به گزارش افکارنیوز، محمدمرادی شاید نخستین فردی نباشد که میدان مبارزه با سرطان را پیروزمندانه ترک می کند اما یکی از قوی ترین و شجاع ترین افرادی است که توانست سرطان را در روزهای آغازین زندگی مشترک، درست زمانی که خود را برای زندگی با همسرش زیر یک سقف آماده می کرد، به مبارزه بطلبد. او از سال ۸۴ به سرطان کولون نزولی روده مبتلا شد و پس از آن با درگیری غدد لنفاوی اطراف کبد روند دشواری را برای درمان و بهبود سپری کرد. آنچه می خوانید ماجراجویی های این جوان ۳۳ ساله برای مغلوب کردن سرطان است. در ادامه این مطلب دکتر علیرضا شهاب الدین جراح عمومی نیز مطالبی را درباره سرطان کولون نزولی روده، روند و عوارض درمان با مخاطبان در میان می گذارد.

نشانه اول؛ خونریزی

سال ۸۴ با خونریزی گوارش به پزشک مراجعه کردم و او مشکل کولیت روده را تشخیص داد و با عمل بسته لیزر به کمک دستگاه کولونوسکوپی کولیت را برداشته و برای بهبود کامل تجویزهایی کردند اما از آنجا که دلمشغولی های زیادی داشتم و مهمتر از همه برای شروع زندگی جدید آماده می شدم، آن طور که باید تمرکز کافی برای درمان نداشتم و اصلاً بیماری را جدی نگرفتم. علائمی مانند خونریزی دستگاه گوارش و درد در ناحیه پهلو و شکم را تجربه می کردم و این مسئله موجب شده بود اشتهایم تحت تاثیر قرار بگیرد و بسیار لاغر شوم. به حدی که بسیاری از دوستان و اطرافیانم نگران شده بودند که مبادا معتاد شده باشم. در حالی که بیماری و درد ناشی از آن مرا بسیار ضعیف و ناتوان کرده بود.

ماه عسل، ماهی تلخ

برای ماه عسل با همسرم، با کلی ذوق و شوق، تصمیم گرفتم به کلاردشت برویم. بعد از یکی، دو روز تفریح و استراحت دوباره درد سراغم آمد. مجبور شدیم ماه عسل مان را نیمه کاره رها کنیم و برای معالجه به شیراز برگردیم. اصلاً تصور نمی کردم که به سرطان مبتلا شده ام. در این مرحله بخش مهمی از روده ام کولون نزولی را که توده های سرطانی آن را مسدود کرده بود، برداشتند و پس از آن به توصیه پزشک آماده شیمی درمانی شدم تا به طور کامل از شر توده و سلول های آن راحت شوم اما ظاهراً بیم سرایت سلول های سرطانی به اندام های دیگر نیز وجود داشت شیمی درمانی تاثیری روی آنها نداشت. سرانجام به توصیه پزشکم از شیراز به تهران آمدم و با یک آنکولوژیست مشورت کردم و به توصیه او ۴۵ جلسه رادیولوژی را تجربه کردم.

پایانی تلخ / شروعی شیرین

در زندگی عادت هایی دارم که به آنها پایبندم. مثلاً دوست دارم همیشه اصلاح کرده باشم، یا ۱۰ دقیقه زودتر سر قرارهایم حاضر شوم، این عادت ها را حتی در روزهایی که برای رادیوتراپی به بیمارستان امام خمینی(ره) مراجعه می کردم، انجام می دادم. روز اول زودتر از موعد زمان رادیوتراپی به بیمارستان رسیدم. در سالن بیمارستان که فضای کم نور و خاکستری رنگ داشت نشستم و ناگهان حس غریبی سراغم آمد. احساس کردم بدبخت ترین و بیچاره ترین انسان روی کره زمین هستم. چرا که در آستانه ۳۰ سالگی و زمانی که باید فصل جدیدی از زندگی را شروع کنم دچار بحرانی بزرگ شده ام. شاید ۱۰ تا ۱۵ دقیقه در این فکر بودم و دقیقه های سیاه و تاریکی را پشت سر گذاشتم. اما با یک اتفاق ساده که در راهروی بیمارستان افتاد، ناگهان از این رو به آن رو شدم.

نگاهی نو به زندگی

وقتی روی صندلی در راهروی بیمارستان نشسته بودم و افکار غم انگیزی داشتم، زوج جوانی را دیدم که فقط ۴ روز از ازدواج شان گذشته بود و عروس خانم تازه متوجه شده بود به سرطان سر و گردن مبتلا شده است. این مسئله به این معنا بود که آثار قرمزی و سوختگی که اشعه گاما روی پهلوها و شکم من به وجود خواهد آورد، قرار است روی صورت و گردن او ایجاد کند. پس از این زوج جوان، مردی را دیدم که به سرطان مخچه مبتلا شده بود و تنها عضو فعالش چشم هایش بود. کودکی که در آستانه ۵ سالگی چشم هایش درگیر بود، با دیدن این افراد به خودم آمدم. بیماری من تنها بخشی از دستگاه گوارشم را درگیر کرده بود در حالی که این افراد با شرایط سخت تری روبرو بودند. بنابراین من تنها آدم سرطانی نبودم و به خودم گفتم اگر دقیق تر به اطرافم نگاه کنم یک جورایی خوشبخت هم هستم. پس انگیزه بیشتری برای مقابله با بیماری به دست آوردم.

شلیک های مرگبار

با شلیک هر بار اشعه گاما به بدنم توانایی آن کمتر و روز به روز ضعیف تر می شد به طوری که در هفته های پایانی بدون همراه نمی توانستم حرکت کنم. در این پرتو درمانی که توام با شیمی درمانی خوراکی بود و به دلیل نزدیکی محل سرطان با مثانه و روده کوچک، غشای میان بافتی مثانه و روده ام دچار سوختگی شدید شد و آن را از دست دادم و بعد از مدتی روده کوچکم نیز دچار سوختگی و در پی آن چسبندگی و غذا خوردن سخت تر شد تا جایی که کاملاً تناول و آشامیدن هر چیزی مرگبار بود و من از طریق سرم های خوراکی و آمپول های تقویتی زنده بودم.

در مقابل مرگ

در این شرایط که مثانه و روده کوچکم دچار چسبندگی شده بود و سرطان غدد لنفاوی، کبد را نیز درگیر کرده بود و شیمی درمانی حالا فقط سم بود برای من نه دارو، در بیمارستان بستری شدم. از آنجا که جراحی مجدد در شرایطی که وزنم به ۴۵ کیلو رسیده و سیستم ایمنی بدنم حتی قادر به دفع زهر نیس یک مورچه هم نبود با خطر مرگ همراه می شد، جراحان زیادی معاینه ام کردند اما حاضر به جراحی نشدند، سرانجام پزشکم جناب دکتر ملایری که زحمت زیادی برایم کشیده بود، دست به کار شد و با یکی از دوستان جراحش جناب دکتر قاسم بلند که برای ملاقات با اعضای خانواده اش از خارج به تهران سفر کرده بود تماس گرفت و در این زمینه با او مشورت کرد. نیمه های همان شبی که قرار بود فردایش مرخص شوم دکتر قاسم بلند به دیدنم آمد. مرا معاینه کرد و دستور عکس برداری و سونوگرافی هزار جور بررسی دقیق را صادر کرد. او بعد از بررسی پرونده به دکتر ملایری اعلام کرد در صورتی که ای سی یویِ مجهزی در اختیار داشته باشد می تواند جان مرا نجات دهد.
نمی توانستم تصور کنم که سرطان چقدر می تواند خشن باشد و زندگی مرا تحت تاثیر خود قرار دهد به حدی که با پیشرفت بیماری مجبور شدم عشقم، کارم و مهمترین بخش زندگی حرفه ای یعنی تئاتر را کنار بگذارم.

برگشت آقای معجزه

بعد از جراحی ۱۱ ساعته بسیار دشوار و گذراندن دوران نقاهت همراه با کمایی ۳ روزه در «ای سی یو» بیمارستان بازرگانان و گذشت ۴۵ روز مراقبت شبانه روزی به شرایطی رسیدم که می توانستم شیمی درمانی را ادامه دهم اما بعد از مدتی با ضعف شدید بدنی و سیستم ایمنی کم کار و میزان سم دریافتی، توان ادامه شیمی درمانی را نداشتم. قطع شیمی درمانی هر چند با خطر همراه بود، به تصمیم تیم پزشکی این اتفاق افتاد و به دستور پزشکان به زندگی عادی و کارم برگشتم؛ همراه با رعایت رژیم سخت غذایی و ورزش دوچرخه سواری. اشعه گاما، دو عمل جراحی سخت و شیمی درمانی امکان بچه دار شدن را موقتاً از من سلب کرده برای همین تصمیم گرفتیم برای جلب حمایت تنها حامی بزرگ زندگیم یعنی خدا نذر کنم برای حمایت از کودکان بدسرپرست و کودکان کار دور ایران را با شعار «کودکان گنجینه های پنهان» دوچرخه سواری کنیم. برای بچه ها تئاتر اجرا کنیم و قصه بخوانیم و نمایشگاه عکس برگزار کنیم تا شاید عده ای به خودشان بیایند و تلنگری باشیم بر جامعه. بنابراین با پزشک خود مشورت کردم و به همراه همسرم راهی سفر شدیم؛ از جزیره هرمز به سمت مشهد. دستاورد این ۴۳۲۵ کیلومتر رکاب زدن، ۳ هزار قطعه عکس و ۱۰ حلقه فیلم، خاطرات شیرین و مهمتر از همه اینها دوستان جدیدی که در هر شهر ایران پیدا کردم است و حالا به لطف معجزه خداوند، همراهی همسرم، همدلی خانواده و دوستان و جسارت بی بدیل پزشکان معالجم به خصوص دکتر ملایری و دکتر قاسم بلند نه تنها زنده ماندم بلکه با دوست خشنم دارم زندگی عادی را دنبال می کنم.
تحلیل دکتر علیرضا شهاب الدین / متخصص جراح عمومی

پولیپ ساده ای که سرطانی شد

پولیپ روده می تواند مقدمه بدخیمی روده باشد. برای آقای مرادی هم با توجه به خونریزی گوارشی و تشخیص پولیپ، تیم جراحی برای برداشتن آن از طریق کولونوسکوپی اقدام کرده که به نظر می رسد روند درستی انتخاب شده است. در این گونه موارد جراح متناسب با نوع پولیپ و اندازه آن تصمیم می گیرد. به این ترتیب که در صورتی که پولیپ کوچک باشد تمام آن و در صورت بزرگ بودن پولیپ بخشی از آن را به عنوان نمونه بر می دارند و به آزمایشگاه پاتولوژی برای بررسی بیشتر ماهیت پولیپ ارسال می کنند. از آنجا که بیمار مدتی بعد علائم خونریزی و دل درد را تجربه کرده و آزمایش های مجدد انجام شده و به گفته بیمار ابتلا به سرطان در همان محل قبلی یا محل دیگر روده تشخیص و تایید شده است و این موضوع سبب شده تا جراح کولون نزولی بیمار را بردارد.

التهاب شدید روده با رادیوتراپی

یکی از مهمترین عوارض رادیوتراپی برای بیماران التهاب شدید روده است که عموم مردم آن را با نام سوختگی روده می شناسند. این التهاب ها نوع حاد و دیررس دارند که به ترتیب در ۶ ماهه اول درمان و بعد از گذشت ۲ سال در بیمار دیده می شود. در مورد التهاب های حاد بیمار عوارضی چون تهوع و استفراغ، درد شکم و حتی خونریزی گوارشی را تجربه می کند و این موجب می شود تا گاهی پزشک جلسات رادیوتراپی را کم یا قطع کند. در نوع دیررس آن نیز بیمار علاوه بر خونریزی و درد شکم ممکن است دچار انسداد روده و تنگی آن شود.

تست غربالگری سرطان را فراموش نکنید

متاسفانه سبک زندگی نامناسب رژیم های غذایی غلط که سبزیجات حاوی فیبر در آن جایگاه اندکی دارند و مصرف بیش از اندازه گوشت قرمز و غذاهای آماده مانند سوسیس و کالباس از عوامل ابتلا به این نوع سرطان است. البته در کنار این مسائل عواملی نظیر ژنتیک و ابتلا به بیماری هایی مانند کرون و کولیت اولسراتیو نیز دخیل است. به طور کلی توصیه ما به مردم این است که از ۵۰ سالگی برای تست غربالگری سرطان روده با روش کولونوسکوپی و دیگر روش های رایج برای تست غربالگری اقدام کنند و آن را هر ۱۰ سال یک بار تکرار کنند و از سوی دیگر افرادی که در میان بستگان درجه یک آنها فرد مبتلا به سرطان روده وجود دارد باید هوشیار باشند و از ۴۰ سالگی یا ۱۰ سال زودتر از زمانی که فامیل درجه یک آنها مبتلا به سرطان شده برای تشخیص و درمان اقدام کنند.

سيب سبز/ شماره ۸۶/ نيمه اول اسفند ماه ۹۱/ آمنه فرخي/ صفحه ۴۴