داستان ماشین خاص و سیار کوچک ارومیه

به ندرت کسی را می تواند در کلانشهر ارومیه پیدا کرد که ماشین خاص ، کوچک و جالبی را که در شهر تردد می کند را ندیده باشد و نخواهد عکسی از آن تهیه کند و یا با صاحب آن آشنا شود.  

این ماشین خاص معمولا مقابل بیمارستان امام خمینی (ره) ارومیه و همچنین خیابان مدرس دیده می شود.

‌اگر راستش را بخواهید این ماشین کوچولو واقعا جذاب است و هر کسی دوست دارد داستان آن را بداند .

تصمیم گرفتم با تمام مشکلات گزارشی از این ماشین کوچک و صاحبش تهیه کنم  چون صاحب این ماشین اصلا به هیچ وجه حاظر به انجام مصاحبه نبود تقریبا یک نصف روز تا آخر شب در خیابان های شهر ارومیه  با ماشین  به دنبالش رفتم تا اینکه در یکی از کوچه های خیابان مدرس ارومیه این ماشین وارد خانه ای شد .

در را زدم و یکی از اعضای خانه در را گشود خود را معرفی کردم و اجازه خواستیم که پای صحبت صاحب این ماشین جذاب بنشینیم بعد از صحبت های  فراوان  آی نور صاحب ماشین خاص ، کوچک و جالب ارومیه حاظر به مصاحبه شد.

واقعا  برایم عجیب و جالب بود چیزی که تا حالا ندیده بودم ماشین کوچولو به همراه صاحبش مستقیم وارد خانه شده بود و در وسط اتاق پارک شده بود.

هنوز با حس کنجکاوانه و خبرنگاری مدهون این صحنه ی جالب شده بودم که متوجه شدم ،‌آی نور صاحب ماشین به خاطره معلولیت روی تخت ، کنار ماشین دراز کشیده واستراحت می کند.

به آرامی کنارش نشستم کم کم سر صحبت را باز کردم ،‌ آی نور عزیز در جواب سوالم که خواستم کمی خودش را معرفی کند این طور شروع کرد ، من در اصل از کُردهای ترکیه هستم که سال ها پیش به همراه خانواده ام به ایران مهاجرت کردیم و در روستای مرزی بردوک صومای برادوست ارومیه ساکن شدیم ، ‌متاسفانه پدرم را سال ها می شود که از دست داده ام و مادرم هم مریض است و در روستا زندگی می کند راستش را بخواهید بیشتر درآمدم را برای مادر مریضم می فرستم چون او دیابت و گواتر دارد و باید همیشه داروهایش را سر وقت مصرف کند.

از جریان معلولیتش پرسیدم آی نور نور ادامه داد: من در حدود 17 سال است معلول هستم در سن 19 سالگی بود که بر اثر تصادف دچار ضایع نخائی شدم و توان حرکت خود را از دست دادم ، بعد از آن اتفاق زندگی برایم خیلی سخت شد و واقعا درمانده بودم که عموی عزیزم به من کمک کرد تا کار کنم و دوباره به زندگی برگردم او به قدری من را دوست دارد که اگر حتی یک روز کمی دیر بیایم فوراً با من تماس می گیرد و جویای حال من می شود .

بعد از اینکه قطع نخاع شدم سازمان بهزیستی موتور سه چرخی به من داد مدتی با آن کار کردم تا اینکه در سال 93 دوباره تصادف کردم و این بار بر اثر شدت جراحات دو پایم راهم قطع کردند ،‌بعد از قطع پاهایم واقعا ناامید شده بودم چون موتور سه چرخم نه پلاک داشت و نه بیمه و من هم نمی داستم که باید برای موتور سه چرخ  بیمه و پلاک باید تهیه کرد در تصادف مقصر شناخته شدم به هر حال بگذریم ..

با وجود خداوند مهربان هیچ وقت ناامیدی معنایی ندارد

زمان گذشت تا اینکه با توکل به خداوند بزرگ و مهربان ، نوری در دلم روشن شد با وجود اینکه نه کسی کمکم کرد و نه سوادی داشتم موفق شدم این ماشین را برای خودم بسازم که الحمدالله ماشین خوبی شده است و من زندگی ام را با درآمدی روزانه 35 هزار تومان اداره می کنم.

آی نور طرح ماشین خود را برای تولید انبوه به عنوان خودروی اتوماتیک کوچک برای معلولین به شهرداری هم ارائه کرده است که امیدوار است مسئولین عزیز از او حمایت کنند.

داستان زندگی آی نور پر از صدها نکته ی حیرت انگیز و جالب است شاید بتوان ده ها فیلم سینمایی از آن ساخت کسی که در اوج جوانی اول قطع نخاع شد و بعد هم در یک حادثه ی دیگر پاهایش را از دست داد ولی هیچ وقت امیدش را از دست نداد و خداوند منان را به خاطر مهربانی و بزرگیش می ستاید و حالا بعد از تامین مخارج  زندگی خود حتی هزینه های درمانی مادرش را هم تامین می نماید واقعا درسی است برای بسیاری از انسان ها ...