دشمنی‌های آمریکا با ایران، از طبس تا تحریم

به گزارش افکارنیوز،پنجم اردیبهشت، یادآور یکی از حوادثمهم تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. در چنین روزی نیروهای آمریکایی در عملیات آزادسازی گروگان‌های به اسارت در آمده در لانه جاسوسی آمریکا در تهران ناکام ماندند و تلفاتی هم بر جای نهادند.

شرح ماوقع بارها گفته شده و حتی فیلم آن هم ساخته شده و بارها پخش شده است بنابراین کمابیش تمام ایرانیان با اصل ماجرا آشنایی کافی دارند. ماجرای طبس را باید یک «برهه خاص» در تاریخ انقلاب اسلامی ایران نامید. اگرچه دشمنی ایالات متحده با انقلاب ایران حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی روشن بود و حتی «ژنرال هویزر» از سوی مقامات آمریکایی به تهران اعزام شده بود تا جلوی وقوع این انقلاب را بگیرد اما ماجرای طبس اولین باری بود که آمریکایی‌ها مستقیما علیه انقلاب اسلامی ایران وارد عمل شدند.

بسیاری بر این باورند که هدف از عملیات شکست‌خورده در طبس تنها آزادسازی گروگان‌ها نبوده و به‌واقع یک شبه‌کودتا برای سرنگونی نظام نوپای جمهوری اسلامی بوده است. شاید بتوان این اقدام را شبیه به کودتای ۲۸ مرداد دانست که در آن آمریکایی‌ها پس از به‌خطر افتادن حکومت شاه در دوران ملی شدن صنعت نفت، توانستند وی را بار دیگر به قدرت بازگردانند. احتمالا هدف غایی حمله طبس بازگرداندن نظام سلطنت به ایران و یا دست‌کم ایجاد سیستمی متحد با ایالات متحده در ایران و خارج نشدن کشورمان از مدار اقمار بلوک غرب بوده است.

اهمیت آن روزهای ایران برای ایالات متحده امری روشن است. آن روزها و پس از دوران تنش‌زدایی در نظام بین‌المللی، چالش‌های جدیدی در روابط بین قطبین در جنگ سرد آغاز شده بود.

اتحاد شوروی تقریبا مقارن با انقلاب مردم ایران، افغانستان را به اشغال خود درآورد. این اقدام از نظر آمریکایی‌ها، اقدامی برهم‌زننده توازن و تلاشی برای افزایش قدرت قطب مخالف فراتر از آستانه تحمل نظام بین‌المللی بود.

هرچند آمریکایی‌ها با وارد کردن مصر به اقمار خود در خاورمیانه، تاحدودی خلاء ناشی از ایران را در این منطقه جبران کرده بودند اما مصر برای آمریکا، ایران نمی‌شد. ایران هم‌مرز شوروی و بخشی از یک کمربند آهنین امنیتی نظام غربی بود. با توجه به تجاوز شوروی به افغانستان، اهمیت ایران که با افغانستان نیز مرزی طولانی داشت، بیشتر هم شده بود.

بنابراین، آمریکایی‌ها باید ایران را به اقمار خود بازمی‌گرداندند. در دوران اولیه انقلاب و حضور لیبرال‌ها در دولت موقت، آمریکا امیدوار بود که از طریق ارتباط با این دولت، همچنان منافع خود را در ایران حفظ کند. دولت موقت حتی به دستگاه‌های شنود آمریکایی‌ها که در ایران و علیه اتحاد جماهیر شوروی کار گذاشته بودند، خللی وارد نکرد. اسناد زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد دولت موقت علی‌رغم مواضع تند انقلابیون ایرانی نسبت به ایالات متحده، روابطی حسنه با واشنگتن داشته است.

اشغال سفارت آمریکا در تهران در ۱۳ آبان ۱۳۵۸، تقریبا جریان بازی را عوض کرد. از این پس، خشم تند انقلابیون بود که بر مناسبات تهران و واشنگتن حاکم شد نه مصلحت‌اندیشی‌های مرحوم مهندس بازرگان. آمریکا روابط خود را با ایران قطع کرد و دوران سیاه دشمنی‌های کاخ سفید با جمهوری اسلامی ایران آغاز شد.

اشغال سفارت آمریکا در تهران، از یک‌سو ایران را از اقمار ایالات متحده در برابر قطب مخالف خارج می‌ساخت و از دیگرسو، ابهت آمریکا را در نظام بین‌المللی خدشه‌دار می‌کرد. سیلی محکمی که آمریکا از دانشجویان پیرو خط امام در جریان اشغال لانه جاسوسی خورده بود، انجام یک اقدام انتقام‌جویانه را ضروری می‌ساخت. به‌قول «مورگنتا»، نظریه‌پرداز رئالیست، تلاش‌های دولت‌ها در سه گزینه «کسب قدرت»، «حفظ قدرت» و «نمایش قدرت» خلاصه می‌شود. آمریکا با اشغال سفارتش در ایران نیاز به یک نمایش قدرت داشت تا بر خراش عمیقی که بر وجهه‌اش در نظام بین‌المللی وارد آمده بود، مرهم نهد.

ظاهرا کارتر به‌دنبال آن بوده است که این اقدام نمایشی، اقدامی برای بازگرداندن ایران به اقمار بلوک غرب هم باشد. لذا از عملیات طبس به‌عنوان یک طراحی برای کودتا هم نام برده می‌شود.

شکست عملیات طبس برای وجهه بین‌المللی آمریکا و شخص کارتر، رئیس‌جمهور این کشور گران تمام شد و حتی منجر به شکست دموکرات‌ها در انتخابات بعدی ریاست‌جمهوری آمریکا گردید. اما دشمنی‌های آمریکا با ایران با شکست طبس به پایان نرسید.

آنچنان که گفته می‌شود، تجاوز نظامی عراق به ایران با چراغ سبز آمریکا صورت گرفت. در پایان این جنگ و با شروع جنگ نفت‌کش‌ها، آمریکا عملا در جبهه عراق قرار گرفت و به سکوهای نفتی ایران حمله کرد. حمله به هواپیمای مسافربری ایرباس ایران نیز یکی دیگر از اقدامات خصمانه دوران جنگ تحمیلی بود.

از سوی دیگر، با پایان جنگ نیز ایران با تحریم‌های مختلف آمریکایی‌ها مواجه شد که از آن‌جمله می‌توان به قانون داماتو اشاره کرد.

اما شاید بتوان نقطه اوج دشمنی‌های آمریکا با مردم ایران پس از انقلاب اسلامی را در موضوع هسته‌ای کشورمان جستجو کرد. از سال ۲۰۰۳ به بعد، مساله هسته‌ای ایران وارد مرحله‌ای از تنش شد که اکنون ۱۰ سال است ادامه دارد. آمریکایی‌ها با تکرار جمله «همه گزینه‌ها بر روی میز است»، عملا ملت ایران را بارها به حمله نظامی تهدید کرده‌اند. این جمله حتی بارها از دهان شخص اول آمریکا خارج شده است.

از سوی دیگر، از تیرماه ۱۳۹۱، ایران با دور جدیدی از تحریم‌های آمریکا و اتحادیه اروپا مواجه بوده است که می‌توان آن را برهه‌ای جدید در دشمنی با ملت ایران دانست.

در دورانی که تحریم داماتو به تصویب رسیده بود، اروپایی‌ها عملا آن را قبول نکردند اما پس از اوج‌گیری اختلافات بر سر مساله هسته‌ای ایران، اروپا در دشمنی با انقلاب ملت ایران عملا در کنار واشنگتن قرار گرفت و تحریم‌هایی سخت را پیشه کرد.

ادامه این تحریم‌ها در حالی است که حتی رسانه‌های غربی هم اذعان دارند که تحریم‌های مزبور نمی‌توانند برنامه هسته‌ای ایران را به تعطیلی بکشانند و تنها گروهی که ممکن است از آنها آسیب ببینند، آن دسته از مردم ایران هستند که از نظر اقتصادی ضعیف یا متوسط هستند.

تحلیلگران رسانه‌های غربی حتی بعضا منظور خود را صریحا از تحریم‌ها این‌چنین بیان می‌کنند که امیدوارند در اثر فشار تحریم‌ها، مردم ایران به خیابان‌ها آمده و نظام ایران را براندازند، امری که تاکنون هیچ نشانه‌ای از آن مشاهده نکرده‌اند.

به‌هر حال، سلسله اقدامات عملی خصمانه آمریکا علیه ایران که از شکست در طبس شروع شد، تاکنون در حوزه مساله هسته‌ای ایران نیز به پیروزی نرسیده است. فرهنگ مقاومت که در ایرانیان ریشه‌های تاریخی و کهن دارد، قابلیت آن را دارد که این ملت را از زیر بار هر فشاری با سرفرازی خارج کند.

البته این تصور هم باطل است که اگر موضوع هسته‌ای ایران در بین نباشد، ملت ایران با نوع جدیدی از دشمنی آمریکایی‌ها مواجه نخواهد شد. از این اشتباه‌تر، آن است که تصور شود اگر ایران دست از مواضع سرسختانه خود در دفاع از حقوق هسته‌ای بردارد، مشکلات فی‌مابین ایران و ایالات متحده حل خواهد شد.

دشمنی آمریکا با ایران، شاکلهای است که ارکان آن را تفاوتهای ماهوی در سیاستها و جهانبینیها تشکیل میدهند و اختلافات هستهای، تنها نمودی از این شاکله پر پیچ و تاب است.