تحلیلی جالب درباره فیلم "رگ خواب"

برای آنان که حمید نعمت الله را دقیق دنبال کرده‌اند، «رگ خواب» از این حیث اهمیت پیدا نمی‌کند که به جای قهرمانی مرد، زنی در مرکز توجه قرار دارد؛ بلکه انفعال قهرمان اوست که «رگ خواب» را از دیگر آثار او جدا می‌کند. شاید گفته شود به واسطه قهرمان بودن زن است که نعمت‌الله به سراغ چنین تصویر منفعلانه‌ای رفته است؛ اما با نگاهی به کارنامه او می‌توان برای نمونه «بیا از گذشته حرف بزنیم» با حضور سه قهرمان زن، نقیضی بر این مدعاست.

چندی پیش در یادداشتی آمده بود «رگ خواب» در مذمت طلاق است. مشخص نبود نویسنده بر چه اساسی این نظریه را مطرح کرده بود؛ اما می‌شد حدس زد حوادث و رویدادهایی که قهرمان زن «رگ خواب» را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد و او را تا فروپاشی درونی پیش می‌برد، نویسنده را مجاب کرده است که این عمل طلاق بوده که زن را نابود ساخته است. منهای این نکته سینمایی که بدون کنش طلاق آفرینش «رگ خواب» ممکن نبود، به نظر می‌رسد نگاه نگارنده آن یادداشت و موضوع «رگ خواب» چندان در تنافر یکدیگر نیستند. همه چیز از یک چشمه می‌جوشد.

برخی از مخاطبان زن فیلم چندان با شخصیت مینا ارتباط برقرار نکرده‌اند. آنان او را زنی منفعل می‌دانند که برخلاف رویه کنونی جامعه ایران به درستی علیه کامران اقدام نمی‌کند. اگرچه او در انتها کامران را رسوا می‌کند؛ اما این رسوایی با نابودی و زوال خود او همراه است. او برخلاف زنان کنشگر و قهرمان عمل نمی‌کند. او چنان درگیر جهان درونی خود است که فرصت برون‌ریزی پیدا نمی‌کند. مینا در تضاد با دوست خویش است. دوستش بدون حضور یک مرد، زندگیش را می‌چرخاند و چه بسا ناجی مینا نیز هست؛ اما این میناست که قهرمان فیلم به حساب می‌آید. اوست که داستان را روایت می‌کند و اوست که راوی منفعلی همانند برخی از شاخص‌ترین راویان رمان‌های عصر مدرن است.

اما یک تفاوت عمده میان راویان منفعل و مینا وجود دارد و آن هم زوالی است که او را در خود فرومی‌برد. زوالی که نه به واسطه طلاق، که به واسطه شخصیت مینا شکل می‌گیرد. آنچه نگارنده آن یادداشت از زن انتظار دارد، نوعی انفعال است. از دید او سکوت زن در برابرمشکلات یک کنشگری مثبت است؛ اما این پرسش مطرح است اگر مردی در چنین وضعیتی، با مشخصات کنونی جامعه ایرانی، در برابر مشکلی مشابه سکوت می‌کرد و اقدامی برای طلاق نمی‌کرد، آیا آن هم فضیلت بود؟ پاسخ بدون شک خیر است.

در جامعه کنونی ایران انفعال مرد نسبت به زن با عباراتی چون «زن ذلیل» توصیف می‌شود، فقدان کنش از جانب مرد یک رذیلت به حساب می‌آید. لیکن چنین جامعه‌ای زن را دعوت به انفعال می‌کند و این در حالی است که اگر به دنبال الگویی قرآنی، به واسطه داستان‌های قرآنی باشیم، به هیچ عنوان شما نمی‌توانید زنی منفعل در نص قرآن بیابید. پس پرسش حیاتی آن است که چه نفعی در انفعال زن در جامعه وجود دارد؟

به یاد داشته باشیم که در «رگ خواب» الهام کردا در نقش دوست مینا، چیزی جز نقش مادر ندارد. او در همان کهن‌الگوی تکراری محبوب ایرانی‌ها، کنشگر باقی می‌ماند و از قضا فرشته نجات میناست.

حال از دریچه‌ای دیگر به «رگ خواب» نگاه کنیم. زنی منفعل در کوران بدقولی‌های مردی به ظاهر عاشق، به جای مقابله یا خروج از رابطه، درگیر فروپاشی شخصیتی می‌شود. او به شکل کاملاً مازوخیستی به خودتخریبی روی می‌آورد. تمام جسارتش سوارکاری در جاده‌ای و خوردن به بن‌بست است. او نه در یک بن‌بست رابطه، به یک بن‌بست شخصیتی دچار شده است. در کنار خود گربه‌ای دارد که در بیشتر لحظات اینهمانی اوست. موجودی که قرار است از بین برود و به واسطه بدعهدی کامران - که مخاطب مسئولیت زن و گربه را بر عهده او می‌داند- به حیات نزولی خود ادامه می‌دهد.

«رگ‌خواب» تلنگری است به انفعال زنانه جامعه کنونی. قصدش زخمی کردن زنان است، زخمی که از دردش مخاطب به خودش بیاید. در وضعیت کنونی نشان دادن قهرمان کنشگر که در برابر جامعه مردانه، با خشونت و جبروت مردانه همه چیز را از سر راه برمی‌دارد - که برآمده از همان نگاه مردانه حاکم بر سینماست - از دید نعمت‌الله و بیات بی‌ارزش است. مسئله نشان دادن آسیب است و این آسیب انفعال است. مخاطب با دیدن انفعال به نوعی آگاهی می‌رسد و برای رسیدن به آگاهی عصبانی می‌شود. عصبانیت واکنش مثبتی به فیلم است؛ چرا که نوعی کاتارسیس در او ایجاد می‌کند که شاید مانع از منفعل شدن اون شود.

المان‌های انفعال در فیلم نیز به خوبی به تصویر کشیده می‌شود. از ساختمان نیمه متروکه‌ای که در ظاهر عاشقانه و در باطن مکانی مناسب برای اضمحلال است و این مهم را با رابطه مینا و کامران مقایسه کنید. انتخاب نماهای لانگ‌شات برای نشان دادن پلکان فلزی ساختمان که دالی بر ناممکنی رابطه‌ شکل گرفته است و شکل فیلمبرداری پایین به بالایش سقوط را پیشگویی می‌کند. حتی دیوار میان کلاس موسیقی و انبار که از وجود مانع برای شکل‌گیری رابطه‌ای رومانتیک و شیک خبر می‌دهد.

همه چیز در «رگ‌خواب» مهیاست برای از بین رفتن یک انسان، انسانی درمانده از انفعال و این انسان در جامعه کنونی در حال گسترش است. انسانی که آرمانش را درون خود حفظ می‌کند و دم نمی‌زند. او محکوم به تخریب است. او انسانی است که حرفش را نه با زبان به مثابه ابزار قدرت که با فضای مجازی به عنوان محیط غیرواقعی منکوب‌گر می‌زند. او باید از بین رود و هر آنچه در پایان فیلم می‌بینیم ترحمی است که هنرمند نثار او کرده یا بهتر است بگوییم ظرفیتی است که مخاطب ایرانی خود را از آن محروم ساخته است. همانند سکانس ضرب‌زنی کامران و آن حالت استعاری که خود محصول انفعال است.

***

پی‌نوشت نخست: با تمام تفاسیر بالا فیلم «رگ‌خواب» در بخش روایت مخدوش است. فیلم در حالی با سولولوگ مینا آغاز می‌شود که طبق قراردادهای بعدی می‌فهمیم که او راوی این روایت است؛ اما در دو نما این روایتگری مخدوش می‌شود. نخست صحبت‌های کامران و صندوق‌دار در بیرون مغازه که نمی‌توانسته توسط مینا شنیده شود و روایت گردد و دوم نمای مذاکره برای فروش سهم مغازه به یک خانواده و خرابکاری مینا که باز جزئیاتش از دید مینا ناممکن است. این در حالی است که همواره مینا در نقش راوی باقی می‌ماند.

پی‌نوشت دوم:  سکانس نواختن ضرب کامران و آنچه در تصویر دیده می‌شود یادآور نمایشنامه «فاسق» پینتر است. در اثر هارولد پینتر استفاده از طبل ارزش کنایی دارد و این کنایه به کلیت اثر تسری پیدا می‌کند و در چند نوبت فرم اجرایش تغییر می‌کند. این مهم در «رگ‌خواب» رها می‌شود و در نهایت به یک عشق‌بازی مجازی تقلیل پیدا می‌کند که می‌توانست بهتر از آن استفاده کرد. اگرچه گل خوردن مینا نیز می‌تواند چنین کارکردی پیدا کند؛ اما در دستگاه نشانه‌شناسی گیرایی اثر پینتر را ندارد.