اضطراب ناشی از مرگ
در آیه 19 سوره ق از ترس مرگ به «سکرة» یعنی حالتی شبیه به مستی یاد شده است:
«وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِ»؛ (و سرانجام، سکرات [و از خود بی خودى در آستانه] مرگ بحق فرا مى رسد).
این حالت بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوق العادهاى به انسان دست مى دهد و گاه بر عقل او چیره مى گردد و او را در اضطراب و ناآرامى شدیدى فرو مىبرد. این هیجان فوق العاده از آن روست که مرگ یک مرحله انتقالى مهم است که باید انسان در آن لحظه تمام پیوندهاى خود را با جهانى که سالیان دراز با آن خو گرفته بود قطع کند و در عالمى گام بگذارد که براى او کاملا تازه و اسرار آمیز است. به خصوص اینکه در لحظه مرگ انسان درک و دید تازه اى پیدا مى کند،.
بى ثباتى این جهان را با چشم خود مى بیند و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده مى کند. اینجا است که وحشتى عظیم سر تا پاى او را فرا مى گیرد و از خود بی خود می گردد. (1)
در تصویری که حضرت علی(علیه السلام) از این اضطراب ترسیم می کند نیز، همین موضوع انتقال از مرحله ای به مرحله دیگرِ حیات و تبعات آن مورد تأکید قرار گرفته است:
«سکرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آنچه [انسان ها] داشتند بر آنها هجوم مى آورد... [انسان]
در این مى اندیشد که عمرش را در چه راه فانى کرده و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است؟!به یاد ثروت هایى مى افتد که در تهیه آن چشم بر هم گذارده و از حلال و حرام و مشکوک جمع آورى نموده و تبعات و مسئولیت گردآورى آن را بر دوش مى کشد .در حالى که هنگام جدایى و فراق از آنها رسیده است و به دست بازماندگان مى افتد. آنها از آن متنعم مى شوند و بهره مى گیرند اما مسئولیت و حسابش بر او است».(2) بنابراین مشخص می شود اصل پدید آمدن اضطراب از مرگ امری عادی است.
آلودگی به گناه
آن عوامل از تأمل در همین حدیثی که از حضرت علی(علیه السلام) نقل شد قابل فهم می گردند. وقتی فکر کردن به مسئولیت اموال باقی مانده از شخص در حال مرگ می تواند.این اندازه در اضطراب او در این مرحله انتقالی مؤثر باشد، روشن است که آلودگی شخص به گناهان و ظلم های دیگر و اندیشیدن به لزوم مسئولیت پذیری پس از مرگ درباره آنها، چه رنج و دردهایی را بر انسان تحمیل می کند.جایگاه کفر و ظلم و گناه در مضاعف شدن رنج و عذاب مرگ آیات قرآن، عذاب و رنج در وقت مرگ و جان دادن را نتیجه مستقیم اعمال شخص و نقطه آغازی برای کیفر ظلم ها و کفرهای او معرفی می کند.بنابراین مسئولیت این رنج و عذاب ها با خود شخص است و خداوند در لحظه مرگ به او هیچ اجحافی نمی کند.زیرا پیش از این بارها و بارها چنین اشخاصی مورد هشدار قرار گرفته بودند که ظلم و کفرشان چنین عواقب سوئی را نیز در پی دارد.
مثلا در آیات 50 و 51 سوره انفال درباره لحظه مرگ چنین انسان هایی و مسئولیت مستقیم آنها در پدید آمدن این وضعیت و در نتیجه ظالمانه نبودنش از سوی خداوند، می خوانیم:
«و لو تَری إذ یَتَوَفَّی کَفَرُوا المَلائِکَةُ یَضرِبُونَ وُجُوهَهُم و أدبارَهُم و ذُوقُوا عَذابَ الحَرِیقِ*ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ»؛
(و اگر ببینى کافران را هنگامى که فرشتگان جانشان را می گیرند و بر صورت و پشت آنها می زنند و مى گویند: بچشید عذاب سوزنده را این بدلیل عملکرد آنان است که هرگز خداوند به بندگانش، ستم روا نمى دارد!).
همین تعبیر در آیه 27 سوره محمد برای منافقان نیز ذکر شده است.آیات دیگری از قرآن نیز به تأثیر ظلم و کفر و انکار وعده های الهی در سختی جان دادن اشاره می کنند. برای مثال می بینیم در آیه 26 تا 33 سوره القیامة(3)
عواملی چون ایمان نیاوردن و تکبر و نماز نخواندن و تکذیب کردن آیات الهی نتیجه چنین جان دادنی معرفی می شوند یا در آیه 93 سوره انعام می خوانیم :
که دروغ بستن به خدا و ادعای دروغین مورد وحی خدا قرار گرفتن موجب این می شود که فرشتگان ستاندن روح چنین اشخاصی، آنها را دچار شداید و سختی های مرگ کنند.افزایش اضطراب از مرگ و مضاعف شدن سختی ها و رنج های جان دادن برای بدکاران، نشان می دهد که اعمال آدمی رابطه مستقیمی با نحوه مرگ او دارد. بنابراین می توان با عمل به وظایف الهی و به جا آوردن کارهای نیک، از میزان این اضطراب کاست. مؤمنان و نیکوکاران و کاهش اضراب های ناشی از مرگ در متون دینی، روایات و بیانات مختلفی وارد شده است که بر مرگ راحت و کم رنج مؤمنین یا عوامل مؤثر در کاهش اضطراب و رنج های لحظات مرگ(4) دلالت دارد.
از جمع بندی این بیانات می توان به این نتیجه رسید که اگر انسان عمر خود را در راه پاکی و ایمان و اعمال نیک بگذراند، خداوند مرگی آرام و کم رنج را نصیبش می کند.
در حدیثی قدسی می خوانیم: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا مِنْ شَیْءٍ أَتَرَدَّدُ عَنْهُ تَرَدُّدِی عَنْ قَبْضِ رُوحِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَنَا أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ فَإِذَا حَضَرَهُ أَجَلُهُ الَّذِی لَا یُؤَخَّرُ فِیهِ بَعَثْتُ إِلَیْهِ بِرَیْحَانَتَیْنِ مِنَ الْجَنَّةِ تُسَمَّى إِحْدَاهُمَا الْمُسْخِیَةُ وَ الْأُخْرَى الْمُنْسِیَةُ فَأَمَّا الْمُسْخِیَةُ فَتُسْخِیهِ عَنْ مَالِهِ وَ أَمَّا الْمُنْسِیَةُ فَتُنْسِیهِ أَمْرَ الدُّنْیَا»(5)؛
(خداوند عز و جل فرمود: من در هیچ امری ترددّ و درنگ نکردم مانند درنگ کردن و ترددّی که در قبض روح مؤمن کردم .
در این صورت مسلماً چیز نفرتانگیز و وحشتناک و هیولا، نخواهد بود، بلکه - در جاى خود - دلانگیز و رؤیایى و بسیار زیبا و دوست داشتنى است؛
زیرا اگر جسمى از انسان مى گیرد، بال و پرى به او مى بخشد که بر فراز آسمان ناپیدا کرانه ارواح، با آن همه لطافت و زیبایى فوق حد تصور و خالى از هر گونه جنگ و نزاع و اندوه و غم، پرواز مى کند.
بدیهى است، آن کس که چنین برداشتى از مسأله مرگ دارد هرگز نمى گوید مرگ بى حاصل، بدون دلیل، و یا مثلاً از طریق انتحار و خودکشى، دریچه به آنچنان عالمى است،بلکه او به استقبال مرگى پرشکوه مى شتابد که در راه هدف و آرمان پاک و آمیخته با قهرمانى و فداکارى و شهامت باشد، مرگى که انسان را از تن در دادن به ذلت و هر گونه بدبختى به خاطر چند روز عمر بیشتر مى رهاند. چون آن مؤمن از مرگ کراهت داشت و من هم کراهت داشتم به او ناراحتی برسانم پس زمانی که اجل محتوم آن مؤمن رسید.
من دو شاخه گل معطر از بهشت برای او فرستادم یکی از آنها مُسخیّه نام داشت و دیگر مُنسیّه. اما مُسخیّه پس او را نسبت به مالش بی اعتنا نموده از همه آنها می گذرد و اما منسیّه پس او را از تمام امور و شؤون دنیا به فراموشی و نسیان می اندازد).انسان ها برای این از مرگ می ترسند و رنج می برند که تعلقات شان از دنیا بریده می شود. ولی هنگام مرگ شخص مؤمن، رحمت الهی نصیب او می شودو برای همین بدون عذاب و سختی جان می سپارد همان طور که در روایات آمده پس از اینکه اهل بیت به بالین مؤمن در حال احتضار می آیند، ملک الموت به او می گوید:
«آیا دوست داری که به آنها بپیوندی و با آنها باشی یا دوست داری به دنیا برگردی؟ مؤمن می گوید نه. دوست ندارم ابدا نمی خواهم به دنیا برگردم و مرا دیگر حاجتی به دنیا نیست»(6)
دیداربا فرشته مرگ
قرآن نیز درباره چگونگی مواجهه فرشتگان با انسان های مؤمن در هنگام مرگ در آیه 32 سوره نحل می گوید:
«الَّذین تَتَوَفّاهُمُ المَلائِکةُ طَیِّبینَ یَقُولونَ سَلامٌ عَلَیکُم ادخُلُوا الجَنَّةَ بِما کُنتُم تَعمَلُونَ»؛ (همان ها که فرشتگان روح شان را مى گیرند در حالى که پاک و پاکیزه اند به آنها مى گویند: سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالى که انجام مى دادید)
ممکن است بعضی از مؤمنین نیز در هنگام مرگ دچار برخی دشواری ها شوند اما این دشواری ها، برای آمرزش گناهان آنها در همین دنیا و در همین لحظه به آنها تحمیل می شوند تا با پاکی از گناهان شان به جهان دیگر روند و در آنجا فقط متنعم گردند.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در این باره می فرماید:
«الموتُ کفّارة لذُنوبِ المؤمنین»(15)؛ (دشواری مرگ جبران گناهان مؤمنان است).
آنچه از جمع بندی مطالب گفته شده در این سه عنوان به دست می آید این است که اضطراب و رنج ناشی از مرگ اگرچه مسأله ای غیرقابل انکار است .اما این امری عادی است چون روندی برای انتقال از یک مرحله مهم حیات به مرحله دیگر است مهم کیفیت و میزان این رنج هاست که ارتباط مستقیمی با اعمال انسان دارد و عامل آن خدا نیست تا بخواهیم موضوع عدالت را راجع به وجود مقدس مورد پرسش قرار دهیم. منشاء ترس و وحشت انسان از «مرگ» چیست؟اصولا انسان از «عدم» و «نیستى» مى هراسد؛ از فقر مى ترسد، چون نیستى ثروت است از بیمارى مى ترسد، چون نیستى سلامت است .از تاریکى مى ترسد، چون نور در آن نیست از بیابان خالى و گاهى از خانه خالى مىترسد، چون کسى در آن نیست حتى از مرده مى ترسد، چون روح ندارد، در صورتى که از زنده همان شخص نمى ترسید!
سخن آخر
بنابراین اگر انسان از مرگ مى ترسد به خاطر این است که مرگ در نظر او «فناى مطلق» و نیستى همه چیز است و اگر از زلزله و صاعقه و حیوان درنده وحشت دارد چون او را به فنا و نیستى تهدید مى کند. البته از نظر فلسفى این طرز روحیه چندان دور و بیراه نیست؛ زیرا انسان «هستى» است، و هستى با هستى آشناست و جنس خود را همچون کاه و کهرباست. اما با «نیستى» هیچ گونه تناسب و سنخیتی ندارد، پس باید از آن بگریزد و فرار کند، چرا فرار نکند؟ولى در اینجا یک سخن باقى مىماند و آن اینکه: همه اینها صحیح است اگر مرگ به معنى نیستى و فنا و پایان همه چیز تفسیر شود، و راستى اگر این چنین تفسیر شود چیزى از آن وحشتناک تر نخواهد بود. و آنچه درباره هیولاى مرگ گفته اند کاملاً به جا و به مورد است؛ اما اگر مرگ را - همچون تولد جنین از مادر - یک تولد ثانوى بدانیم، و معتقد باشیم با عبور از این گذرگاه سخت، به جهانى گام مىگذاریم. که از این جهان بسیار وسیعتر، پرفروغتر، آرام بخش تر و مملو از انواع نعمت هایى است که در شرایط کنونى و در زندگى فعلى براى ما قابل تصور نیست، .خلاصه اگر مرگ را نوع کاملتر و عالىترى از زندگى بدانیم که در مقایسه با آن، این زندگى که در آن هستیم مرگ محسوب مى شود، .
پی نوشت:
1..تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1371هـ.ش، چاپ دهم، ج 22، ص 254.
2.نهج البلاغه، همان.
3.کَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقی* وَ قیلَ مَنْ راقٍ * وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ * وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ * إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ * فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى * وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى * ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى».
4.برای مثال می بینیم که امام صادق(علیه السلام) در حدیثی صله رحم و نیکی به پدر و مادر یا روزه روز آخر ماه رجب را باعث آسان شدن سختی های مرگ معرفی کرده اند: یا در روایات انتقال شخص در حال احتضار به مکانی که همیشه در آنجا نماز می خواند یا خواندن سوره های یس و صافات موجب کم شدن سکرات مرگ معرفی شده است. ر.ک: میزان الحکمه، محمدی ری شهری، محمد، ترجمه: شیخی، حمیدرضا، انتشارات موسسه علمی فرهنگی، قم، 1389هـ.ش، ج 11، ص 127؛ جواهرالکلام، نجفی، محمدحسن، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1404هـ.ق، ج 4، ص 17؛ جامع المقاصد، کرکی، علی بن عبدالعالی، انتشارات موسسه آل البیت، قم، 1404هـ.ق، ج 1، ص 353.
5.بحارالأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 هـ.ق، چاپ دوم، ج 6، ص 153.
6.همان، ص 163