جهان: زهره الهیان نماینده تهران و رئیس کمیته حقوق بشر مجلس که در ماه گذشته سفری به آمریکا داشته در گفتوگو با خبرنگار جهان ناگفتههایی را بیان داشت که اهم آن به شرح زیر است:
نیویورک را پایتخت پایتختها میگویند. شهری پر رفت و آمد و شلوغ و بقول خودشان زنده، مرکز هنر و نمایش و کتاب، مرکزی برای نقاشان دنیا چون آثارشان را در آنجا میتوانند به ثروتمندان دنیا بفروشند، مرکز سرمایه داری، بانکداری و نیویورک را به وال استریت آن میشناسد، خیابانی که بازار بورس نیویورک(NYSE) در آن قراردارد.
مرکزی برای مد و فشن و آخرین مدهای لباس و خیابان پنجم معروف نیویورک که ثروتمندان دنیا لباس خود را از آنجا تهیه میکنند همانجا که فرح پهلوی هم لباسهای خود را از آنجا تهیه میکرد.
نیویورک مرکزی برای آثار تاریخی تمدنهای مهم دنیا یا همان موزه متروپولیتن است. نیویورک را به خیابان برادوی آن میشناسند مرکز هنرهای نمایشی که در بعضی تئاترهای آن ۴۰ سال هر شب همان یک نمایش روی پرده است ولی باز هم مشتری دارد!
نیویورک را به مجمسه آزادی آن میشناسند نماد آزادی آمریکا! و در بند شدن سرخپوستها و بومیان آمریکا! نیویورک را به مقر سازمان ملل میشناسند، مرکز مهم تعاملات سیاسی جهان و مرجعی برای جامعه مدنی و ملتها! و در آخر نیویورک شهر آسمان خراشها و ساختمانهای بلند مرتبه(جزیره منهتن نیویورک(
هنر این سرزمین این است که استعدادها و داراییهای ملتها و کشورها را به سوی خود میکشاند. میگویند اکثریت سرمایه داران آنرا یهودیان تشکیل میدهند سرمایههای نجومی که نمیدانند با آنچه باید کرد این سرمایهها آنقدر هست که خانوادههای آنها را به فساد بکشاند و دنیا را نیز به همچنین، غولهای رسانهای که در جهت انحطاط اخلاقی ملتها در کارند از همین جاتغذیه میشوند، میگویند این یهودیها نگران بچههای خود هستند چرا که ثروت زیاد آنها باعثشد بچههای آنها در مسیر خوشگذرانی و عیاشی آنرا صرف کنند و فساد چون میکروبی مسری همه خانواده آنها را بگیرد.
زنان آنها از فرط بیکاری و پول زیاد روی به قمار میآورند و بر سر دارایی شوهرانشان قمارمی کنند! و ترس از همه اینها باعثمیشود خانوادههای یهودی سعی کنند برای نجات از این وضع بچههای خود را با مذهب آشنا کنند. و البته زیر پوست شهر حقایقی دیگر نیز نهفته است.
آنچه در شهر میبینی یک سوی سکه است؛ کار تلاش و نظم و انضباط و مؤدب بودن به آداب. مردم نیویورک مردمی بخشنده، دست و دل باز و مهمان نواز هستند و در ظاهر حریمهای اخلاقی را رعایت میکنند؛ اما این سکه یک روی دیگر هم دارد که باور آن برای آنان که ظاهر نیویورک را میبینند سخت است، یک میلیون دختر جوان در اسارت جنسی و در دام مافیای قاچاق انسان، فاجعهای که نمایندگان کنگره آمریکا را به فکر راه علاج و چاره انداخته و تنها چاره را حمایت از بنیان خانواده میبینند.
دختران نوجوان و بقول خودشان Teenager که باردار میشوند و البته مسئلهای غیر عادی برای خانوادههاشان نیست! و تنها خانوادهها نگران سلامتی دخترشان هستند!؟ که چگونه این بار طاقت فرسا را با جسم کوچک و ظریف خود تحمل کند.
البته این وضعیتی است که سالهاست بر زنان و دختران آنها سایه افکنده و به مسئلهای عادی بدل شده ولی آنچه که مسئلهای نوظهور برای نیویورکیها در نیویورک و سایر شهرهای آمریکاست وضعیت اقتصادی و چوب حراجی است که از طرف بانکها یکی یکی بر خانههای آمریکاییها زده میشود.
صاحبان این خانهها که بر خلاف انتظار از طبقه فقیر هم نیستند و بلکه از طبقه متوسط به بالا و تحصیلکرده و دارای شأن اجتماعی، به دلیل عدم توان پرداخت اقساط خانه به یکباره مواجه با حراج خانههاشان توسط بانک میشوند و مجبور به تخلیه خانه میگردند و مرحله جدیدی از زندگی را با بیخانمانی و دربه دری شروع مینمایند و این البته همه داستان نیست؛
داستان غم انگیز دیگر برای یک نیویورکی آن است که صبح بیخبر از همه جا و با هزاران امید و آرزو برای آینده خود و خانواده به محل کار برود و مدیر شرکت او و همکارانش را صدا کند و بگوید: «به دلیل ورشکستگی شرکت از امروز همه شما اخراجید!» این شروع مرحله تجربه جدیدی از زندگی در شهر گران قیمیتی چون نیویورک است. و البته کارتن خوابها مدتها است که این تجربه را دارند؟!
صبحها در مترو، از میان مسافران ۷۰% آنهایی که به سرکار میروند را خانمها تشکیل میدهند که این نتیجه خانه نشینی آقایان و بکارگیری خانمها توسط مدیران شرکتها و ادارات است چرا که یک خانم با ۷۰% دستمزد آقایان کار چند مرد را انجام میدهد و البته معلوم نیست عاقبت این روند به کجا منتهی خواهد گردید؟
وقتی در نیویورک زندگی میکنی باید بابت همه چیز مالیات بدهی، مالیات برای مدرسه، مالیات برای کتابخانه، مالیات هنگام خرید و ۱۵ هزار دلار سالانه مالیات متوسط و معمول برای زندگی در شهر نیویورک است و جمع این ارقام با وجود مشکلات مبتلا به، معادلهای لا ینحل را پیش رو میگذارد.
روی دیگر سکه هزار روی نیویورکیها تسخیر ذهنها و مغزها توسط غولهای رسانهای صهیونیستی است که اجازه شنیدن هر حقیقت و دیدن هر واقعیتی را به شهروندان نمیدهد. روزانه به طور متوسط ۲ یا چند خبر از ایران در جهت منفی در رسانهها بر اذهان مردم، منتشر میگردد و البته علیرغم سانسور خبری و تسلط رسانهها مردم کم کم اعتماد خود به این اخبار را از دست دادهاند و البته فضایی که بین دانشجویان و اساتید نیویورک و سایر ایالتها از ایران و وضعیت حقوق زنان در ایران حاکم است، تصویر عجیب و غریب و ناموزونی است.
وقتی تو را که یک نماینده زن در مجلس هستی میبینند تعجب میکنند و باور نمیکنند که در ایران زنان بتوانند مشارکت سیاسی و اجتماعی داشته باشند.
وقتی با یکی از اساتید زن از دانشگاهی از ایالت ویسکانسین که به نیویورک آمده بود صحبت میکردم میگفت: «برای من و دانشجویانم سخت است که باور کنیم در ایران زنان میتوانند نماینده مجلس شوند» و یا اینکه «تصور ما از زنان در ایران این است که زنان در جامعه ایرانی فرصت شغلی و فرصت تحصیلی و حتی فرصتهایی برای حضور و فعالیت اجتماعی ندارند».
ظاهراً تصور آنها از زن در ایران تصور نوعی نگاه طالبانیستی به زن است که اساساً اجازه خروج از منزل را به زن نمیدهد وقتی با زنان فعال در نیویورک صحبت میکنی و از نزدیک حرفهای تو از وضعیت زنان در ایران و پیشرفتها و دستاوردهایی که در طول سی سال زنان در ایران به آن دست یافتهاند را میشنوند با شگفتی خواستار گفتگوی بیشتر میگردند و میگویند: «باید تجربیات شما را بیشتر بشنویم و همفکری در جهت دفاع از حقوق زنان داشته باشیم چرا که ما هم در آمریکا مشکلات خاص خود را داریم و از شما ایدههایی گرفتیم که در دفاع از حقوق زنان برایمان جالب بود.»
برخی تحلیلگران آشنا به جامعه آمریکا میگویند انقلاب اسلامی علاوه بر خدمتی که در جهت نیل به اهداف و آرمانهای اسلام و معنویت نمود خدمات آن به سایر مذاهب در غرب نیز مشهود بود انقلاب ایران که به پیروزی رسید معنویت و عطش به اسلام در دل ملتهای مسلمان شکل گرفت و آوازه امام خمینی و تفکر و اندیشه او مرزها را در نوردید.
اما این موج در آنسوی دنیا ثمرات دیگری داشت و آن به فکر افتادن غربیها در تقویت باورهای مذهبی در آئینهای مسیحیت و دین یهود بود و اینکه برای تقابل با این موج هرچه بیشتر به تبلیغ دین خود و گرایش دادن جوانان به اعتقادات مذهبی خود باشند و تشویق آنان به حضور در کلیسا و کَنیسِه.
این خود شاهدی دیگر بر خدمت انقلاب اسلامی ایران به آئین مسیح و دین یهود به شمار میآید به هر روی چهره نیویورک این چهره هزار روی را گذشت زمان آشکار خواهد کرد، شهری که امروز بیشتر به قیام اشغال وال استریت و شعار ۹۹% مورد تبعیض شناخته میشود و هرچند که چادرها را پلیس با زور اسلحه جمع کرد اما ابعاد این قیام به کلیساها کشیده شده و به سایر شهرها، و علیرغم برخی اظهار نظرها که این قیام را قیامی بدون دنباله و کوتاه مدت به شمار میآورند حقایق و واقعیتهای صحنه چیز دیگری را میگوید و آنکه پشت سر این قیام مردمی مصمم حضور دارند شاید تحقیر طولانی مدت و تبعیض مزمن انگیزه
این قیام باشد و یا شاید احساس پوچی از زندگی در جامعه سرمایه داری؟
به هر روی این انگیزه آنقدر بالا هست که در شبهای سرد زمستانی نیویورک که به بادهای سرد و سوز سرما و دمای زیر صفر شناخته میشود، نزدیکهای صبح پلیس با بدنهای نیمه جان از سرما مواجه میشود که زیر چادرهایی که عایقی برای سرما نیستند بین زندگی و مرگ دست و پنجه نرم میکنند و وقتی در خیابان وال استریت از کنار آنها میگذری چهرههای مصممی را میبینی که پلاکاردهایی را در دست گرفتهاند و به رهگذرانی که بیتوجه از کنار آنها میگذری گوشزد میکنند که تمام سیاستها در جهت منافع آن ۱% قشر سرمایه دار است و تلاش میکنند با مقاومت خود رهگذران را از خواب زندگی غربی بیدار
کنند.
درست در کنار این خیابان معروف وال استریت در منطقه منتهن نیویورک خیابان مهم دیگری نیز هست جایی که در ۱۱ سپتامبر برجهای دوقلو مورد حمله هواپیماها قرار گرفت و الان در همان محل دو برج دیگر با ده طبقه بلندتر از برجهای دوقلو در حال ساخت است که از بلندترین برجهای نیویورک به شمار میآیند.
این برجها برای آمریکاییها نماد اسلام هراسی است چرا که آنزمان که آمریکا و صهیونیسم بین الملل نتوانست نسخهای کامل برای مقابله با رشد تفکرات اسلامی در میان ملل تهیه نماید تلاش به اسلام هراسی را در دستور کار خود قرار داد که واقعه ۱۱ سپتامبر فرصتی بیبدیل برای آنها بود.
۱۱ سپتامبری که میگویند در آنروز یهودیها از قبل خبر شده و قبل از انفجار این برج را تخلیه نموده بودند. میگویند در آن روز وقتی مردم نیویورک که صداهای مهیب و خاک و گرد و غبار را میدیدند و نمیدانستند چه شده و چه اتفاقی افتاده همگی هجوم به سمت کشتیهای پهلو گرفته در منهتن آورده برای اینکه از نیویورک فرار کنند و به ایالت مجاور یا جزیره الیس پناه ببرند.
و امروز در پارک کنار لنگرگاه و ایستگاه کشتیها لوح یادبودی با اسامی سه هزار کشته این حادثه نصب نمودهاند. بعد از همین واقعه فضای نیویورک را کاملاً پلیسی و امنیتی کردهاند. به بهانه همین هراسهای امنیتی است که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا به خود اجازه میدهند هر روز و هر روز حریمهای شخصی شهروندان را با دوربین مخفی و شنود و کنترلهای محسوس و نامحسوس بارها و بارها بشکنند و به شدت آزادی شهروندان را به بهانه تامین امنیت سلب نمایند.
شناسه خبر:
۶۸۸۶۰
دختران جوان نیویورکی در اسارت جنسی
نیویورک مرکزی برای آثار تاریخی تمدنهای مهم دنیا یا همان موزه متروپولیتن است. نیویورک را به خیابان برادوی آن میشناسند مرکز هنرهای نمایشی که در بعضی تئاترهای آن ۴۰ سال هر شب همان یک نمایش روی پرده است ولی باز هم مشتری دارد!