آمریکا بدون نقاب

1. روزنامه «وال استریت ژورنال»، به تازگی برگی جدید از زیاده خواهی ها و مرزشکنی های آمریکا را فاش کرد و نوشت، «جان بولتون» مشاور امنیت ملی کاخ سفید برای جلوگیری از تحقیق‌ احتمالی دیوان بین‌المللی کیفری علیه جنایات واشنگتن در افغانستان یا کودک کشی تل‌آویو، این دادگاه را به تحریم‌های آمریکا تهدید می کند. طبق گزارش این روزنامه، «تحریم مالی، ممانعت از ورود قضات و دادستان‌های دیوان به آمریکا و پیگرد حقوقی مقامات دیوان از جمله تهدیداتی است که مشاور امنیت ملی آمریکا که خود یک حقوقدان است، علیه این دیوان که عمدتا وظیفه رسیدگی به جرایم مربوط به نسل‌کشی، جرایم علیه بشریت و جنایات جنگی را بر عهده دارد، مطرح کرده است.» مقامات آمریکایی، پیش از این نیز چنین رویه ای را در دستور کار قرار داده بودند و هرجا که مقررات و قوانین بین المللی به مذاق آنها خوش نمی آمد، با گستاخی تمام، آن را نادیده می گرفتند. تهاجمات نظامی بدون مجوز سازمان ملل نظیر آنچه در عراق و افغانستان روی داد، لغو کنوانسیون ها و پیمان ها، تهدید سازمان های بین المللی و مقامات کشورها و نادیده گرفتن حق حاکمیت آنها از جمله اقداماتی است که آمریکای پیش از ترامپ بارها آن را انجام داده بود که برخی از این دست قلدری ها، در اسناد محرمانه این کشور که پس از سالها از طبقه بندی خارج می شوند، قابل رویت است اما آنچه در بیش از یکسال اخیر بعد از به قدرت رسیدن ترامپ در سیاست های آمریکا می بینیم، نمایی شفاف و تصویری بدون روتوش از آمریکای بدون نقاب به شمار می آید.

2. آمریکایی ها هیچگاه دلیلی نمی بینند که تابع مقررات بین المللی باشند یا حتی به محاکم دیوان بین المللی لاهه احترام بگذارند، مگر آنکه خروجی و عملکرد این سازمان ها خواسته آنها را تامین کند. پیش از این هم شیوه کلیدداران کاخ سفید این چنین بود. زیر بار هیچ قید و بندی نمی رفتند و می کوشیدند نتایج شور و مشورت دادگاه ها، سازمان ها و یا اجماعات جهانی در امری که به ضرر آمریکا بود را به انحاء مختلف نادیده بگیرند اما رسما مخالفتی نشان نمی دادند. علت این بود که برای حفظ پرستیژ و وجهه بین المللی لازم بود که ساز مخالف نزنند و علنا موضع گیری نکنند.

در دوره ترامپ اما پرده این ریاکاری کنار زده شد و از آنجا که واشنگتن، شأن ابرقدرتی برای خود قائل است، نیازی نمی بیند که بخواهد قواعد بین المللی را رعایت کند، به حقوق بین المللی احترام بگذارد یا در سیر روند تحقیقات پیرامون جنایت علیه بشریت، دستی برای همکاری دراز کند. به همین دلیل، در منطق روابط بین الملل گفته می شود که قاعده حاکم، قاعده قدرت و زور است. یعنی مشخص می شود کشورها بر اساس بهره ای که از قدرت دارند، آیا باید به قواعد بین المللی تمکین کنند یا خیر، باید نتایج حاصله از دیوان بین المللی کیفری را جدی بگیرند یا نه. نباید چنین رفتاری از آمریکا ما را متعجب کند، چون خلاف رویه گذشته این کشور نیست و پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا همیشه رویکرد سلطه طلبانه و استکباری خود را داشته است اما در حال حاضر، شرایط اقتضا می کند که بدون پرده پوشی، منویات خود را به اجرا بگذارد.

3. در چنین فضایی، تردیدی نیست که مشی آمریکا همان قانون جنگل بوده و گفتگو با چنین کشوری که به هیچ چیز تقید ندارد، عین حماقت است. منطق مذاکره این است که یا کشورهای مذاکره کننده باید با یکدیگر هم وزن و هم سطح باشند تا بتوانند به برآیند مذاکره امیدوار باشند و یا به میزان بهره مندی از قدرت، از نتایج گفتگو سهم ببرند. به عبارت دیگر، اگر موازنه قدرت بین یک کشور و کشور مقابلش از حد توازن خارج شود و کفه ترازو به نفع یکی از آنها سنگینی کند، سهم آنها هم به همین اندازه تقسیم می شود. حال اگر کشوری، خود را قدرت برتر جهانی ببیند، در واقع مذاکره را کاملا سیاه و سفید و صفر و صد فرض می کند. به این معنا که صفر را برای طرف مقابل و صد را برای خود می خواهد و نیازی نمی بیند که به کشور مقابل، احترام بگذارد و حق وفای عهد را به جا آورد. از این رو، آنچه از سردمداران کاخ سفید مشاهده می شود، این واقعیت را نمایان تر می کند که اصول اخلاقی مثل التزام به تعهدات و احترام دو جانبه سهمی در دیپلماسی آمریکایی و بلکه بالاتر از آن، در روابط واقعی بین المللی جایی ندارد. در نتیجه، شکل واقعی و عریان قدرت است که سهم مذاکره کنندگان را معین می کند و تا وقتی که دو سوی مذاکره، بهره مشترک و متوازنی از قدرت  نداشته باشند، مذاکره را نمی توان برد – برد نامید، بلکه محصول چنین به اصطلاح تعامل و گفتگویی، یک جانبه به نفع کشور صاحب قدرت مصادره خواهد شد.

در انتهای این نوشتار به همین مناسبت، جا دارد که تحلیل رهبر حکیم انقلاب را در خصوص شرایط مذاکره، مورد بازخوانی قرار دهیم: «مذاکره در عرف سیاسی به‌معنای نشستن و حرف زدن و احوالپرسی کردن که نیست، مذاکره یعنی دادوستد، یعنی بنشینید دو طرف میز؛ شما یک چیزی بدهید، یک چیزی بگیرید؛ معنای مذاکره‌ سیاسی این است. خب، آمریکایی‌ها چون متکی هستند به قدرت نظامی و قدرت پولی و قدرت رسانه‌ای وقتی‌که با یک طرفی میخواهند مذاکره کنند، اهداف اصلی خودشان را قبلاً برای خودشان مشخص میکنند؛ حالا بعضی از آن اهداف را به زبان هم می‌آورند، بعضی را هم نمیگویند؛ در اثنای کار مرتب دبه میکنند، مرتب اضافه می کنند، مرتب چانه می زنند، اما اهداف اصلی برای خودشان مشخص است... خب با این دولت نمیشود مذاکره کرد. درباره‌ مسائل گوناگون، هر دولتی که با این دولت مذاکره کند، مشکل درست می کند؛ مگر اینکه هم جهت باشند... ما باید وقتی مذاکره کنیم، وقتی وارد این بازی خطرناک بشویم که فشار او، هوچیگری او، نتواند در ما تأثیر بگذارد، به‌خاطر اقتداری که داریم. بله، آن‌وقتی که جمهوری اسلامی از لحاظ اقتصادی، از لحاظ فرهنگی، به آن اقتداری که ما در نظر گرفته‌ایم برسد، آنجا برود مذاکره کند؛ حرفی نیست. امروز چنین چیزی وجود ندارد؛ چنانچه برویم مذاکره کنیم، قطعاً این مذاکره به ضرر ما تمام خواهد شد؛ مذاکره با یک طرف زورگو، به ضرر ما تمام خواهد شد.»