شاه مصر برای شاه ایران می‌گرید

به گزارش افکارنیوز، کسانی‌که ادبیات عربی را دنبال می‌کنند و حتی کسانی‌که اندک آشنایی با زبان عربی دارند، غیر ممکن است، نام «نزار قبانی» به گوششان نخورده باشد.

نزار قبانی، زاده ۲۱ مارس ۱۹۲۳ میلادی و درگذشته در ۳۰ آوریل ۱۹۹۸ میلادی، دیپلمات، شاعر و ناشر سوری و متولد دمشق بود. وی شاعری است که با شعرهای احساسی و عاطفی‌اش مشهور است و اغلب شعرهایش را خوانندگان پرآوازه جهان عرب خوانده‎اند، به همین دلیل نزار قبانی در دنیای عرب از شهرتی بی‎همتا برخوردار است و همین موجب شده تا شعرهایش به اکثر زبان‌های دنیا ترجمه شود و خوانندگان بی‎شمار بدست آورد.

البته شعرهای نزار قبانی تنها با اشعار احساسی و عاطفی محدود نمی‌شود، بلکه وی با شکست و عقب‎نشینی اعراب در سال ۱۹۶۷ میلادی در قضیه فلسطین، به شعر سیاسی و شعر مقاومت روی می‌‎آورد.

قبانی به غیر از زبان عربی به زبان‌های فرانسه، انگلیسی و اسپانیولی نیز مسلط بود.

اما روزنامه لبنانی «الدیار» در مقاله‌ای به قلم «محمد العس» تاکید می‌کند که این شاعر بزرگ جهان عرب در اشعار خود امام راحل(ره)، بنیانگذار انقلاب اسلامی در ایران و «جمال عبد الناصر»، رئیس جمهوری ملی‌گرا و قوم گرای مصر و یکی از بزرگ‌ترین رهبران جهان عرب را ستوده است.

محمد العس در این گزارش تلاش می‌کند، توضیح دهد که چه چیز موجب این مدح و ثنای نزار قبانی از امام راحل و عبد الناصر شده است.

محمد العس در این‌باره می‌نویسد: سوالی که هم اکنون در ذهنم جولان می‌دهد، این است که اگر شاعر بزرگی همچون نزار قبانی در قید حیات بود، درباره حوادثجاری در جهان عرب و تلاش‌های صورت گرفته برای غارت و تصرف دمشق عزیزش چی می‌گفت و چه می‌نوشت؟ واقعا نزار قبانی درباره کاروان‌های سیاه‌پوش مرگ، که تمام لحظات سپید جهان عرب را ربوده‌اند، چه می‌سرود؟

وی افزود: نزار قبانی برای دوره‌ای که در آن قضیه فلسطین، مهمترین قضیه جهان اسلام نیست و حتی با کلمه و سخنی از آن یاد و حمایت نمی‌شود، چه خواهد نوشت؟

نزار قبانی درباره طایفه گرایی و مذهب گرایی که هم اکنون به فتنه‌ای بزرگ در جهان اسلام و عرب تبدیل شده و همه چون حوری بهشتی درپی او هستند، چه می‌‌گفت؟

اما صرف نظر از این سوالات، سوالی که در اینجا مطرح است، آن است که چه چیز موجب شد، تا نزار قبانی در یکی از سروده‌های خود به مدح و ستایش از دو رهبر بپردازد که تفاوت‌ها بین آنها نه اندک که بسیار بود. از جمله اینکه:

- از یک مذهب نبودند

- از یک قوم نبودند

- یکی نظامی و دیگری روحانی بود

اما آنچه موجب مدح و ستایش این دو رهبر در شعر نزار قبانی شد، «فلسطین» و «مستضعفین» بود.

العس می‌افزاید: فلسطین و قضیه فلسطین همچون خون در رگ‌های جمال عبد الناصر جریان داشت و به خاطر آن جنگید و «اسرائیل» را به رسمیت نشناخت و صلح با این رژیم یا تسلیم شدن در برابر آن را رد کرد و استراتژی‌اش آزادی فلسطین بود تا تمام اعراب آزاد شوند.

در مقابل امام راحل نیز پس از پیروزی انقلاب اولین کاری که دست به آن زد، بستن سفارت «اسرائیل» در تهران و تبدیل آن به سفارت فلسطین و سپس تعطیلی سفارت آمریکا بود و پس از آن امام راحل فلسطین و قدس اشغالی را به ملکه ذهن و وجدان انقلاب ایران مبدل کردند.

نزار قبانی مذهب این دو شخصیت را ملاک قرار نداد، بلکه به نقطه اشتراک فکری آنها یعنی «فلسطین» پرداخت. در حالی‌که در برهه کنونی مذهب و دین ملاک حمایت و عدم حمایت از هر انقلابی است و انقلاب‌ها بر اساس ارزیابی مذهبی و دینی ارزش گذاری می‌شوند، ‌ به همین دلیل مقوله‌های ملی‌گرایی، قوم گرایی، ‌ عربی و اسلام به فراموشی سپرده شده‌اند. حتی اسلام را به دو بخش تقسیم کردیم تا هرکس از دین هرآنگونه که بخواهد تفسیر داشته باشد.

محمد العس تاکید می‌کند که انقلاب‌های عبد الناصر و امام خمینی دولت‌ها، کشورها و ملت‌هایی را ساختند و شکل دادند که فلسطین در قلبشان جای داشت و به مستضعفان حق‌شان داده شد، در مصر زمین‌های زراعی و کشاورزی که توسط زمین‌داران بزرگ مصادره شده بود و در ایران درآمدهای ملی حاصل از فروش نفت که شاه ایران آن را به درآمدهای شخصی خود مبدل کرده بود.

در حالی‌که انقلاب‌های امروزی، انقلاب قبایل و مذاهب است. انقلاب‌هایی است که از دین برای خود پوششی درست می‌کنند تا به قدرت برسند و در این راه همه چیز مباح می‌شود، از دروغ و افترا تا قتل و کشتار و فتنه‌انگیزی آن هم در همه کشورها و نقاط جهان عرب واسلام به جز «اسرائیل» و به روی همه مسلمانان و اعراب به «صهیونیست‌ها». به روی «اسرائیل» و «صهیونیست‌ها» نه تفنگی برداشته می‌شود و فریادی از گلو بر می‌آید، این انقلاب ما برماست.

نزار قبانی هنگامی‌که شعری برای امام راحل و عبد الناصر نوشت، به مذهب یا قومیت آنها توجه نکرد، آنچه برای وی مهم بود، ارزش ‌هایی بود که بیانگر آن بودند، اما در این دوره دیدگاه‌هایت اشتباه از آب درآمده‌اند، چقدر دوست داریم و آرزومندیم که اگر می شد، بازگردی و شعری از تو درباره آنچه اطراف‌مان می‌گذرد، بشنویم.

قصیده‌ای نادر از نزار قبانی درباره انقلاب اسلامی در ایران:

زهّر اللوز فی حدائق شیراز(شکوفه داد[درختان] بادام در باغ‌های شیراز)

وأنهى المعذبون الصیاما(و کسانی که شکنجه می‌شدند روزه‌شان را شکستند)

هاهم الفرس قد أطاحوا بکسرى(اینها فارس‌ها هستند که نظام شاهنشاهی را شکستند)

بعد قهر و زلزلوا الأصناما(پس از دوره‌ای از ظلم و ستم، لرزه بر اندام بت‌ها انداختند)

شیعة.. سنة(چه شیعه و چه سنی)

جیاعٌ.. عطاشٌ(گرسنه و تشنه‌)

کسروا قیدهم وفکوا اللجاما(غل و زنجیرها را شکستند)

شاه مصر یبکی على شاه إیران(شاه مصر برای شاه ایران می‌گرید)

فأسوان ملجأً للیتامى(اسوان[شهر مصری] پناهگاه یتیمان می‌شود)

والخمینی یرفع الله سیفاً(و[امام] خمینی با شمشیر[قیام، یاد] خدا را می‌برد بالا)

ویغنی النبی والإسلاما(و سرود پیغمبر و اسلام سر می‌دهد)

هکذا تصبح الدیانة خلقاً مستمراً(و دین‌داری اینطور زنده می‌شود)

وثورة واقتحاما(و اینطور انقلاب و قیام می‌شود)

قصیده‌ای از نزار قبانی درباره جمال عبد الناصر:

والدُنا جمالَ عبدَ الناصرْ(دنیا، جمالِ عبدالناصر است)

الزرعُ فی الغیطان، والأولادُ فی البلدْ(زراعت در کشتزارها و بچه‌ها در مملکت)

ومولدُ النبیِّ، والمآذنُ الزرقاءُ..(زادگاه پیغمبر و گلدسته‌های نیلگون)

والأجراسُ فی یومِ الأحدْ..(ناقوس‌های روز یکشنبه)

وهذهِ القاهرةُ التی غفَتْ..(این قاهره است که چُرتش برده)

کزهرةٍ بیضاءَ.. فی شعرِ الأبَدْ..(مثل گُل‌ِ ریزِ سپیدی لابه‌لای موهای ابدیت)

یسلّمونَ کلّهم علیکْ(همه‌شان سلامت می‌کنند)

یقبّلونَ کلّهم یدیکْ..(و همه‌شان دستت را می‌بوسند)

ویسألونَ عنکَ کلَّ قادمٍ إلى البلدْ(و از آینده مملکت می‌پرسند)

متى تعودُ للبلدْ؟& (کِیْ بازمیگردی به وطن؟)