ماجرای سیگار ولایتی!

افكار نيوز: در ۲۵ تیر ۶۷ جلسهای در تهران با حضور سران سه قوه، اعضای مجلس خبرگان، شورای نگهبان، شورای عالی قضایی و دو نماینده از طرف حضرت امام یعنی مرحوم حجتالاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی و آیتالله توسلی و آیتالله مهدوی کنی تشکیل شد.

چهار گزینه در آن زمان وجود داشت؛ یکی بحثمیانجیگری الجزایر بود، دیگری پیشنهاد پاکستان به واسطه‌گری و بعد هیأت میانجیگری سازمان کنفرانس اسلامی که در تهران به سر می‌برد و گزینه چهارم پذیرش قطعنامه بود. همان‌طور که می‌دانید در کل جنگ ۱۲ قطعنامه و ۱۰ بیانیه از طرف شورای امنیت صادر شد.

به هر حال در این جلسه که وزیر امور خارجه هم به دلیل مسافرت حضور نداشت و نماینده‌ای هم از وزارت خارجه نبود، نتیجه این شد که پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بهتر از راه‌های دیگر است.

قطعنامه ۵۹۸ که مهمترین قطعنامه جنگ ایران و عراق بود، در ۳۰ تیر ۶۶ صادر شد و مشخص است که این جلسه حدود یک سال بعد از صدور قطعنامه تشکیل شده است.

گفتنی است عراق در همان زمان صدور قطعنامه، آن را پذیرفته بود. پذیرش قطعنامه را آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور وقت در نامه‌ای به دکوئیار، دبیر کل وقت سازمان ملل در ۲۶ تیر ۶۷ اعلام کردند و ۲۷ تیر ۶۷، ساعت ۱۴ بود که در اخبار رادیو پخش شد و یک باره موجی در ایران و دنیا ایجاد شد که چگونه ایران این قطعنامه را قبول کرد و حتی برخی از رزمندگان به حال یأس و ناامیدی رسیدند.

بعد از آن این سؤال مطرح شد که تا به حال جنگ در دست نیروهای مسلح بوده است، ولی مسئولیت مذاکرات چه می‌شود که بالاخره محسن رضایی از حضرت امام(ره) در این باره سؤال کرد که امام(ره) فرمودند به عهده وزارت امور خارجه است.

به هر حال ۲ مرداد ۶۷ به نیویورک رفتیم و من صبح بود که آقای دکتر ولایتی را دیدم و در اتومبیل بحثداده شدن مسئولیت مذاکرات به وزارت خارجه مطرح شد، من گفتم که ستادی تشکیل دهیم و همان جا نامش را ستاد سیاسی و جنگ تحمیلی گذاشتیم که تا انتهای مذاکرات هم این نام باقی ماند.

۴ مرداد ۶۷ اولین ملاقات ما با رئیس برزیلی شورای امنیت اتفاق افتاد که آقای دکتر ولایتی به آن فرد گفتند که اطلاع پیدا کرده‌ایم عراق دوباره به ما حمله کرده است و او گفت در این باره تحقیق خواهد کرد. ساعت ۱۰ و ۵۷ دقیقه بود. برای دیدار با آقای دبیرکل سازمان ملل می‌رفتیم که سفیر کشورمان در سازمان ملل، به ما اطلاع داد که شب گذشته منافقین به ایران حمله کرده‌اند و بخش وسیعی از خاک ما را گرفته‌اند و در برخی مناطق تا ۱۰۰ کیلومتر جلو آمده‌اند و الان هم در ۳۰ کیلومتری کرمانشاه هستند. اوضاع عجیبی بود.

به هر حال یک فکر این بود که این فریبی برای ایران است تا نیروهای خود را به این منطقه یعنی غرب کشور وارد کند تا دوباره از جنوب آنها(عراقی‌ها‌) حمله کنند. جلسه ما با آقای دبیر‌کل شروع شد و آقای دکتر ولایتی که شاید در ۲۵ سال اخیر سیگار نمی‌کشیدند، از شدت عصبانیت به خاطر شنیدن خبر حمله منافقین و برای کنترل خودشان، جلوی آقای دبیر کل سیگار روشن کردند و این مطلب هم به دبیرکل گفته شد. بعد از آن جلسه، نشست خصوصی دکتر ولایتی و آقای دکوئیار انجام شد که دبیر کل از ایران خواسته بود که به او فرصت داده شود تا در این باره تحقیق کند.

آقای دکوئیار به یکی از معاونان خود تلفن می‌زند که از امریکایی‌ها بخواهید تا صحت و سقم این مسئله را روشن کنند، شما می‌دانید که امریکایی‌ها در آن زمان هواپیماهای جاسوسی خود را در منطقه پرواز می‌دادند و حتی رامسفلد هم اعتراف کرد که اطلاعات این جاسوسی‌ها را در اختیار عراق می‌گذاشتند.

عصر همان روز ساعت ۶، دومین ملاقات با دبیرکل انجام شد و آقای دکوئیار گفت که امریکایی‌ها می‌گویند ایران درست می‌گوید. به هر حال آقای دکوئیار گفت: من با اعضای شورای امنیت صحبت می‌کنم تا از عراق بخواهند از این کارها دست بکشد ما در ۱۵ روزی که در نیویورک بودیم، ۱۰ جلسه با دبیرکل و جلسات زیادی با رئیس شورای امنیت و خود شورای امنیت داشتیم.

آن موقع از ایران خبرهایی می‌رسید، از عملیات مرصاد و عقب‌نشینی منافقین شنیدیم و عموم خبرهایی که می‌رسید، خوشحال کننده بود. البته لازم به ذکر است که عراق خودش عقب ننشست و شجاعت جوانان ما بود که او را عقب نشاند. جالب آن که در طی این مدت هم آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت به تهران بازنگشتند و در تمام مدت غائله، در منطقه جنگی بودند. به هر حال پس از ۱۰ جلسه با دبیر کل و جلساتی با اعضای شورای امنیت، ۳ شهریور ۶۷ به تهران بازگشتیم و بعد از این مذاکرات دو جانبه و جداگانه ما و عراقی‌ها با دبیرکل سازمان ملل، بحثمذاکرات سه جانبه ژنو پیش آمد که خاطرات جالبی را از آن زمان دارم.

مذاکرات در مقر اروپایی سازمان ملل ژنو انجام شد. سالنی در این مقر بود که یک میز سه گوشه داشت و برای مذاکرات سه جانبه آن جا رفتیم. در یک ضلع هیأت سازمان ملل می‌نشست و در قسمت دیگر هیأت ما و در قسمت سوم هیأت عراقی.

هیأت ایران درست مثل جامعه خودمان بود. یعنی هم روحانی داشت، هم دیپلمات، هم نظامی، هم افراد دیگر، اما عراقی‌ها یکدست بودند و همه وقتی می‌ایستادند، می‌شد دید که یک کلت کمری همراه دارند. در حقیقت یک تیم کاملاً امنیتی و نظامی به رهبری «طارق عزیز» بودند. در مذاکرات سه جانبه، هیأت عراق همیشه می‌گفت که باید از بغداد دستور بگیرد. اما برای ما تلکسی آمد که امام(ره) فرموده بودند، به ولایتی بگویید او در مذاکرات اختیار کامل دارد، به هر ترتیبی که مصلحت می‌داند، همان‌طور عمل کند. این پیام امام باعثشد دست‌مان باز باشد و جای مانور در مذاکرات داشته باشیم.

نکته دیگر این بود که طارق عزیز لفظ شط‌العرب را بر زبان می‌راند و آقای دکتر ولایتی از اروندرود نام می‌برد. زمانی که این مسئله پیش آمد، طارق عزیز با بی‌احترامی پرسید: این آقا(خطاب به دکتر ولایتی‌) چه کلمه‌ای گفت؟ همان طور که متوجه هستید «طارق عزیز» این سؤال را مستقیماً از هیأت ایرانی نپرسید، بلکه از آقای «دکوئیار» سؤال کرد تا در حقیقت مستقیماً با ما صحبت نکند.

به هر حال گفت: این اروندرود کلمه آشنایی برای من نیست و آقای دکتر ولایتی هم در جواب گفت که از هزاران سال قبل این بخش از این رود به نام اروندرود معروف است و دلیل آن هم این شعر فردوسی در شاهنامه است که «تو اروند را به تازی…» طارق عزیز پرسید: «این شعر را کی گفته؟» و پاسخ ما این بود که فردوسی. بعد گفت: «اسم کتابش را دوباره بگویید» و ما گفتیم: «شاهنامه».

اینجا بود که طارق عزیز به دکوئیار رو کرد و گفت: اینها اگر اسم این کتاب را در ایران بر زبان بیاورند، اعدام می‌شوند. در حقیقت او فکر کرده بود که شاهنامه بحث‌هایی را در‌باره دوران پهلوی و شاه مخلوع ایران مطرح می‌کند که این استنباط او باعثخنده همه شد. پس از آن ما دوباره برای دو هفته به نیویورک رفتیم.

آقای دکوئیار در آن زمان نماینده‌ای را از طرف خود به نام آقای یان الیاسون تعیین کرده بود تا مذاکرات را ادامه دهد. یان الیاسون سفیر سابق سوئد در سازمان ملل بود که بعد از آن معاون وزیر امور خارجه سوئد شد. به هرحال جا دارد یاد کنیم از آقای دکوئیار و یکی از دستیاران ایشان که زحمات زیادی در طول مذاکرات کشیدند. دستیار آقای دکوئیار هم کتابی درباره مذاکرات نوشته است که امید دارم روزی به فارسی ترجمه شود مذاکرات ادامه پیدا کرد تا از طریق سفرای ایران و عراق پیگیری شد و برزان تکریتی، برادر صدام هم پس از آن سفیر عراق در ژنو شد که میانجیگری کرد و نامه‌هایی بین رئیس‌جمهور وقت ایران و صدام رد و بدل شد که به صورت کتاب هم چاپ شده است.

در آن نامه‌هاست که صدام(‌در یکی از آخرین نامه‌هایش‌) اعتراف می‌کند که ایران به آنچه می‌خواست، رسید. سرانجام آقای دکوئیار در آخرین روز یا یک روز به پایان حیات سیاسی خود در سازمان ملل در نقش دبیرکلی اعلام کرد که علی‌رغم حملات لفظی و مقطعی دو کشور ایران و عراق قبل از۳۱ شهریور ۵۹، ولی تجاوز گسترده را عراق شروع کرده است و این کشور را باید مسئول مخاصمه دانست. فکر می‌کنم حق دکوئیار این است که از او قدردانی شود چرا که قطعنامه ۵۹۸ هم می‌خواست که متجاوز شناخته شود و وی بالاخره این شهامت را به خرج داد و این مسئله را مطرح کرد.

انتهای پیام / ب.