به گزارش افکارنیوز، این است که بهزاد فراهانی سریالی با عنوان «حماسه آرد» را تا نیمه فیلمبرداری می کند اما به ناگاه کار تعطیل می شود و از آن سو برای بردن سالی یک تئاتر روی صحنه هم چراغ سبز نمی بیند. با فراهانی درباره حال و هوای این روزهایش گپی زده ایم و آنچه در ادامه خواهید خواند بخشی از درددلهای اوست.

متاسفانه برای ایجاد شرایطی جهت ادامه تولید «حماسه آرد» از مسئولان مربوطه درخواست وقت ملاقات کردم اما انگار هیچ مقام پاسخگویی در صداوسیما وجود ندارد. بارها و بارها به دفتر مدیریت شبکه اول سیما که این سریال بنا بود برای پخش از این شبکه ساخته شود مراجعه کردم و از آنها خواستم که وقت ملاقاتی برای دیدار با مسئول شبکه تعیین کنند اما این فرصت به من داده نشد. آخر مگر یک تایم یک ربع تا ۲۰ دقیقه ای برای صحبت با یک مدیر فرهنگی هم باید با لابیهای خاص صورت گیرد؟

در تئاتر آدمهایی هستند که بودجه ۲۰۰ میلیونی می گیرد آدمهای هم هستند که نمی توانند کار کنند

یک نمایشنامه تصویب شده به نام «خون و گل سرخ» دارم که هنوز معلوم نیست برای اجرای آن بودجه ای به من تعلق می گیرد یا نه. این نمایشنامه مضمونی انتقادی - اجتماعی دارد و با نگاه به زندگی مردم نقد خود را ارائه می کند. اما شرایط اعطای بودجه در تئاتر هم منصفانه نیست. در همین تئاتری که می گویند ورشکسته است کسانی را داریم که برای یک نمایش متوسط ۲۰۰ میلیون بودجه می گیرند و کسانی هم هستند که حتی یک دهم این بودجه به آنها نمی رسد و مجبورند بیکار بمانند. فکر می کنم اصلی ترین عامل این وضعیت هم شخص حمید شاه آبادی معاونت هنری ارشاد باشد که نمی تواند به درستی بودجه تئاتر را تقسیم کند.

در اینکه من مدام با بن بست کاری روبرو می شوم صد البته که وضعیت دخترم هم نقش دارد اما اینکه به واسطه کار دخترم من تحت فشار قرار گیرم منصفانه نیست و صد البته که به بدبینی من نسبت به مدیریت فرهنگی می انجامد. مدتهاست که حرف از تئاتر ملی می زنیم اما هیچ چیز که بتوان نام آن را تئاتر ملی گذاشت نداریم. چرا؟ چون نخبه ها را محدود می کنیم و از آدمهای درجه دو و سه که ایده ای از خود نداشته و بیشتر اپراتور هستند تا هنرمند استفاده می کنیم.

من که هنرمندی هستم پا به سن گذاشته و برای همین آن قدرها دلبستگی به دنیا ندارم که بخواهم حدیثنفس بگویم ولی از آنها که سررشته امور دستشان است می خواهم استعدادهای جوان را دریابند و نگذارند آنها سرکوب شوند. جوان هنرمندی که سرکوب می شود مجبور به انزوا یا مهاجرت می شود. اگر می خواهیم به جوانان امید به زندگی در کشورشان را بدهیم حتما بایستی استفاده از استعدادها را الویت اول برنامه های کشور قرار دهیم.

اگر بازگشت گلشیفته به ایران منوط باشد به اوین رفتن(!) معلوم است که برنخواهد گشت اما اگر شرایطی فراهم باشد که او نیز بتواند به مانند هر ایرانی دیگری از استعداد خود در زمینه پیشرفت هنر مملکتش استفاده کند بازگشتش دور از انتظار نخواهد بود.