
به گزارش افكار نيوز ابوالقاسم طالبي كاگردان فيلم قلاده هاي طلا در مصاحبه اي كه صبح امروز در روزنامه اصفهان زيبا به چاپ رسيد به تشريح كامل فيلم جنجاليش پرداخت.
ابوالقاسم طالبى، شخصیت دوست داشتنى اى دارد؛ چه در زمانى که» نغمه «را ساخت و مورد بى مهرى قرار گرفت، چه زمانى که» عروس افغان «را ساخت و فیلمش دیده نشد، چه زمانى که با ساخت» دست هاى خالى «، هیچ کس او را تشویق نکرد و چه الانى که با ساخت» قلاده هاى طلا «در کانون توجهات مردمى و رسانه اى قرار دارد. در تمام این احوال، هم روحیه اش یکى بوده و هم اخلاقش. در تمام این احوال، روحیه شوخ طبعى اش را حفظ کرده و از راه رفتن در پیاده روهاى شلوغ ابایى ندارد. شاید همین روحیه هنرمندانه و البته رک گویى منحصر به اوست که سبب شده حسابش از حساب سایر کارگردانان اعتقادى و ارزشى سینماى ایران جدا
باشد.
روزنامه اصفهان زیبا با توجه به رعایت اصل ارزش مدارى، خیلى زود دست به کار شد و با این کارگردان سخت گیر در امر مصاحبه، گفت و گویى صمیمى و دوستانه به عمل آورد تا بدین ترتیب نخستین مصاحبه مطبوعاتى ابوالقاسم طالبى با رسانه اى مکتوب در ایران) پس از ساخت قلاده هاى طلا(شکل بگیرد. گفت و گوى صمیمانه ما را با کارگردان صریح ترین فیلم تاریخ سینماى ایران از نظر پذیرا باشید.
آقاى طالبى سوال اول را فانتزى مى پرسم. عنوانى که به فیلم شما دادند، یعنى، سیاسى ترین فیلم تاریخ سینماى ایران؛ شما با این عنوان موافقید؟
این لقب دادن ها کار مطبوعات است و من هم نظرى ندارم. براى من آن چیزى که اهمیت دارد، نظر قاطبه مخاطبان فهیمى است که فیلم را مى بینند.
لحظه یا لحظاتى از فیلمتان سانسور شد؟
نه، ما اصلا سانسور نداشتیم.
قلاده هاى طلا شخصیت هاى کلیدى زیادى دارد، احساس نمى کنید که به دلیل ریتم تند روایت، برخى مناسبات در بستر تعریف الکن مانده، مثلا چگونگى لو رفتن مامور نیروى انتظامى یا نفس دستگیرى آن دوجنسه که در ادامه نه در رفتارش و نه در گفتارش، متوجه نمى شویم که او قبلا به دست نیروهاى اطلاعات گرفتار شده است.
نه، آنجایى که گفتى روابط الکن مانده، با نظرت موافق نیستم. ببین من فیلمى ساختم که در آن نباید پلک بزنى. اگر حین تماشاى فیلم سرت را برگردانى، دیالوگى رد مى شود که کلید حل معماست. من نیامدم درباره نحوه وقوع اتفاقى، در فیلم دو ساعت توضیح بدهم. اگر متوجه شده باشى، حیایى یک دور کامل تمام این داستان را توضیح مى دهد و آنجایى که مى گوید: " اون یارو همجنس بازه رو که دستگیر کردیم، رابطتتو فهمیدیم " همه چیز معلوم مى شود. باور کن اگر کسى بخواهد در سینما چیپس و پفک بخورد و فیلم را ببیند، داستان از دستش در مى رود.
من براى اولین بار که فیلم شما را در برج میلاد دیدم، بر این نکته حساس شده بودم که بحثجاسوس در وزارت اطلاعات نمى بایست تا این حد عادى و پرشائبه نشان داده مى شد.
این حرف تو را دوستان اطلاعات هم به من گفته اند اما در هر سازمان و ارگانى کارشناسانى وجود دارند که نظرات خودشان را بیان مى کنند اما آن چیزى که مهم است این نکته است که معاندتى در کار نبوده بلکه یک حساسیتى بوده که همواره وجود داشته و هست.
داستان فیلم شما، طیف هاى داستانى بسیارى دارد: نیروهاى خارجى، دشمنان داخلى کشور، کارکنان وزارت اطلاعات و... با توجه به ریتم تقریبا آرام فیلم در نیمه ابتدایى، احساس نمى کنید که ریتم خیلى سریع داستان در جمع و جور کردن روابط این همه طیف، به ضرر فیلم تمام شد؟
ببین یک چنین فیلمى باید شتاب داشته باشد. اگر مى بینى که ریتم در نیمه ابتدایى کمى آرام تر است براى این است که مى خواستم در همان شروع فیلم، شخصیت پردازى را شروع کنم. خواستم کاراکترهایم را پردازش کنم و آنها را که به گفته خودت کم هم نیستند، به مخاطبانم بشناسانم. در آخر فیلم که ریتم، شتاب بیشترى به خود مى گیرد، مخاطب باید حواسش را خیلى جمع کند تا بتواند بر مبناى دیالوگ ها و پلان ها، گره ها را باز کند. نه، به اعتقاد من فیلم از این مجرا ضربه اى نخورده است.
ْ
ببینید آقاى طالبى، مخاطب فیلم شما افراد عام هستند؛ این ریتم تند براى آنها کمى ثقیل است چون اولا مخاطب ایرانى عادت به دیدن فیلم هایى با این ضرباهنگ ندارد و دوم اینکه کلیدهایى که براى حل به دست مخاطب مى دهید تمامش در سکانس هاى انتهایى فیلم لو مى رود بنابراین این هجمه از رمز گشایى ها در انتهاى فیلم براى مخاطب با هر گروه سنى، پرفشار و صدالبته نامتوازن است.
بالاخره این حرکت در سینماى ایران باید از جایى شروع مى شد. فیلم من فیلم ایجاز است. من نمى توانم مثل سریال، همه چیز را مو به مو شرح داده یا نشان دهم. فیلم من فیلمى است که مخاطب بعد از دیدنش به فکر فرو مى رود تا رابطه آدم هایش را در بیاورد، دیالوگ ها را پس و پیش کند تا به این روابط بى شمار در فیلم پى ببرد. تا بوده یک مثلثعشقى بوده، یا چترى براى دو نفر بوده یا دو نفر زیر یک چتر، جدیدا هم که دو به دو شده و تم خیانت رواج پیدا کرده است.
آنجایى که شما مخالفین نظام را در خانه اى نشان مى دهید من دو سوال از شما دارم: اولا ضرورت نشان دادن افراد مختلف به عنوان نمادى از گروه هاى معاند و ثانیا با توجه به اختلاف فکرى این شخصیت ها با یکدیگر، این ترس در شما به وجود نیامد که نقصانى در شخصیت پردازى این شخصیت ها که در هدف هم فکر، اما در فکر هم عقیده نیستند به وجود بیاید؟
داستان فیلم ما در مورد طیفى از گروه هاى مخالف انقلاب اسلامى است؛ چه گروه هایى که از قبل از انقلاب بودند و چه گروه هایى که امروزه اعلام وجود مى کنند. از ساواکى که پیش از انقلاب وجود داشته تا منافقینى که بعد از انقلاب اقدامات مسلحانه
انجام دادند و چه آدم هایى که مانند آن دو جنسه، جدیدا تحت تاثیر فرهنگ غرب قرار گرفته اند. همه این افراد طیفى را تشکیل مىدهند که اتفاقا این طیف در ماجراى فتنه ۸۸ هماهنگ عمل مىکنند به گونه اى که مقام معظم رهبرى هم اذعان داشتند: " از رقاصه ها تا … " در ماجراى فتنه دست به دست هم داده بودند. این افراد، تیپ هستند و البته شناخته شده. آنها تظاهراتى مى کنند و هر وقت که در جایى جمع مى شوند، رهبرى شان به دست کمیته مشترک است که تمام اینها واقعیت دارد و الان هم هست که در شکل واقعى، آنها موتور سوار داشتند، محافظ دم در داشتند، دوربین هاى مدار بسته داخل و خارج از خانه داشتند و... که
فیلم من براى نشان دادن تمام این جزئیات، جاى بیشترى نداشت، به خاطر همین از ایجاز استفاده کردم تا مخاطب بیشتر به فکر فرو رود.
چقدر راش گرفتید؟
فکر کنم یک به سه یا یک به چهار.
چقدر خوب، خیلى ها راش هایشان به یک به چهل هم مى رسد.
بله. ما چون خیلى تمرین کردیم و با وجود بازیگران حرفه اى مشکل آنچنانى نداشتیم.
در مورد فیلمبردارى هم زیرکى به خرج دادید و برخلاف تصور همه، دوربین روى دست فوق العاده کمى داشتید.
من صحنه هاى مردمى را اول مى دیدم و بعد فیلمبردارى مى کردم. همه چیز را کلاسیک گرفتم بنابراین شما با یک فیلم کلاسیک طرف هستى. البته اگر فرد دیگرى جاى من بود، طور دیگرى این فیلم را مى ساخت. مثلا همین دوربین روى دست که اشاره کردى، اینطور نبود که چون بخواهیم فضاى پرالتهاب را به تصویر بکشانیم، بخواهیم از دوربین روى دست استفاده کنیم. من فضاى سکانس را مى دیدم و اینطور فکر مى کردم و مى کنم که باید همه چیز واقعى باشد به گونه اى که مخاطب متوجه دوربین نشود که اگر اینطور
باشد دیگر واقعى نیست. من با فیلمبردارم قبلا صحبت کرده بودم ضمن اینکه من بدون دکوپاژ سر صحنه نمى روم.
قلاده هاى طلا چند شخصیت اصلى دارد که به جز شخصیت دکتر) حمیدرضا پگاه(، شخصیت هاى دیگر چندان آنالیز نمى شوند.
مثلا کدام شخصیت؟
شخصیت امین حیایى جاى کار خیلى یشترى داشت و اینکه ما بیشتر از او و خانواده اش بدانیم. ما در فیلم فقط او را در مقام قهرمان مى بینیم فارغ از اینکه طبق تعریف، یک قهرمان مى بایست پیشینه اى داشته باشد که این پیشینه در سینماى ایران مى تواند تا حدود زیادى به خانواده او برگردانده شود.
اتفاقا به شخصیت حیایى پرداختیم. ما مى دانیم او چه کسى است و اطلاعاتى هم در مورد خانواده اش داریم. او همسر و یک فرزند دارد. منتها چون شتاب فیلم خیلى زیاد است و آن دیالوگى که این اطلاعات را به ما مى دهد در انتهاى یک سکانسى است که به دلیل آمدن پرده دیگر، در بعضى سینماها ریکورد نمى شود،
زیاد به چشم نمى آید.
در مورد شخصیت دکتر، آیا بهتر نبود این اختصار خانوادگى و شناساندن اعضاى خانواده را براى شخصیت کارسازترى مثلا همین امین حیایى نشان مى دادید؟
در این مورد هم خیلى فکر کردم تا به شخصیت آقاى دکتر رسیدم. در داستان ابتدایى، همسر آقاى حیایى دیده مى شد اما در بازنویسى گفتم که مى توانم این شکل از داستان را تعریف نکنم. ایجاز در سینما خیلى مهم است، اصلا فرق سینما با تلویزیون در همین ایجاز است. مثلا اگر همان شکل اولیه فیلمنامه حفظ مى شد من باید در سکانس هایى حیایى را نشان مى دادم که موقع بحران، سراسیمه به خانه مى آید و همسرش را از خانه خارج کرده یا خانه را تخلیه مى
کند و آنها را به جایى دیگر مىفرستد. گفتم بدون نشان دادن این سکانس ها هم مى توانم مفهوم را برسانم پس چرا این کار را نکنم.
در ارتباط با این حرفتان، باز هم تاکید مى کنم که این شتاب خلق الساعه فیلم اصلا براى مخاطب ما دوست داشتنى و صد البته مالوف نیست.
ببین فیلم باید به همین ترتیب ساخته مى شد. این ایجاب، در فونداسیون فیلم است. اگر غیر از این بود فیلم، باورپذیر نبود و شعارى مى شد چون مى بایست عین آن حوادث، تند تند اتفاق مىافتاد. وقتى یک تصادفى رخ مى دهد، آن اتفاق در لحظه به وقوع مى پیوندد، اسلوموشن نیست که. این حوادثفتنه ۸۸، براى مردم آشنا بود و ما آمدیم به صورت جمع بندى شده در قالب یک پکیج به صورت کپسولى همه آنها را مرور کردیم به گونه اى که در شکل مستند خود براى همه یک رفرنس
معتبر باشد.
اما این ضرباهنگ تند، یک هماهنگى خاصى را میان همه اجزا مى طلبد: از سناریو تا اجراى کارگردان، فیلمبردارى، موسیقى و …
بله همینطور است. در برخى فیلم ها این ریتم تند به کلیت اثر لطمه مى زند اما بعضى اوقات، فیلم، فیلم تندى است و ریتمش هم باید تند باشد. دیالوگ گویى، تقطیع پلان ها و حتى گرفتن نوع لانگ شات، کلوز آپ و مدیوم شات باید به هم بخورد. حتى موسیقى اش هم نه باید رپ باشد و نه ساز سنتى. ما روى همه این موارد فکر کردیم و حساب شده جلو رفتیم.
یکى از مزیت هاى فیلم شما، قهرمان پرورى است. قلادههاى طلا دو قهرمان دارد: یک قهرمان مثبت و یک قهرمان منفى. نکته مهم اما شیوه قهرمان پرورى در فیلم است بدین گونه که قهرمان فیلم با تخریب یا کوچک کردن شخصیت هاى دیگر به وجود نمى آیند.
درست است. در فیلم هاى دیگر، بدمن ها تحقیر شده اند. اما در قلاده هاى طلا این بدمن ها تحقیر نمى شوند. مثلا یک دیالوگ در ابتداى فیلم درباره شخص رام نورایى عنوان مى شود که " تنها نقطه ضعف این شخصیت عصبانیت اونه. " در واقع قضاوت به عهده تماشاگر است. من تحقیرش نمى کنم تا از این تحقیر، شخصیت مثبت دربیاید، بلکه آنها را به مقابله با یکدیگر
وامىدارم که در این مقابله، تکلیف آنها مشخص شود.
فیلم شما نقاط عطف داستانى زیادى دارد که یکى از مهمترینشان آغاز روند شک کردن هاى حیایى به همکارانش مخصوصا رئیس حفاظت است که در نهایت با رمزگشایى انتهاى فیلم معلوم مى شود که جاسوس اصلى چه کسى است. سوال من اینجاست که آیا این پروسه پیش انداختن و تکثر نقاط عطف، سبب کمرنگ شدن آن عطف اصلى پایانى داستان نمى شود؟ آیا بهتر نبود جریان به گونه اى پیش مى رفت که نقطه عطف انتهایى داستان قدرت مانور بیشترى پیدا مى کرد؟
ببین اصلا فلسفه داستانهاى جاسوسى به همین طریق است. مثلا شما داستان هاى جاسوسى آگاتا کریستى یا فیلم هاى هیچکاک را به یاد بیاورید، در این داستان ها و
فیلم ها، شما با اطلاعاتى که به دست مى آورید مطمئن مى شوید که قاتل یا دزد یا جاسوس فلان آدم است اما در لحظه آخر متوجه مى شوید که حدستان اشتباه بوده و دزد یا قاتل، فرد دیگرى است. مهم این است که شما باورتان شود و آن تحول، تحولى بى پایه و اساس نباشد و تحولى بر مبناى پیچیدگى هاى داستان باشد. این اتفاقات باید در فیلم هاى جاسوسى بیفتد. فیلم جاسوسى یعنى اینکه در نشان دادن روابط جاسوسى، پیچیدگى هایى را نشان دهیم. مثلا آقاى کشمیرى را به یاد بیاورید؛ دبیر شوراى امنیت ملى کشور و کسى که مورد وثوق آقاى رجایى بود و ایشان پشت سر کشمیرى نماز مى خواند و بعد دیدیم که همین آقاى کشمیرى
زیر پاى رئیس جمهور بمب مى گذارد، پس این جاسوس به قدرى نقش پیچیده اى داشته که هیچ کس به او شک نمى کند تا اینکه توانست حضرت رجایى را به شهادت برساند.
قلاده هاى طلا، به نوعى نخ تسبیح حوادثفتنه ۸۸ از ابتدا تا اول شهریور است. در این بازه زمانى اتفاقات ریز و درشتى افتاد که فیلم به حق توانسته حتى در شکل کلى نیز بدان اشاره مستقیمى داشته باشد اما با توجه به موضوع هارمونى روایت، علت برجسته و مستقل نشان دادن یکى از این حوادثیعنى پایگاه بسیج نسبت به دیگر حوادثایام فتنه چه چیزى است؟
بله همانطورى که اشاره کردى ما هیچ چیز را از قلم نینداختیم. میدان ونک، میدان انقلاب، میدان هفت تیر و... همه چیز را تا پایان مرداد ۸۸ نشان دادیم. از اولین اتفاق که پیام تبریک پیروزى زودرس است را نشان دادیم تا زیر بار نرفتن کاندیداها در
اعلام نتیجه، اعتراض مردمى در میدان هفت تیر و... تا به ۲۵ خرداد مى رسیم که با کلمه " تقلب " مردم را به خیابان ها کشاندند. بعد از این هم حوادث۲۶‚۲۷‚۲۸ و ۲۹ خرداد که خطبه نماز جمعه مقام معظم رهبرى بود را به تصویر کشاندیم و البته قتل ندا آقاسلطان را هم همینطور. دلیل پرداختن ویژه به پایگاه بسیج هم به دلیل اهمیت ویژه آن بود و اقدامى به موازات روایت داستان. ۵ نفر و یا به تعبیرى ۷ نفر در آن مکان کشته شدند. ما هیچ جا به این اندازه کشته ندادیم البته داستان کهریزک جداست و باید به صورت مستقل به آن پرداخته شود.
بنابراین با توجه به وفادارى شما به مستندات دوران فتنه، مى توانیم قلاده هاى طلا را یک مستند داستانى خطاب کنیم؟
مستند داستانى نه. قلاده هاى طلا فیلمى است بر اساس مستندات که اتفاقاتى را فیلمسازى کرده است. آن اتفاقات به صورت حرفه اى، با بازیگرانى حرفه اى، فیلمبردارى حرفه اى و... به صورت کلاسیک ساخته شده است و حتى مینى مال هم نیست که دو نفر دوربین دستشان بگیرند و آن اتفاقات را بازسازى کنند. من خوشحالم که خیلى از مردم از من سوال مى پرسند که آن صحنه ها واقعى است یا شبیه سازى شده است. این موفقیت را نشانه لطف خدا مى دانم.
در مورد موسیقى منحصر به فرد قلاده هاى طلا، این باور را دارید که تعلیق، از ابتدا با موسیقى در ذهن مخاطب شکل مى گیرد؟ به عبارتى موسیقى در فیلم شما یک کاراکتر مستقل است که بار تعلیقى بسیارى به داستانتان مى دهد.
دقیقا. من روى موسیقى خیلى کنکاش کردم تا به آقاى سرگئى در اوکراین رسیدم. آقاى سرگئى پس از تماشاى فیلم گفت که عین این اتفاقات در اوکراین هم رخ داده و من تمام این اتفاقات را ازنزدیک لمس کرده ام بنابراین به یک همفکرى خیلى خوبى دست پیدا کردیم. حتى آقاى سرگئى به من گفت که انگار برخى از شخصیت هاى فیلم قلاده هاى طلا را از اوکراین به ایران برده ایم.
در مورد توقیف فیلم تان گفته بودید که مقامى بالاتر از وزارت ارشاد در این قضیه دست دارد، آن مقام بالاتر که بود؟
گفتن ندارد.
به جز خانم مریلا زارعى، بازیگر دیگرى بوده که او را بخاطر بازى در این فیلم تهدید کرده باشند؟
بله. یک کمپینى تشکیل شد که فاشیستها آن را مىگرداندند. من دنبال این قصه نبودم اما آن افراد را مى شناسیم و روزگارى اگر قرار بر برخورد باشد مطمئن باشید که برخورد خواهیم کرد. اگر مى بینید موضوع خانم زارعى رسانه اى شد بخاطر این بود که ایشان قرارداد نوشت و بعد تهدیدها علیه ایشان آغاز شد. ۳۰۰ تا ۴۰۰ پیامک تهدیدآمیز از داخل صنف به او داده شد و هر روز مشکلى برایش پیش مى آمد. این فشارها از داخل جایى بود که الان دیگر نیست و آن را بستند.
در ایام نوروز گروه انصار حزب الله با تجمع مقابل ساختمان وزارت ارشاد خواستار پائین آمدن دو فیلم رقیب شما در اکران شدند. موضع شما در برابر این حرکت و متعاقب آن پائین کشیدن نصفه و نیمه دو فیلم گشت ارشاد و خصوصى چیست؟
البته من تهران نبودم و معتقدم که اگر قرار بر برخوردى باشد باید به صورت قانونى صورت بگیرد. از طرفى باید به یاد داشته باشیم که در کشور ما ارزش هایى حاکم است که اگر این ارزش ها مورد لطمه قرار بگیرد همان فیلمسازان، در وهله اول متضرر خواهند شد. من معتقدم که در این جریان مى شد مدیریت و تعاملى انجام داد. متاسفانه یکسرى سیاسى کارى دارد انجام مى شود که
همه چیز در برابر این سیاسى بازى دارد ذبح مى شود. سیاسى کارى و سیاسى بازى خیلى با سیاسى بودن فرق دارد. متاسفانه این حرکت در فرهنگ ما دارد رشد مى کند و بزرگ مى شود که در این بین سر فرهنگ بریده مى شود و بدین ترتیب ضررش، هم براى فرهنگ است و هم براى مردم.
این درست است که پائین کشیده شدن دو فیلم» گشت ارشاد «و» خصوصى «کمکى بزرگ به بیشتر فروختن فیلم شماست؟
اتفاقا این جریانات به فیلم ما لطمه زد. همین الان گشت ارشاد ۱۹ سینما دارد و هر روز هم اعلام مى کنند که فیلم فردا به اکرانش خاتمه مى دهد، مردم هم از ترس اینکه فیلم از فردا روى پرده نیست به سینماها هجوم مى برند و تا صبح، فیلم را مى بینند، سینماهاى گشت ارشاد دو برابر ظرفیت خودشان بلیط مى فروشند. البته نوش جانشان. براى من مهم آن است که فیلمم دیده خواهد شد و همیشه سره از ناسره مشخص مى شود.
» گشت ارشاد «در جشنواره فیلم فجر، در چهار رشته، نامزد دریافت سیمرغ بلورین بوده، از این چهار شاخه شما به چند شاخهاش راى داده بودید؟
ما در داورى بحثمى کنیم. نتیجه این بحثها و راى ها هم مال همه است. قرارمان این نیست که بگوئیم به چه کسى راى دادیم.
به عنوان سوال پایانى مصاحبه به ما بگوئید که شما از ماجراى اهداى سیمرغ از طرف آقاى شیخ طادى در جریان اختتامیه جشنواره فیلم فجر مطلع بودید؟
من اصلا خبر نداشتم و وقتى ایشان این موضوع را روى سن اعلام کرد شوکه شدم و به او گفتم که اى کاش قبل از این با من هماهنگ مى کردى چون سیمرغ آقاى شیخ طادى را من به او دادم که اگر از قبل با من هماهنگ مى کرد، مى گفتم سیمرغ را فرد دیگرى به او بدهد که این گونه از من به او و از او به من داده نشود. بالاخره لطف ایشان بوده و من هم از آقاى شیخ طادى تشکر مى کنم. البته من نخواستم این سیمرغ را قبول کنم و مقاومت کردم اما دیدم نمى شود به همین
دلیل قبول کردم و بعد جایزه را دادم به صاحب اصلى آن یعنى خانواده شهید احمدى روشن. چون حق آنهاست، همه چیز مال آنهاست. اگر در بخش اصلى جشنواره شرکت مى کردم و جایزه اول را هم مى بردم باز هم جایزه ام را به خانواده این چند شهید هسته اى تقدیم مى کردم.
وقتى آنها چنين جايزه بزرگى به ما مى دهند آن وقت جايزه من بى نهايت بى ارزش و غير قابل قياس است.