ممکن است به سرتان بزند برويد تا در ملا عام، يعني درست جلو چشمان ملت، تظاهر به روزهخواري کنيد! ما چنین تصمیمی گرفتیم.نه اينکه مغزمان تاب برداشته باشد يا خداي نکرده از تيمارستان فرار کرده باشيم! نه!
بلکه این یک تصمیم انتحاری است که درست به سراغ آنهایی میرفت که در گرامی ترین ماه خدا در خیابانهای شهر که در اینجا از آن با نام " ملا عام " یاد میشود، به روزهخواری اقدام میکنند. اقدامی که حتی به آن واژه " جرم " هم اطلاق میشود.
این است که تصمیم گرفتیم با چهره یک روزهخوار به میان مردم برویم.
آقا آتیش داری؟
دم در یکی از پاساژها خبرنگار ما، سیگاری از جیب بیرون میآورد و شروع میکند و… خطاب به چند رهگذر:
آقا! آتیش داری؟ … داداش آتیش داری؟ …
پاسخ اکثر رهگذران به او یک کلمه است:
- نه!
دو مرد جوان که ظاهرا بدنهایشان را در باشگاههای بدنسازی ورزیده کردهاند، میایستند و یکی میخواهد با فندک سیگار همکارمان را روشن کند. خودمان را میاندازیم وسط معرکه:
" نزن داداش، نزن! اون فندک لعنتی رو روشن نکن. ماه رمضونه مثلا. "
رویمان را به روزهخوار الکی میکنیم:
" برادر من ماه رمضونی مراعات کن. میخوای سیگار بکشی؟! "
جوانهای تنومند بی خیال میشوند و بدون اینکه کلمهای بگویند، هاج و واج نظاره میکنند و سریع از مهلکه در میروند!
قدیمترها یک بازی داشتیم به نام " دور دور عباسی، خدا منو نندازی "! یحتمل این بازی را به خاطر دارید. حکایت ما و سوژه روزهخواری الکی هم همین بود.
یکی از این بچههای گروهمان که در اینجا از ذکر نامش خودداری میکنیم، برای پیدا کردن یک سوژه آنقدر دور یک پارک دورمان داد که نزدیک بود ماه رمضانی از فرط خستگی به ملکوت اعلاء بپیوندیم.
" آقا آتیش داری؟ "
مرد میانسال فندکاش را از جیباش بیرون میآورد. میخواهد سیگار را روشن کند که از راه میرسیم:
آقا روشن نکن! این چه کاریه تو ماه رمضون سیگار! اونم در ملا عام؟!
همکار مثلا سیگاریمان خودش را از ما جدا میکند و با گفتن واژه مشهور و کاربردی " برو بابا " از ما دور میشود. مرد میانسال میگوید:
" - من خودم روزه هستم اما وقتی کسی طلب چیزی میکند، نمیتوانم نه بگویم. با خودم فکر میکنم شاید مشکلی داشته است! "
کنار یک مسجد
آخرین سوژهای که خودش اصطلاحا " قلپی " افتاد توی دامنمان کنار مسجد پارک بود. وقتی با جناب عکاس محترم ایستاده بودیم تا آخرین هماهنگیهای لازم را داشته باشیم، یکهو به صورت نامحسوسی گوشمان به صدای جوانی خورد که مشغول صحبت با مردی میانسال بود، آن جوان میگفت:
- حاج آقا اصلا رعایت نمیکنن. الان رفتم تو مسجد میبینم یک نفر نشسته راحت داره چیزی میخوره. انگار نه انگار که ماه رمضونه…
باور بفرمایید آن قدر خوشحال شدیم که از تولد آرمسترانگ(اولین نفری که پا به کره ماه گذاشت) خوشحال نشدیم!
انگار اقدامات نامحسوس ما اثرگذار واقع شده بود و تلنگری بر جامعه وارد آمده بود. سریع گردن چرخاندیم و با آن جوان و مرد میانسال حاضر در صحنه باب صحبت را بازکردیم. البته نه به عنوان خبرنگار. گفتیم:
" راست میگه آقا. الان ما داشتیم تو پارک میرفتیم پسره نشسته بود تو ملا عام ساندویچ میخورد! بهش میگم نخور آقا! میگه به شما چه؟! خب این درسته واقعا؟! "
مرد با ناراحتی میگوید:
" - زشته. البته شاید تو کل این پارک به این بزرگی فقط یکی دو نفر روزه نباشن اما هم اونا باید رعایت کنن هم من و شما باید با احترام تذکر بدیم… "
همکارمان که کمی آن سوتر تظاهر به روزهخواری میکرد و خودش را در این صحنه لو نداده وارد بحثمیشود:
" این حرفا چیه؟ مگه مسلمونی فقط به روزه و نمازه؟! "
مرد جوان: " پس به چیه؟ نماز و روزه از واجبات خداست. بعدم نباید که تو ملا عام چیزی خورد. پس حرمتها چه میشه؟ "
" حرمت چیه آقا؟! من الان تو خیابون چیزی بخورم حرمتا میشکنه. "
مرد میانسال: " درست نیست پسرم. ما مسلمون هستیم. اگه نمیتونیم روزه بگیریم لااقل حرمت روزه و ماه مبارک رو نگه داریم. "
یک چهارراه پر رفت و آمد انتخاب بعدی بود.
چهارراه در یک بعد از ظهر پیش از افطار، یعنی حدود همان ساعت ۶ عصر، در حدی شلوغ بود که بتوان روی نیمکتهای سنگی تعبیه شده برای ایستگاه اتوبوس نشست و منتظر سوژه شد. روزهخوارنما با نایلون سفیدی که در دست دارد و حاوی خوراکی است به صورت کاملا ناشناس روی سکوهای ایستگاه اتوبوس مینشیند. ساندویچ سردی را که پیش از این تهیه شده است از نایلون بیرون میآورد و تنها ژست خوردن به خود میگیرد. هنوز در گیر و دار باز کردن بسته سس است که خبرنگار دیگرمان را میرسانیم بالای سرش:
- آقا چه کار میکنی؟ ماه رمضونه مثلا!
- خب چه کار کنم ماه رمضونه؟!
- خجالت بکش. حتی اگه مشکل خاصی داری لااقل برو یه گوشه که کسی نبینه…
- مگه جنایت میکنم که برم یه گوشه؟! میخوام ساندویچ بخورم.
- لااقل حرمت ماه رمضون رو نگه دار. مردم روزه هستن…
- خب روزه باشن. من که روزه نیستم…
- خب برادر من روزهخواری تو ملا عام میدونی جرمه؟!
- اولا بنده برادر نیستم داداش! در ثانی برو آقا جان دنبال دردسر نگرد.
نگاه حاضران در ایستگاه که منتظر آمدن اتوبوس شرکت واحد بعد از تاخیر احتمالی ۲۵۰ دقیقهای هستند به سوی سوژه جلب میشود. چند دختر خانم جوان که کمی آن طرفتر نشستهاند صدایمان را میشنوند. یکیشان برمیگردد و میگوید:
- آقا! چه کارش داری؟! بذار ساندویچش رو بخوره طفلک…
- یعنی چه بخوره خانوم؟! شما هم از کارش دفاع میکنید. روزهخواری تو ملا عام جرمه. نباید لااقل حرمت ماه مبارک رو نگه داره؟
- خب شاید نمیتونه. شاید عذری داره…
همکارمان که تا چند لحظه پیش تظاهر به روزهخواری میکرد، با هماهنگی قبلی خودش را میاندازد وسط معرکه:
- اصلا خانوم من میخوام بدونم به این آقا چه که اومده به من گیر میده. من دلم میخواد ساندویچ بخورم. نمیدونم ایشون با من چه کار داره؟!
در آستانه کتک خوردن قرار گرفتیم!
وسط پارک یک حوضچه بزرگ است. درمیان جوانهای بی شماری که آن جا نشسته بودند. بسته بیسکویت را از کیف در میآورد و به جوانی که در تفکرات غرق شده است تعارف میکند:
- بفرما داداش…
- مگه شما روزه نیستی؟
- روزه؟! نه!
خودمان را میرسانیم سر وقت سوژه و جوانی که تعارف را رد کرده است.
- آقا چه کار میکنی؟ زشته جمع اش کن…
- چه رو جمع اش کنم؟
- اون بیسکویت رو بذار تو کیفات ماه رمضونه!
یکی دو جوان دیگر که از آن جا رد میشوند جر و بحثما را میبینند و وارد بحثمیشوند، یکیشان میگوید:
- چه شده داداش؟
- نیگاش کن تو رو خدا. اومده نشسته اینجا تو ملا عام داره چیزی میخوره. بهش میگیم ماه رمضونه، میگه به شما چه!
- خب داداش راست میگه، مراعات کن.
جر و بحثبالا میگیرد. دو سه نفر از جوانها چیزهایی در گوش هم میگویند و وقتی میبینیم اوضاع اصطلاحا " پس " است، سریع خودمان را لو میدهیم:
ما خبرنگار هستیم…
آب سردی بر پیکرهشان میریزیم. اول که میخندند و باورشان نمیشود اما بعد میگویند:
- البته ممکن است یکی واقعا مشکل داشته باشد. این رفتار هم درست نیست که آدم بیاید و گیر بدهد.
دیگری نظری دیگر دارد و میگوید:
- به نظر من امر به معروف هم شرایط خودش را دارد که شما اینجا رعایت نکردید. شاید میشد خیلی محترمانهتر به اینگونه افراد تذکر بدهیم.
تو خود بخوان حدیثمفصل…
یک ضربالمثل معروف است که میگوید: " تو خود بخوان حدیثمفصل از این مجمل "! شاید سراینده این ضربالمثل محترم منظورشان این بوده است که دیگر جا نداریم و باقی نماها و صحنههایی که خبرنگار ما با تظاهر به روزهخواری به میان مردم رفته است را خودتان تصور کنید.
فقط خواستيم اين آخر کاري متذکر شويم هنوز تا پايان ماه مبارک چند روزی باقي مانده است. حال سوال اين است که اگر شما در خيابانهاي شهر با چنين سوژهاي رو به رو شويد، چه واکنشي از خود نشان ميدهيد؟! به نظر شما بهترين روش برخورد با اين قضيه چه ميتواند باشد؟
شناسه خبر:
۱۳۳۲۳۵
روزه خواری در ملاء عام!
ممکن است به سرتان بزند بروید تا در ملا عام، یعنی درست جلو چشمان ملت، تظاهر به روزهخواری کنید!
۰