به گزارش فارس,بهمن ماه که وارد دهه سوم خود می شود، از تمام کوچه های این شهر می توان بوی عید را حس کرد؛ البته در خیابان ها و کوچههای منتهی به بازار بزرگ تهران قدرت درک این حس دو چندان است. حال آنکه یک روز سرد زمستانی هم باشد و دقیقا در همان روز هم یارانه های نقدی به حساب مردم واریز و قابل برداشت باشد.

گلوبندک یا همان ایستگاه ۱۵ خرداد که متروی شهری تهران این روزها بیش از روزهای دیگر درست در همان ایستگاه پر و خالی می شود، روزهای پر شوری را نوید می دهد. وقتی در بالای پله ها ایستاده بودم و به خیل جمعیت مشتاقی که وارد بازار می شدند نگاه می کردم، زن و مرد و پیر و جوان به داخل بازار یورش می آوردند. البته تعداد خانم ها بیشتر بود و حتی سرما هم نتوانسته بود جلودار این افراد شود.

با خودم زمزمه می کنم: بوی عیدی - بوی توپ - بوی کاغذ رنگی / بوی تند ماهی دودی وسط سفره ما / بوی یاس جا نماز ترمه مادر بزرگ / با اینا زمستون و سر می کنم / با اینا خستگی مو در می کنم…

با عبور از میان مردم، دستگاه های خود پرداز اطراف بازار نظرم را جلب کرد. صف های طولانی خودپرداز نوید این را می داد که مردم امروز ۴۵۵۰۰ تومان پولدارتر از دیروز شده اند و آمده اند تا با دریافت یارانه نقدی تا حدی قدرت خرید خود را در بازار بزرگ تهران افزایش دهند.

نزدیک تر که شدم از مردی که در صف خود پرداز بود پرسیدم چه دلیلی دارد که اینگونه به خودپرداز ها یورش آورده اید؟ او در پاسخ گفت: یارانه را ریخته اند باید برداشت کنیم. پرسیدم: این حساب شخصی شماست هر روز دیگری می توان برداشت کرد، او گفت: ممکن است مبلغ برگردد یا حداقل اینکه کنترل می کنیم ببینیم یارانه ما واریز شده است یا خیر. بحثرا به سمتی سوق دادم تا او را قانع کنم که لزومی ندارد برای برداشت یارانه همان روز مراجعه کرد که خانمی وارد بحثشد و گفت: چه می گوئید؟ ما بر روی این پول برنامه ریزی می کنیم، وقتی حتی چند روز دیرتر واریز می شود به سختی می افتیم.

از صف خودپرداز جدا می‌شوم. حرف‌های آن زن را در ذهنم بالا پایین می کردم و با خود در تامل بودم و به اهداف واریز یارانه ها و افزایش قدرت خریدی که احمدی نژاد از آن می گوید فکر می کردم. به فیش های گاز و آب و برق فکر می کردم. به این فکر می کردم که واقعیت چیست؟ ما در کجای این اقتصاد و بازار نفس می کشیم.

دوباره به سراغ ترانه عید می روم و زمزمه می کنم: شادی شکستن قلک پول / وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد / بوی اسکناس تا نخورده لای کتاب / با اینا زمستون و سر می کنم / با اینا خستگی مو در می کنم…

در ادامه بازار گردی وارد مغازه ای شدم که عمدتا پوشاک مردانه عرضه می کرد. با او وارد صحبت شدم و از اوضاع کار و کاسبی اش پرسیدم. او به شیوه اسلاف خود اول شکر کرد و گفت: بازار خوب است این روزها رونق خوبی بر بازار حاکم است. از او درباره تاثیر قیمت ارز پرسیدم و گفت: عمده کالاهای ما تولید داخل است اما در خرید پارچه به مشکل بر خورده ایم بطوریکه قیمت پارچه نسبت به سال گذشته ۱۰۰ درصد گران تر شده است اما محصول نهایی فقط ۲۰ تا ۳۰ درصد گران شده است. از او پرسیدم علی رغم افزایش قیمتی که صورت گرفته اما معتقدید کاسبی خوب است. با صدای بلند خندید و گفت: این قواعد فقط در ایران جواب می دهد.

چند حجره آن سوتر با فروشنده ای گرم می گیرم که پوشاک زنانه و بچه گانه می فروشد. او معتقد است هنوز بازار عید شروع نشده است. می گوید: بازار ما تعریف چندانی ندارد و اگر فروش های عرضه مستقیم کالا در نمایشگاه های بهاره هم شروع شود، بازار ما خیلی کساد تر می شود. از او درباره تاثیر قیمت ارز بر بازار می پرسم. می گوید بازار در خصوص خرید های جدید تعلل می کند اما قیمتها فقط ۵ تا ۱۰ درصد گران شده است.

همچنان زمزمه می کنم: عشق یک ستاره ساختن با دولک / ترس نا تموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه / بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب / با اینا زمستون و سر می کنم / با اینا خستگی مو در می کنم

در مقابل بازار رضا در بازار بزرگ تهران می ایستم و به انبوه جمعیت خیره می شوم. آنقدر شلوغ است که به زحمت می توان وارد بازار شد. با چند خانم جوان که جلوی درب ایستاده اند و به نظر می رسد خرید کرده اند سر صحبت را باز می کنم. می گویند هنوز برای خرید عید نیامده اند و معمولا خرید عید را از ۲۰ اسفند به بعد آغاز می کنند؛ درست در دقیقه نود. چند خانم دیگر کیسه های بزرگ در دست گرفته اند و پر از پوشاک به نظر می آید. با آنها وارد صحبت می شوم «این همه خرید عید؟» یکی از آنها می گوید اینها خرید عید نیست. اینها خریدی است که از بازار انجام می دهیم و در خانه خودمان برای کمک به اقتصاد خانواده کاسبی می کنیم. می پرسم کاسبی چطور است؟ ادامه می دهد: خدا را شکر. همه چیز خوب است. هنوز شرمنده نشده ایم. چشمهایم برق می زند. می پرسم همسر شما بیکار است؟ می گوید: نه، او اجاره خانه را جور می کند من خرج خانه را.

دیگر نمی توانم ادامه دهم رهایشان می کنم. وارد بازار رضا می شوم… بوی باغچه - بوی حوض - عطر خوب نذری / با اینا زمستون و سر می کنم / با اینا خستگی مو در می کنم…

خیل عظیمی از مردم در این بازار نظاره گر ویترین ها هستند و عده ای هم در داخل مغازه ها سخت سرگرم خرید کردند. خریدهای که صورت می گیرد بیشتر به صورت عمده و در کیسه های بزرگ سیاه و توسی رنگ است که دیگر دلایلش را می دانم. هستند افرادی هم که خریدهای خرد انجام می دهند. با دو خانم میان سال که به ویترین مغازه ای تکیه کرده اند درباره خرید عید صحبت می کنم و می پرسم قیمت ها چگونه است؟ می گویند قیمت ها نسبت به سال گذشته افزایشی بوده است اما چاره ای نداریم باید خرید کرد. می پرسم چرا چاره ای ندارید؟ یکی از آنها می گوید: یادم هست بچه که بودیم عیدی به عید خرید می کردیم این روزها یاد بچگی هایم می کنم. می گویم نه اینطور هم که می گویید نیست. بازار تهران تقریبا همیشه اینقدر شلوغ است و پویایی و تحرک در آن ادامه دارد. می پذیرم که قیمت برخی کالاها افزایش داشته است اما اینکه قدرت خرید مردم کاهش پیدا کرده باشد تا آن حد که شما توصیف می کنید قابل قبول نیست. زن سرش را تکان می دهد و دوباره به داخل ویترین نگاه می کند.

خانم دیگری برای دخترش در حال خرید است. می گوید: از همین حالا خرید عید را شروع کرده ایم. به تدریج خرید می کنیم تا در روزهای پایانی سال سر در گم نباشیم و به همه کارها برسیم. می پرسم برای خانه تکانی هم وقت گذاشته اید؟ می گوید هوا بهتر شود باید شروع کنیم. خانه تکانی هم داستانی دارد برای خودش.

وارد گذر صحاف ها و بازار طلافروش ها می شوم و به طور تصادفی شروع می کنم به قیمت کردن. نکته جالب در همه پرس و جو برای قیمتها این است که تقریبا در هیچ یک از مغازه ها قیمت روز طلا درج نشده بود و در حین محاسبه هم از گرمی ۷۷ هزار تومان و ۷۹ هزار تومان بود تا گرمی ۸۱ هزار و ۵۰۰ تومان. ظاهرا نوسان بازار در همین حجره ها رقم می خورد. به سمت بازار عموده فروش های طلا می روم قیمت ها آنجا هم نصب نشده است.

در تعیین قیمت کارمزد برای انواع مصنوعات طلا هم با نرخ های متفاوتی مواجه می شوم. برخی از آنها می گویند که این طلا خارجی است. وقتی می پرسم چگونه طلای خارجی می فروشید می گویند ما از اتحادیه مجوز داریم. تلاش من برای دیدن مجوز فروش طلای خارجی تقریبا بی نتیجه می ماند.

ناصر خسرو را به سمت شمال گز می کنم. وارد کوچه مروی می شوم. بازار فروشندگان لوزم آرایشی و بهداشتی و همچین مواد غذایی خارجی هم ظاهرا سکه است. کوچه مروی شلوغ است اما داخل مغازه ها هستند فروشندگانی که به نقطه ای خیره شده اند. با یکی از فروشندگان وارد صحبت می شوم می گوید تقریبا در همه ایام سال بازار خوبی دارند، اما هنوز بازار شب عیدشان شروع نشده است. می گوید: از اواسط اسفند ماه بازار عید و خرده فروشی لوازم آرایشی و بهداشتی رونق می گیرد. ادامه می دهد: این روزها عمده فروشی خوب است. خرده فروش های سطح شهر جنس خود را جور می کنند تا شب عید لنگ نمانند.

همچنان هوا سرد است. دست‌ها را در جیبم می گذارم و حرف‌های مردم را مرور می کنم. به این فکر می کنم که چیزی تا عید نمانده. ایام شادی و نشاط در راه است