به گزارش افکارنیوز، روزنامه خراسان نوشت: گاهي اوقات حرف زدن همسران با يکديگر دشوار مي شود و همسران از هم دلزده مي شوند. در چنين شرايطي زوج ها از يکديگر خسته مي شوند و هر تلاشي براي نزديک کردن آن ها به يکديگر به بن بست مي رسد. خستگي همسران از يکديگر ممکن است دلايل مختلفي داشته باشد. در اين مطلب به نقل از مجله روان شناسي امروز به آنچه باعث اين دلمردگي مي شود، اشاره شده است. دلمردگي و خسته شدن از همسر معمولا وقتي رخ مي دهد که آن شور و هيجان اوليه زندگي مشترک از بين مي رود و همسران که تصور مي کردند يکديگر را مي شناسند، با ادبيات متفاوتي با يکديگر روبه رو مي شوند. در اين وضعيت نوعي صميميت بي روح در روابط بين زوج ها برقرار است که ممکن است هر يک، طرف مقابل را مسئول به وجود آمدن آن بداند.به گمان همسران، عشق کامل کننده زندگي آن ها خواهد بود اما عشق به تنهايي نمي تواند دايره صميميت را شکل دهد. زماني صميميت در اوج بود اما حالا شور و احساسات فروکش کرده است و خود واقعي طرفين براي هم آشکار شده است. روان شناسان مي گويند ممکن است دلزدگي و خستگي از روابط با همسر ريشه در روابط مخدوش در دوران کودکي دارد. شايد يکي از همسران توجه لازم و کافي را از والدين خود در دوران کودکي دريافت نکرده است و احساس مي کند نمي تواند در مقابل همسر آنچنان که بايد جلوه گري کند يا به خود بابت روابطي که با همسرش برقرار کرده است، ببالد و افتخار کند. او به طور طبيعي نارضايتي از روابط با والدين را به رابطه با ديگران و به ويژه همسرش تعميم مي دهد. تجربه صميميت بي روح با والدين باعث ايجاد فاصله بين وي و همسرش مي شود و به اين ترتيب مسکوت گذاشتن معضلي که به آن اشاره شد، هر روز به ايجاد فاصله بيشتر بين همسران و وخيم شدن اوضاع منجر مي شود.از نظر رواني فاصله گرفتن از همسر مي تواند به دلزدگي تعبير شود فرد از خود مي پرسد: چرا بايد با کسي زندگي کنم که نمي تواند تمام نيازهاي مرا برآورده کند. البته ريشه دلزدگي فقط در دوران کودکي نيست و گاه دلايل ديگري مثل جنگ قدرت هم دارد.زندگي زوجي را تصور کنيد که دايم و بابت همه چيز از کوچک و بزرگ گرفته با هم بحث مي کنند. درباره پول، وقت خواب، تربيت بچه ها و حتي نوع پوشش. رابطه اي که بر محور چنين مشاجراتي بچرخد و نتوان پاياني بر آن يافت، قطعاً مخدوش است. فراموش نکنيد که رابطه مانند انتشار موج است و وقتي جريان مثبت در آن به راه بيفتد، موج مثبت ديگري به دنبال خواهد داشت. از سوي ديگر، نگرش منفي هم به صميميت يک رابطه خاتمه مي دهد فرد با خود مي گويد: اگر کسي کاري براي من نمي کند، چرا من بايد کاري انجام دهم. البته دلزدگي خود يک دفاع است. وقتي فرد نمي خواهد احساساتي مانند خشم و نااميدي را بروز دهد، احساس دلزدگي پيدا مي کند. وقتي مدت هاي مديد همسران درباره آنچه آزارشان مي دهد، صحبت نکنند، دچار دلزدگي مي شوند و هر دو در تنهايي به دنبال جايي هستند که کمي آرامش و رضايت بيشتري را تجربه کنند.بنابراين کارشناسان تاکيد مي کنند دلزدگي را نه فقط يک احساس بلکه يک علامت منفي در زندگي مشترک محسوب کنيد. افسردگي با تمام شکل هاي متفاوت آن شور زندگي و نشاط را از فرد مي گيرد. فرد مي تواند همه چيزهايي را که در زندگي به او اميد و انگيزه مي دهد کسالت بار و منفي ببيند. در اين صورت ضروري است فرد قبل از سرزنش همسر خود، سعي کند با افسردگي مبارزه کند. فرد ممکن است امروز از رابطه اش لذت نبرد البته اين امر به علت دلزدگي نيست. در واقع افسردگي باعث شده است از چيزهايي که قبلاً لذت مي برده، حالا لذت نبرد. به عنوان مثال حدود ۱۳ درصد از زنان دچار افسردگي پس از زايمان مي شوند که علت اصلي آن تغييرات هورموني است و باعث فاصله افتادن بين همسران مي شود. گاهي افسردگي همزمان با بحران ميانسالي باعث مي شود فرد بيشتر از گذشته احساس يأس و افسردگي کند. در دوره ميانسالي فرد ناگهان درمي يابد که ديگر جوان نيست. احتمالاً پدر يا مادرش را از دست داده و يا يک بيماري را پشت سر گذاشته است. زندگي مشترک برخي از زوج ها در اين مرحله خاتمه مي يابد.بنابراين سعي کنيد به موقع با احساس دلزدگي و دلمردگي در روابط خود مقابله کنيد.