدند فقط یک راه وجود دارد و آن مذاکره است. برای همراه کردن افکار عمومی علاوه‌بر دروغ، آنها را می‌ترسانند. از سایه جنگ. می‌گویند اگر بر سر موشک‌هایمان مذاکره نکنیم، جنگ می‌شود. دقت کنید! می‌گویند چون سایه جنگ آمده باید بر سر موشک‌هایمان مذاکره کنیم. در آستانه جنگ، کدام دیوانه‌ای بر سر سلاحش مذاکره می‌کند؟!

 

برخی خبرها و تحرکات اما می‌گویند، آنها فقط نمی‌گویند باید مذاکره کرد. آنها عملاً مقدمات مذاکره را کلید زده‌اند، منتها به دور از چشم رسانه‌ها و در سطحی پایین‌تر. رئیس‌جمهور سوئیس، حافظ منافع آمریکا (در ایران ) به دیدار مقامات آمریکایی می‌رود، ژاپن از ظریف برای سفر به این کشور رسماً دعوت می‌کند، وزیر خارجه عمان سر زده به تهران می‌آید. وجه مشترک این سه کشور وقتی به «ایران» می‌رسند چیست؟ میانجیگری! برای چه؟ مذاکره! و ناگهان خبر می‌رسد وزیر خارجه کشورمان با یکی از نمایندگان کنگره آمریکا دیدار کرده! و طرف مقابل نیز از سوی وزارت خارجه آمریکا مأمور دیدار با ظریف شده است!

تکرار یک اشتباه پرخسارت، با وجود تجربه آن، دیگر «خطای خدمت به خود» نیست، «خطای خدمت به دشمن» است. آقایان! تنها راه فائق آمدن بر مشکلات، حل معضلات اقتصادی، بیکاری، تورم، رکود، فساد و…دادن امتیاز به دشمن نیست، داشتن یک جو اراده و درآمدن از کرختی و بی‌حالی و توهم است.

جعفر بلوری