به گزارش افکارنیوزبه نقل از العالم، روزنامۀ لبنانی السفیر امروز شنبه در مفاله ای به قلم عبدالاله بلقزیز، نویسنده و تحلیلگر مغربی، اختلاف میان قطر و عربستان در حمایت از اخوان المسلمین و گروه های سلفی را مورد بررسی قرار داد. در بخش هایی از این مقاله آمده است:

میان دوحه و ریاض، دو پایتخت " جنبش آزادی ملی عربی "، اختلافی ناپیدا درباره ساختار آینده سیاسی منطقه وجود دارد، آینده ای که در یک سال و نیم گذشته، سیاست " هرج و مرج خلاق " آن را شکل داده است. این دو کشور که به همراه کشور " دوست و برادر " ترکیه، از لحاظ سیاسی و مالی خود را حامی انقلاب های عربی می دانند، بر لزوم کنار زدن نخبگان سیاسی حاکم اتفاق نظر دارند، اما درباره " سهم " خود در نظام جدید یا نظامی که ممکن است شکل بگیرد، اختلاف دارند. شبکه های ماهواره ای وابسته به هریک از این دو رژیم(الجزیره و العربیه) نیز بخش وسیعی از برنامه های خود را به انقلابیون نماینده دو کشور و یا فرهیختگان و یا اندیشمندان و تحلیلگران استراتژیک و فعالان رسانه ای اختصاص می دهند تا حوادثآتی انقلاب ها را " پیش گویی " کنند.

بی شک دو کشور که همواره بر دموکراسی در خارج از خاک خود - و نه داخل مرزهای خود! - تاکید می کنند، برای به قدرت گرفتن یک " جریان اسلامگرا " سخاوتمندانه هزینه می کنند، ولی در داخل این جریان به دو گروه مختلف تقسیم می شوند و هر یک از این دو کشور از گروهی که هوادار اوست، حمایت می کند. این بدان معنا نیست که هریک از این دو کشور به یک تشکل اسلامی ویژه اعلام وفاداری می کنند و اختلافات آنها به دلیل اختلاف میان اسلامگرایان است، بلکه این بدان معناست که هریک از این دو کشور با یک گروه مشخصی همسویی بیشتری دارد. در واقع وفاداری از سوی اسلامگرایان است. آنها به دو کشوری که مدت های مدیدی برای آنها هزینه کرده و آنها را برای این مرحله آماده کردند امریکا را نیز برای همکاری و اعتماد به آنها قانع کردند، بسیار وفادار هستند.

بر کسی پوشیده نیست که قطر از مدت ها پیش تاکنون از تشکل ها و شاخه هایی از " اخوان المسلمین " حمایت می کند. هر کسی که به دوحه سفر کند این امر را به خوبی درمی یابد؛ ده ها رهبر این تشکل از نقاط مختلف جهان عرب در آنجا زندگی می کنند، همچنین شبکه قطری الجزیره، از اعضای این گروه(به عنوان مسئول، کارمند و یا مهمان گفتگوهای خبری و مصاحبه ها) آکنده است. چیزی نمانده که دوحه به مقر رسمی نشست های اخوان المسلمین تبدیل شود، هرچند پایتخت قطر، حالا هم مقر فقهی و راهبر فکری آنهاست. دوحه از این که رهبران اخوان المسلمین را در کنار اعضای دفاتر تجاری اسراییل و دیگر نهادهای صهیونیستی و نیز پایگاه نظامی امریکا در " عیدید "(بزرگترین پایگاه آمریکایی در خلیج فارس)، و حتی در یک هتل مشترک میزبانی کند، هیچ سختی و مشقتی حس نمی کند، زیرا همۀ اینها در هنگام ضرورت به کارش می آیند.

از طرفی، برکسی پوشیده نیست که عربستان به سلفی ها امید دارد، چرا که نهاد وهابیت از زمان شکل گیری آن و آغاز برنامه موسوم به " انتشار دعوت " با هزینۀ عربستان اداره شده است و بخش وسیعی از جنبش های سلفی در جهان عرب و اسلام از آن سود می برند. از طرفی، با وجودی که عربستان در دوره های مختلف با اخوان المسلمین تعامل داشت و رهبران آن را پناه داد و درمقابله با عبدالناصر، حافظ اسد و قذافی از آنها حمایت کرد، اما اعتماد چندانی به آنها ندارد.

اختلاف بی صدا میان دو کشور امروز بر سهم هریک از آنها در نظام کشورهای دیگر در تونس، مصر و لیبی است، هرچند آنها سعی در پنهان کردن آن دارند و نیز می کوشند تا تنش های موجود در روابط اخوان المسلمین با سلفی ها در تونس و مصر(و در هر انقلاب دیگری که این " برادران معاند " در آن جایگاهی پیدا می کنند) را تحت کنترل درآورند تا اختلاف میان آنها به حد انفجار نرسد و آنها را به یک مقابله سیاسی و رسانه ای ناخواسته وادار نکند. اما این آتش بس، موقت و متزلزل است. علت این سستی را باید در تفاهم ظاهری و صوری میان اخوان المسلمین و سلفی ها جستجو کرد، به گونه ای که این تفاهم موقت میان دوحه و ریاض در ایجاد " دموکراسی در کشور دیگران "، نزدیک بود در یمن به نبرد و رویارویی برسد.

اکنون باید پرسید: تفاهم ميان این دو كشور تا چه حد مي تواند در مقابل درگيري های ميان اخوان المسلمين و سلفي ها در مقابل سفارت هاي خارجي مقاومت كند؟ آيا ریاض و دوحه براي كنترل آن وارد عمل خواهند شد يا اين كه اين امر، سابقۀ دوستي میان طرفین را به کلی بر هم خواهد زد؟