اول میگفتند کاربلد نیستید حالا میگویند بودجه نداریم + فیلم

به گزارش افکارنیوز، با وجود سن و سال نه چندان زیادش کلکسیونی از جوایز فستیوال های داخلی و خارجی را در ویترین کاری اش جمع کرده. داوود مرادیان متولد ۱۳۵۸ با بیش از ۷۰۰۰ دقیقه کار مستند و خروارها حرف برای گفتن دارد. آنقدر حرف های ناگفته و ناشنیده از زیر و بم فیلمسازی در کشور داشت که ازحالا مشتاق دیدار بعدیمان در دفتر حزب الله سایبر هستیم.

شما در میان فیلمسازان انقلابی به نوآوری در تکنیک و فرم شهرت دارید. دلیل اینکه سعی در تغییر فرم و سبک کار دارید چیست؟
معمولا در بین بچه حزب الهی های فیلم ساز محتوا حرف اول را میزند ولی گاهی اوقات متاسفانه فرم برای ما حکم فحش را دارد. در صورتی که وقتی به سینمای هالیوود نگاه می کنیم می بینیم که فرم بر محتوا ارجحیت دارد. همین امر باعثشد که چندسال پیش با تعدادی از فیلمسازان دغدغه مند انقلابی رفتیم سراغ یادگیری تکنیک. این سبک آنامورفیک هم ثمر همان تلاش های چندسال پیش است.
یک زمانی ما در پرس تی وی برای اینکه با امکانات ضعیف مان نمی توانستیم حریف فاکس نیوز شویم دست به تصحیح رنگ زدیم چون احساس میکردیم می بایست اول چشم مخاطبین را ارضا کنیم تا دلشان با شبکه همراه شود. همان زمان تدوینگرهای شبکه به من اعتراض میکردند که زحمتمان را زیاد کرده ای!

شما سابقه فعالیت در پرس تی وی هم داشته اید. چطور پایتان به پرس تی وی باز شد؟
یادم هست یک سری از دوستان خبرنگارم را دیدم که سرخوش و باانرژی مشغول صحبت بودند. دلیلش را که پرسیدم گفتند: شبکه ی جدیدی راه افتاده که قرار است در آن با آمریکا بجنگیم! آنقدر آن ماجرا برایم جذاب بود که خودم را یک هفته بعد وسط اتاق خبر شبکه پرس دیدم. البته بعدها فهمیدم که اول می بایست با آمریکای داخل که برخی مسوولان واداده هستند بجنگیم.

کمی این حرفتان را شرح میدهید:
بعد از فتنه رفتم سراغ سیدعلی ستاری که دوست صمیمی من بود و از جانبازان فتنه تا برای او کاری انجام دهم ولی طرح من رفت داخل کشوی میز مسوولین و هیچ جوابی نگرفتم تا ستاری مظلومانه به شهادت رسید. آن زمان به این نتیجه رسیدم که در تهران نمی شود کار کرد. با حمایت سپاه پاسداران عازم منطقه شمال غرب کشور شدم و با حداقل هزینه کارهایی ساختم در تبیین شخصیت واقعی تروریست های پژاک. کارهایی که bbc میلیون ها دلار خرج کرد تا بتواند پاسخش را بدهد ولی هیچ گاه موفق نشد. رمز موفقت نیروهای حزب الهی دل کندن از مسوولین و بودجه های نفتی است. ماحصل این شهامت شد تولید کارهایی با محتوا و فرمی نو. البته باز هم باوجو این نوآوری ما به درهای بسته میخوردیم. برای نمونه پروژه ی پاسگاه ۱۷۱. که با بی مهری مسوولین صدا و سیما روبرو شد.


پاسگاه مرزی۱۷۱ یک پاسگاه استرتتژیک مرزی است در سراوان که مورد هجوم حداکثری اشرار قرار میگیرد. دلیل اصلی این هجوم وحشیانه هم حضور تنها سه پاسدار شیعه مذهب در این پاسگاه در میان سایر مرزبانان اهل تسنن است. شرح ماجرا از این قرار است که بعد از اینکه اشرار به پاسگاه حمله میکنند و دیوار پاسگاه را بوسیله ۶۰۰ کیلوگرم مواد منفجره از بین می برند از طریق بلندگو اعلام میکنند که سه پاسدار شیعه را به آنها تحویل دهند تا کاری به سایر مرزبانان اهل تسنن نداشته باشند. در این میان یک افسر اهل تسنن سه پاسدار را داخل یک اتاق می فرستد و به آنها می گوید: شما مهمان ما هستید و اگر به شما آسیبی برسد آبروی ما زیر سوال می رود. شرح این ماجرا بسیار جذاب و ارزشمند است ولی همین فیلنامه وقتی وارد معاونت سیاسی سازمان صدا و سیما می شود دیده نشده رد می شود.

تا حالا به سراغ مسوولین و دست اندرکاران مدیریت سینمای کشور هم رفته اید؟
خاطرم هست در نوجوانی فیلم نامه ای نوشتم و برای بهمن فرمان آرا فرستادم تا نظرش را در مورد آن بگوید. بعد از مدتی فیلم نامه را با یک یادداشت برایم بازپس فرستاد. یادداشت را که باز کردم با تعجب دیدم صدر نامه نوشته شده بود " بهمن فرمان آرا ". یادداشت را نخوانده پاره کردم. اینکه با تفرعن بر بالای یادداشت نام خود را بنویسیم یعنی چه؟ " انا ربکم الاعلی ".
به ما یاد داده اند که حتی بر روی کاغذ خرید هم " باسمه تعالی " بنویسیم. تربیت ما اینچنین نبوده. چطور می شود با این همه خودستایی و غرور برای مردم و انقلاب کار کرد. مشخص است انتهای اینچنین راهی می شود " یک خانواده محترم " و " زندگی خصوصی " و …
یادم می آید یک بار هم به سراغ آقای شمقدری رفتم تا برای ساخت فیلم از ایشان و مجموعه تحت امرشان مساعدت دریافت کنم. ایشان گفتند چون کار فاخری در کارنامه ندارم نمی توانند به من کمک کنند و از من خواستند بروم و بعد از دریافت جایزه و کسب اسم و رسم برگردم.

با مکافات و هزینه شخصی رفتم و فیلمی ساختم با موضوع ضدتجاوز و ضداستکبار که هم زمان در ۱۰ جشنواره مطرح دنیا مورد تقدیر قرار گرفت. همان فیلم در فرانسه برنده جایزه ویژه استعداد جوان فرانسه شد. همان زمان یک از فیلمسازان روشنفکر از اینکه در آن جشنواره یک فیلم داشت ذوق زده بود. همان فیلمساز امسال در جشنواره فیلم فجر فیلمی دارد که هر دو به شدت نظام را کوبیده است. وقتی از جشنواره ها با جوایز برگشتیم و پیشنهاد ساخت یک فیلم در مورد فتنه را دادم. برایم جالب بود در پاسخ به این درخواست من گفتند: چون شما در خارج از کشور تقدیر شده اید باید ثابت کنید که صهیونیستی نیستید! چه کسانی این حرف را میزنند؟ همان هایی که فیلم " یک خانواده محترم " را می سازند. آن زمان تنها ایرادی که بخشی به فیلم من گرفت این بود که روایت آن به سبک روایت فتح شهید آوینی هست. من بعدها فهمیدم که مشکل فیلم من کجا بود. وقتی فیلم " یک خانواده محترم " توسط همین آقا با آن همه مضامین موهن ساخته شد.

سال ۸۶ با فیلم مزدور خاموش که در مورد عملیات های خنثی سازی مین در مرزهای کشور است به سراغ بخشی رفتم. با صراحت تمام فیلمم را رد کرد. فیلمی که بعدها گیهان با استناد به آن به دهان شیرین عبادی میزند و ادعای واهی او مبنی بر تلاش برای پاکسازی مرزهای ایران از مین و امن سازی سرزمین های غربی کشور را رسوا میکند.

شما دبیر اولین دوره جشنواره فیلم عمار بوده اید. تا پیش از آغاز به کار این جشنواره سینماگران انقلابی و جوان ما وضعیت و کارنامه ای پنهان دارند و با پیدایش این جشنواره مردمی کمی به شکل و نظم و سازماندهی رسیده اند. بعد از این سینماگران انقلابی ما چه سرنوشتی دارند؟
جشنواره عمار ثابت کرد که آن اتفاق مثبتی که برای جماعت حزب الهی فیلمساز قرار است رخ دهد تنها به دست مردم رقم خواهد خورد. از این جا به بعد هم خبری از مسوولین نخواهد بود. امکان ندارد شما بتوانید در مرکز گسترش سینمای مستند تجربی یک قرارداد پیدا کنید که با بچه حزب الهی ها بسته شده است، ولی در همان مرکز قراردادهای میلیونی و میلیاردی با سینماگران شبه روشنفکر فراوان یافت می شود. اصلا حساب کار ما با مسوولین جداست. خیلی وقت پیش ما آنها را فراموش کرده ایم. آینده ما مثل همان گذشته ماست، باید روی پای خود بایستیم.
خاطرم هست یک دوره ای بهانه حضرات این بود که بودجه هست ولی شما کار بلد نیستید. ولی حالا قضیه بالعکس شده، می گویند شما کار بلد هستید ولی ما بودجه نداریم!

هم افزایی فیلم سازان انقلابی را در این عرصه چطور می بینید؟
شیرین عبادی جمله ای دارد که من آن را داخل اتاق کارم زده ام. او می گوید: هرکه از آنطرف به اینطرف آمد، جزو ماست، او را قدر بدانیم " نتیجه این جمله می شود آنکه سال ۸۴-۸۵ خبرنگار محجبه ما می آید و در کنار خبرنگار خارجی قرار میگیرد و خود را مفتخر به حجاب میداند و تنها ۶ سال بعد مقابل دوربینbbc قرار میگیرد و با سر برهنه گزارش می دهد. حالا در این سمت مرز اوضاع متفاوت است، ما دور خودمان یک دیوار میکشیم و نمی گذاریم کسی به ما نزدیک شود. به قدر کافی دولت با فیلترهایش مزاحم کار هست، حداقل ما حزب الهی ها با هم هماهنگ باشیم. قدم اول ما قبل از هرچیزی این است که دوباره ایمان بیاوریم " یا ایها الذین آمنوا، آمنوا " باید نسبت خودمان را با انقلاب اسلامی یک بار دیگر بسنجیم.

تقابل سینمای انقلاب و سینمای روشنفکر را چطور می بینید؟ سرانجام این تقابل چگونه رقم خواهد خورد؟
صحنه ای از فیلم محمد رسول الله هست که من خیلی به آن علاقه مندم. حضرت حمزه به عنوان فرمانده سپاه پیامبر سه نفر از جنگاوران را به میدان میفرستد. کفار از جوان و گمنام بودن آن ها خشمگین می شوند و شان خود را بالاتر از نبرد با اینان میدانند. خطاب به حمزه میگویند کسانی را به میدان بفرست که در شأن ما باشند.

حمزه این بارمی گوید: من، عبدالله و علی، ما در شأن شما هستیم؟
وضعیت امروز ما اینچنین است. سینمای روشنفکر با غرور و تبختر می گوید سینمای انقلاب در شان مانیست! ما با توان و بضاعت و ایمان خود باید به میدان بیاییم و فریاد بزنیم: آیا ما در شان شما هستیم؟
سرانجام آن هم مشخص است، نصر من الله

لینک دانلود فیلم