دیکتاتوری اقلیت
افکار نیوز: زمانی جریان روشنفکری ادعا کرد پس از انقلاب، گروهی اقلیت قدرت را در اختیار گرفته است. دیری نمیگذرد گویا همین دیروز بود که اشخاصی چون «سروش» به چیزی که قدرتطلبی و تسلط بر مقدرات اکثریت مینامیدند اعتراض میکردند. گرچه آنچه میگفتند بر بنیاد باد بود ولی در صورت صحت نیز شامل حال کسانی میشد که در چهار دوره، قدرت اقتصادی و سیاسی و رسانهای را منحصر به خویش کرده بودند. حکومت کسانی که در دوره اخیر ثابت شد اقلیت هستند نتایجی به بار آورد که میبینیم. آنها وضع فرهنگی خاصی را در روحیه توده شهرنشین مستقر کردند که مهمترین شاخص آن «تهران» است. مردمانی
پرتوقع، زیادهخواه و خودبین که بیشترین بودجه عمرانی را به خود اختصاص دادهاند و در عین حال بیشترین اعتراض را دارند. ۵ درصد از مردم که بالغ بر ۷۰ درصد از سرمایه را جذب میکنند.
افرادی سال گذشته اعتراضات خیابانی را به واسطه تصور پیروزی دنبال کردند که از نقطه نظر آرا در اقلیت بودند. شانتاژ تبلیغی و پراکندن بذر کینه با دروغ و پشت هماندازی از سوی همان اقلیت مدیریت میشد. اما حتی حساب بسیاری از همان مردم از اقلیت چسبیده به قدرت جداست. اصلاً بعضی از مردم کف خیابان مردمی غیور بودند که رأی خویش را مطالبه میکردند. جمعیت آنها کم بود و فریب خورده بودند ولی عدالت را صدا میزدند. گویا خون انقلاب در رگهای آنها میجوشید. منتهی در تعیین مصداق بیعدالتی راهی اشتباه میپیمودند. رخوت سرمایهداران و نفاق اقلیتها اجازه نمیداد از برجهای
عاجی بیرون بیایند. پس طبقه متوسط را پیش انداختند تا پشت آنها پنهان شوند.
از این رو میبایست در تحلیل معترضین درنگ کرد. گفته آنها شعارهایی بود که اقلیت قدرتطلب تلقین میکرد. اما ناگفته آنها حکایتی قابل تأمل است. آن معترضین نگفتند از وضع اقتصادی وخیمی آزرده هستند که دیکتاتوری اقلیت ۱۶ ساله به بار آورد. از این رو مشکلات را در آینه دولت احمدینژاد میدیدند. نگفتند از ویژهخواری گلهمند هستند، نگفتند از تبعیض بیزارند، نگفتند از شنیدن حرفهای پرطمطراق ولی بیمحتوا خسته شدهاند. نگفتند از ترجیح سیاسیکاری بر کار سیاسی صدمه دیدهاند… شاید مهمترین وظایف ما احترام و حفظ کرامت معترضین از یکسو و به ذکر درآوردن فکر اصلی آنها از سوی
دیگر باشد.
اگر امروز ما زبان آنها نشویم چه بسا دستگاه فریب دوباره به کار افتد. دستگاه فریبپراکنی اقلیتهای قدرتطلب وانمود میکند: دولت، همان قدرت است. اما این وانمودهای بیش نیست. مراکز قدرت هنوز در اختیار همان اقلیت است و اگر باز بیشتر بیقرار قدرت هستند از سر زیادهخواهی است. مراکز اقتصادی، رسانههای زنجیرهای و نهادهای سیاسی نظیر «جامعه روحانیت مبارز» و حتی نهادهایی رسمی، چون مجمع تشخیص مصلحت(که بهتر است حکم نظام را از آن حذف کرد)، لایههایی از قوه قضائیه و لایههایی از مجلس که در رأس آن ریاست محترم دکتر علی لاریجانی حضور دارند هنوز در اختیار آنها است. اگر
ناگفتههای معترضین و حتی بغضهای فروخورده خود را جدی نگیریم هراس آن میرود که همان اقلیت بار دیگر به قدرت رسمی دست یابند.
همچنین در این برهه از زمان برای انجام واکنشی اصیل، تشخیص اهم از مهم ضروری است. برای مثال میدانیم که مقوله به اصطلاح «بدحجاب» امری فرهنگی محسوب میشود. در ضمن باور داریم که معلولهای فرهنگی لزوماً و صرفاً علل فرهنگی ندارند. چه بسا عللی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مسبب معلولی فرهنگی باشد. در این صورت آیا بیراه است اگر میگویند بستر مقولهای فرهنگی مانند حجاب، در واقع عدالت است. عدالت شرط ماتقدم همه امور فرهنگی است. گذشته از این وقتی عدالت اقتصادی فراهم نباشد یا لااقل مجموعه، به طور جدی در جهت آن قرار نگرفته باشد بحثاز مسائل فرهنگی میتواند بحرانزا باشد.
میگویند امام عصر برای اقامه قسط و عدل قیام میکنند کنایه از اینکه پس از اقامه آن، عبادت و مهر و عفت میآید.
در تبیین لزوم جهاد جهت حیا به تهاجم فرهنگی و از این قبیل استناد میکنند. راست میگویند و این همه علل فاعلی بیحجابی هستند. اما علت قابلی، حکایت دیگری است. علت قابلی، در بحثاز تحول ماهیات اهمیت زیادی دارد. وقتی کاغذی به شعله کبریت میسوزد، میگویند آتش علت فاعلی سوختن کاغذ است. اما چرا عنصر آهن در آتش کبریت نمیسوزد. زیرا کاغذ قابلیت سوختن دارد در حالی که آهن مقاوم است. اگر درست باشد که جهان پر از بیحیایی شده همچنین باید پرسید چگونه مردم ما بدل به مردمی شدند که طعمه بیشرمی غرب شدهاند. در طول نزدیک به دو دهه تصرف دولت به دست اقلیتی که چندان پروای انقلاب و
ارزشهای آن را نداشت زیست جهانی برای طبقه متوسط فراهم آمد که بیحجابی بخشی از آن بود. وقتی به جامعهای آرزوی رفاه و توهم در دسترس بودن آن را تزریق میکنید در حالی که در عالم واقعیت امکان این دسترسی وجود ندارد بحران اجتماعی درست میشود. فاصله ابدی میان آرزو و امکان تحقق آن موجب بحرانی شد که دولت احمدینژاد تلاش کرد آن را منتفی کند. اما هنوز چنین تصوری بر جای مانده است.
آقای کروبی که ملبس به رخت آخوندی است در مناظرات، ارتباط با یک مفسد اقتصادی مانند جزایری را تأیید میکند و چند ماه بعد آقای فلاحیان رفاه مدیران و رجال را طبیعی میشمارد. این یعنی هنوز زیست جهان ما ساده زیستی را با تمام قوا مطالبه نکرده است. زمانی مفاهیم ایثار و شهادت و کاخنشینی و کوخنشینی و مستضعف و مستکبر هر روز شنیده، درک و مطالبه میشدند اما امروزه اشخاصی امکان دور انداختن همین مفاهیم را در ملأ عام پیدا کردهاند. چه، آنها صاحب قدرت هستند. اما احمدینژاد چیزی دارد که به واسطه آن میتواند در مقابل همان قدرتها بایستد. او ضد قدرت و ضد رسانه است. گویا به
صرافت طبع دانسته که دور جدید، زمانه زوال مفهوم قدرت است و توفیق احتمالاً یار کسی خواهد شد، که زور خویش را از ضد قدرت و ضد رسانهای بودن کسب میکند.
شناسه خبر:
۲۴۲
اقلیتی پر توقع!
افکار نیوز: زمانی جریان روشنفکری ادعا کرد پس از انقلاب، گروهی اقلیت قدرت را در اختیار گرفته است. دیری نمیگذرد گویا همین دیروز بود که اشخاصی چون «سروش» به چیزی که قدرتطلبی و تسلط بر مقدرات اکثریت مینامیدند اعتراض میکردند.
۰