به گزارش خبرگزاری برنا، یکی از نگرانی های جامعه ما در مورد افزایش میزان طلاق در زوج های جوان است. امروزه بسیارند کسانی که با اشتیاق ازدواج می کنند و با تفاهم طلاق می گیرند. در واقع تغییرات جامعه شناختی و روانشناختی نسل امروز جامعه ما، خود را در نوع ازدواج ها و نوع طلاق ها نشان می دهد. این از سویی است که تغییرات مداوم و سریع فرهنگ، کارایی بسیاری از قوانین فرهنگی و حقوقی ما را از کار انداخته است.

نسل امروز جامعه به سختی ازدواج می کنند اما به راحتی طلاق می گیرند؟

به راستی دلیل این انتخاب چیست؟

اصل تفاهم

با افزایش دانایی، خواسته ها و پیچیدگی روابط، موقعیت ها و در نهایت انسان ها، اختلافات فردی زیادی میان انسان ها بوجود آمده است. در چنین شرایطی که عامل دوام و پایایی یک ازدواج میزان تفاهم دو طرف است، وقتی زوجین متوجه این عدم تفاهم می شوند، راحت تر تن به طلاق می دهند. فرهنگ مردم نیز بالاتر رفته و دو طرف ترجیح می‌دهند زمانی که نمی‌خواهند با هم باشند، همدیگر را به عذاب نیندازند.

تغییرات فرهنگی

دیگر زمان این جمله که زن با لباس سفید به خانه بخت می رود و با کفن سفید از آن بیرون می رود، به پایان رسیده است. در گذشته پایه های فرهنگ ایرانی - اسلامی پایبندی زوجین را افزایش می داد و حتی در صورت یک زندگی تلخ آنها تن به طلاق نمی دادند. در واقع تابوهای فرهنگی مانع طلاق می شد تا توانایی های بزرگترها و یا نهادهای اجتماعی در کاهش میزان طلاق.

شاید این جمله را زیاد شنیده باشید که می گفتند: " به مردی که زنش مرده دختر بدهید، اما به مرد طلاق گرفته دختر ندهید " و یا نگاه جامعه ما به زن طلاق گرفته را در نظر بگیرید. این فشارهای اجتماعی زنان و مردان را در مورد طلاق گرفتن تحت فشار قرار می داد و آنها زندگی نامناسب را به طلاق ترجیح می دادند.

اما امروزه با تاکید به حقوق شخصی و زندگی شخصی، زنان و مردان برای زندگی فردی خود اهمیت بیشتری قائلند. در گذشته بسیار بودند زنان و مردانی که به خاطر فرزندان خود طلاق نمی گرفتند اما امروز آنان به زندگی خود اهمیت می دهند و از برنامه های خود برای زندگی عدول نمی کنند. آنها در مورد مهریه، نفقه و حضانت بچه به توافق می رسند.

الگوی جدید اقتصاد و روابط

در گذشته شاید یک طلاق شش ماه تا یک سال طول می کشیده است. در صورتی که نسل امروز این میزان زمان را برنمی تابند. آنچه باید در مورد طلاق توافقی در نظر داشت، تغییراتی است که در الگوی زندگی جامعه اتفاق افتاده است.

در واقع سبک ازدواج، تعامل و خواسته ها همه و همه تغییر کرده است. جامعه ما به سمت الگوی جدیدی از روابط حرکت می کند. امروزه دختران در برابر زندگی خصوصی خود واکنش نشان می دهند، این در صورتی است که نسل گذشته ما در پی حفظ نفوذ و قدرت خود در زندگی نسل های جدید هستند. دخالت های بیش از حد و نابجا، زنان را برای طلاق آماده می کند. حمایت قانونی از زنان به آنها احساس امنیت بیشتری می دهد. زنان مشغول کار هستند، به استقلال رسیده اند، به حقوق خود آگاهی پیدا کرده اند. در این شرایط باسیتی با الگویی جدیدی از رابطه روبرو شویم که در آن طلاق از زنگی خصوصی افراد حفاظت می کند.

شیوه های همسر داری

بسیار بر این عقیده اند که برای ادواج بایستی دو طرف کاملاً شبیه یکدیگر باشند. این در صورتی است که دو قلوهای یکسان نیز کاملاً شبیه هم نیستند. توانایی مدیریت مشکلات، اختلاف ها، الگوهای رهبری، چگونگی رابطه با همسر، شناخت تفاوت ها از عواملی است که تفاهم را ایجاد می کند. در واقع لازم است زوجین برای زندگی مشترک آموزش های لازم را بینند؛ نه آنکه توقع داشته باشیم زوجین به خاطر ناتوانی و یا نادانی تن به طلاق دهند.

وظیفه دولت و نهادهای اجتماعی است که میزان آگاهی عمومی را در مورد چگونگی زیستن از طرق مختلف افزایش دهد. مهارت های زندگی نیاز به آموزش و زمان دارد.

مشکلات جنسی

بسیاری از طلاق های جامعه ما بدلیل نادانی و ناتوانی در ارضاء جنسی همسر است. عدم توجه به این عنصر حساس و حیاتی باعثبسیاری از اختلافاتی است که سرا ز طلاق در می آورد. اختلافات زناشویی خود را در روابط جنسی نشان می دهد و باعثتداخل در آن و عدم ارضاء می شود و از سوی دیگر این عدم ارضاء به اختلافات دامن می زند. تحقیقات نشان داده است آنهایی که توانایی برقراری یک رابطه جنسی خوب را دارند باعثجلوگیری آنها از طلاق می شود.

شناخت های سطحی

آنچه که بایستی بیش از همه به آن اهمیت دهیم خودشناسی افراد و مکانیزم های شناخت طرف مقابل است. از یک سو بسیاری از نوجوانان و جوانان خواسته های خود از ازدواج را نمی دانند و یا خواسته هایی زودگذری دارند و یا گرایشاتی آنها را به سمت ازدواج می کشاند که برای زندگی مداوم کافی نیست و از سوی دیگر راه های شناخت طرف مقابل خود را نمی دانند. خوب نشان دادن خود، تغییر موقت در چهره، تغییر در نوع مکالمه و در کل جور دیگر نشان دادن اگرچه طبیعی است اما می تواند خود خیانتی به هر دو طرف است.

از سویی بایستی زمان آشنایی کافی باشد و بایستی دو طرف سعی در شناساندن یکدیگر به هم داشته باشند. استفاده از مشاور و روانشناس بسیار کمک کننده خواهد بود. این در صورتی است که در نسل امروز بی دقتی زیادی از طرف خانواده ها و دختر و پسر راجع به شناسایی هم صورت می پذیرد. بعد ازدواج، شناخت تا سطحی اتفاق می افتد و زوجین متوجه فاصله یکدیگر می شوند و از یکدیگر طلاق می گیرند.

در نهایت بی بند و باری، عدم تعهد، کتک کاری، اعتیاد از عواملی هستند که باعثطلاق می شوند. اما این میزان از طلاق را توجیه نمی کنند. آنچه که امروز به عنوان مشکل طلاق مطرح می شود نتیجه عوامل گسترده فرهنگی، اقتصادی و فردی است.

این میزان طلاق در جامعه ما نشان از تغییرات عمیق جامعه شناختی می دهد؛ تغییراتی که دولت و نهادهای اجتماعی واکنش مناسبی در برابر آن اتخاذ نکرده اند.