مامان بزرگم گفته من محمدرضا گلزار میشم!

به گزارش افکارنیوز، حوصله اش سر رفته. گرما و خواب آلودگی کلافه اش کرده. پسر ۷ ساله ای که روی صندلی نشسته و با هر صدایی چشمش را باز می کند. اما چندان طول نمی کشد که با آمدن بابا فیروزش خواب از سرش می پرد و حسابی سرحال می شود. محمدرضا شیرخانلو پسر دوست داشتنی و شیرین زبان سریال دودکش که در سی شب ماه رمضان به اتفاق خانواده بامزه اش مهمان مخاطبان شبکه اول بود. محمدرضا بازیگری را با سریال «چک برگشتی» سیروس مقدم شروع کرد. آن موقع ۵ ساله بود که دوست پدربزرگش که روزنامه نگار بود از شیرین زبانی محمدرضا خوشش می آید و او را به سیروس مقدم معرفی می کند. شاید شروع کار این پسر دوست داشتنی به واسطه یک آشنا بود ولی خیلی زود توانست راهش را پیدا کند تا جایی که در زمانی کوتاه، در تئاتر هم برای خودش جایگاه مناسبی دست و پا کرد. با محمدرضا به بهانه حضورش در دودکش گفتگو کردیم. او از علاقه اش به هومن برق نورد، رضا عطاران و خیلی چیزهای دیگر گفت. محمدرضا شیرخانلو هم اکنون فیلم سینمایی «دهلیز» را روی پرده دارد؛ فیلمی به کارگردانی بهروز شعیبی که در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر با استقبال تماشاچیان روبرو شد.

مصاحبه ای که می خوانید از زبان خود محمدرضاست. زبان یک پسر بچه ۷ ساله.

فقط ویلای پدربزرگ

عاشق مسافرت هستم. بیشتر شهرهای ایران رو هم رفتم. ولی از بین همه اینها شمال رو بیشتر دوست دارم. به خصوص ویلای پدربزرگم رو. اونجا خیلی به ما خوش می گذره. مشهد هم رفتم. اونجا رو هم خیلی دوست داشتم. ولی خب کشورهای خارجی هم رفتم. مثل ترکیه و ارمنستان. خیلی خوش گذشت.

ریاضی از همه بهتره

کلاس اول مدرسه نرفتم. آخه فرصت نشد. همش سر کار بودم. برای همین مامانم برام معلم گرفت. از ساعت ۹ شب تا ۱۲ درس می خوندم. ولی خیلی هم سخت نبود. معدلم هم ۲۰ شد. همه درس ها رو هم دوست دارم ولی ریاضی از همه بهتره.

آقای مقدم فقط احوالپرسی کرد

اول که مامانم منو برد برای تست بازیگری پیش آقای مقدم، ایشون اصلاً ازم تست نگرفتن. فقط با من سلام و احوالپرسی کرد و حرف های معمولی زد. آقای مهرانفر هم اونجا بودن. بعد که رفتیم، فرداش به مامانم زنگ زدن که محمدرضا رو بیارین برای اینکه قرارداد ببندیم. این شروع کارم بود.

هم بازیگری و هم کارگردانی

اون موقع که می خواستم تو «چک برگشتی» بازی کنم، اصلاً بازیگری رو دوست نداشتم. حتی یه کم خجالت هم می کشیدم. ولی کم کم خوشم اومد. الان هم آرزو دارم هم بازیگر بشم، هم کارگردان.

من پسر خوبی هستم

اصلاً یادم نمیاد که مامانم تنبیهم کرده باشه. آخه من پسر خوبی هستم. زیاد شیطونی نمی کنم. همیشه هم مواظبم که مامانم رو ناراحت نکنم. سر کار هم همین طور. همیشه حواسم هست که کسی رو اذیت نکنم. کارم رو هم درست انجام بدم. حتی با این که بچه هستم فقط یکی یا دو تا برداشت از من می گیرن.

هیپ هاپ دوست دارم

موسیقی زیاد گوش می دم. یعنی همیشه تو گوشم هندزفری هست. آهنگ های شاد رو بیشتر دوست دارم. بیشتر هم آهنگ های هیپ هاپ گوش می دم. موسیقی ایرانی هم گوش می دم. مثل آهنگ های حسین تهی. به نظرم خیلی آهنگاش خوبه.

عکسامو تو اینترنت می بینم

خیلی کار کردن با اینترنت رو بلد نیستم ولی بعضی وقتا خاله ام کمکم می کنه و با هم چرخی تو سایت ها می زنیم. بعضی وقتا هم عکسای خودم و مصاحبه هام رو تو اینترنت می بینم.

کلوزآپ چیه؟

من به کلوزآپ می گم بسته. بسته یعنی صورت تو رو فقط دوربین می گیره. برای همین بسته یا همون کلوز آپ رو خیلی دوست دارم. خب بالاخره قیافمو همه تو سینما و تلویزیون می بینن.

بابای خودمو بیشتر دوست دارم

همه بازیگرا رو دوست دارم ولی با عمو هومن یا همون بابا فیروز خودم از همه بیشتر دوستم ولی خب بگما بابای خودمو خیلی بیشتر دوست دارم.(می خنده) با عمو امیرحسین(رستمی) و عمو عطاران هم دوستم.

کادوی عمو هومن واسه تولدم

با عمو هومن خیلی شوخی می کردیم. مثلاً وقتی بهش بوس نمی دادم، گازم می گرفت، منم جیغ می زدم. تازه یه بارم که تولد گرفتم خیلی با هم شوخی کردیم. کادو هم برام یه تفنگ آب پاش خیلی خیلی خوب خرید.

امضا هم می دم

شهرت یعنی اینکه همه تو خیابون بشناسنت. برای همین شهرت رو خیلی دوست دارم. هیچ وقتم عینک آفتابی نمی زنم که مردم نشناسنم. اتفاقاً چند وقت پیش شمال بودیم اینقدر هم میومدن باهام حرف می زدن و عکس می انداختن دیگه نتونستم شنا کنم. ولی خب اصلاً دوست ندارم لپمو می کشن. ولی با مردم خیلی عکس می گیرم. حتی امضا هم می دم بهشون. امضا بلد نیستما. فقط یه دایره می کشم، توشم یه میم می ذارم. یعنی محمدرضا.

همکاری با اصغر فرهادی

اولین کار تئاترم، نمایش ساقی بود. کار آقای دژاکام. من اولین بچه ای بودم که در سالن اصلی تئاتر شهر بازی کردم. از تئاتر خیلی خوشم میاد. وقتی شروع می شه سرک می کشم ببینم چند نفر آدم اومدن. اگر خیلی زیاد اومده باشن، خیلی خوب بازی می کنم، خیلی کم باشه، خیلی بد بازی می کنم. البته نمی تونم تو تئاتر خیلی بازی بکنم، چون پیشنهاد نمی کنن. می گن تو تئاتر برای بچه ها کمتر نقش هست. بیشتر برای بزرگترها کار هست. الانم فعلاً کاری نمی کنم. فقط آقای اصغر فرهادی برای دوبله به من زنگ زده. ولی نمی دونم برای چه کاری هستش. فقط می دونم خانم حاتمی هم تو این کار هستش. البته برای چند تا کار کارتونی هم به من زنگ زدن ولی چون سر کار بودم نتونستم.

بازیکن تنیس هم شغل خوبی است

کتاب خوندن رو هم خیلی دوست دارم. با اینکه تازه کلاس اولم رو خوندم ولی می تونم کتاب بخونم. آخرین کتابی هم که خوندم، کتاب ۷۲ داستان کوتاه بود که مخصوص سن خودم بود. ورزش رو هم که خیلی دوست دارم. تنیس رو حرفه ای بازی می کنم. یعنی دارم کلاساشو می رم. شنا هم کار می کنم. اگه تو بزرگی نخوام کارگردان بشم، حتماً بازیکن تنیس می شم. من کلاس فوتبال هم می رفتم. اما دیگه نمی رم.

جوک عمو عطاران بی مزه بود

عمو عطاران رو خیلی دوست دارم. باهاش تو فیلم دهلیز بازی کردم. مثلاً بابای منه. سر این فیلم با عمو عطاران، تو زندان آواز می خوندیم. جوک هم می گفتیم. یه بار عمو عطاران یه جوک تعریف کرد. گفت: «یه مرده می خوره به نرده، صد سال بعد استخوناش بر می گرده. به نظرم بی مزه بود. خیلی کم خندیدم. ولی روم نشد بهش بگم جوکت بی مزه ست.

با هانیه توسلی خوراکی می خوریم

توی فیلم دهلیز نقش پسر خانم توسلی رو بازی می کنم. خیلی مهربونه. با هم خیلی صحبت می کردیم. می خندیدیم. خوراکی هم می خوردیم.

می خوام خلافکار باشم

زیاد سینما نمی رم بیشتر تو خونه فیلم می بینم. فیلم های پلیسی و اکشن هم خیلی دوست دارم. خودم هم دوست دارم تو فیلمای پلیسی بازی کنم. ولی نه اینکه بخوام پلیس باشم. دوست دارم نقش خلافکارا رو بازی کنم. ولی یه وقت فکر نکنید واقعی می خوام خلافکار بشم. فقط نقشش رو دوست دارم. البته من بیشتر کارتون دوست دارم ببینم. کارتون بن تن، باب اسفنجی، مرد عنکبوتی، بت من، پلنگ صورتی و…

دوستام می پریدن رو سرم و بوسم می کردن

فامیلامون و دوستام خیلی کارای منو می بینن. پارسال که رفتم مدرسه، بچه ها می پریدند رو سرم و می گفتند: «بچه ها بازیگر چک برگشتی، بازیگر چک برگشتی…» بوسم می کردند. خاله م و مادربزرگم هم خیلی کارای منو می بینن و بهم می گن اینجا چی کار کنم، اونجا چی کار نکنم. مثلاً می گن یه تیکشو خیلی خندیدی. مامانم می گه وقتی عکس یا فیلم محمدرضا گلزار رو تو سینما نشون می داده، مادربزرگم می گفته، اینم محمدرضا گلزار می شه. منو می گفته.

سکانسی که ترسوندم

اون سکانسی که تو قسمت آخر سریال دودکش مریض شدم و خیلی دوست داشتم. ولی واقعاً اونجا که بهم سرم زدن ترسیده بودم. یه لحظه فکر کردم واقعیه.

آرزوی من

همیشه آرزو می کنم هیچ بچه ای مریض نشه. آدم بزرگا هم همین طور. آخه چند روز پیش رفته بودم محک. با بچه های اونجا بازی کردم. یه کم هم کمک کردم اونجا. ولی خیلی خیلی دوست دارم یه روز با بابا فیروز و مامان عفت دسته جمعی بریم اونجا. می خوام بچه ها اونا رو ببینن. فکر کنم با این کار دل بچه ها شاد بشه.

کارهای آینده

یه کاریه که چند وقت دیگه شروع می شه ولی اسمشو نمی دونم، ماه دیگه ام یه کار با عمو رضا عطارانه، بعد عمو سهیلی و کار بعدیم هم کار عمو کیمیاییه. فیلمنامه ها رو یه خورده خودم می خونم. ولی حوصله ام نمی گیره تا آخر بخونم. مامانم می خونه برام تعریف می کنه. ولی خودم یه دو تا خط می خونم می ذارمش کنار. حوصله ام سر می ره.

کارنامه

محمدرضا شیرخانلو با اینکه تنها ۷ سال دارد، با توجه به کارنامه اش، بازیگری با سابقه و شناخته شده به حساب می آید. از میان کارهای تصویری این بازیگر خردسال می توان به سریال های «چک برگشتی» و «دیوار» با کارگردانی سیروس مقدم و فیلم سینمایی «دهلیز» ساخته بهروز شعیبی اشاره کرد که برای آن نامزد دریافت سیمرغ بلورین بخش دستاوردهای فنی و هنر بخش «نگاه نو» جشنواره سی و یکم فیلم فجر هم شد. «دزد آب» کار مرتضی آقا حسینی و «ساقی» با کارگردانی امیر دژاکام هم دو نمایشی هستند که محمدرضا شیرخانلو در آنها نقش آفرینی کرده است.

زندگي ايراني/ شماره ۴۸/ سميرا جعفري/ صفحه ۲۰