به گزارش افکارنیوز، این گفتگو آنقدر کامل است که ابتدا تصمیم داشتم مقدمه ای بر آن ننویسم. لیلا بلوکات بازیگر جوان و توانا مانند یک خبرنگار حرفه ای با حامد حدادی بسکتبالیست پر افتخار تیم ملی روبرو شد، اما از آنجا که این گفتگو قبل از قهرمانی تیم ملی در جام ملت های آسیا در فیلیپین صورت گرفته بود، لازم دیدیم بگوییم حامد حدادی در بازی های یاد شده به عنوان بهترین بازیکن پست پنج(سنتر) و ارزشمندترین بازیکن شد.

سوالات لیلا بلوکات از حامد حدادی

بلوکات: آقای حدادی، شما متولد ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۴ در اهوازید. قدتان دو متر و هجده سانتیمتر و وزن تان هم ۱۲۰ کیلوگرم است. استقلالی دو آتیشه هستید و در مقطعی به صورت غیر حرفه ای دروازه بانی فوتبال انجام می دادید. تا اینجا درست بود؟

حدادی: بله.

حالا بگویید کدام یک از این ویژگی های اخلاقی تان درست است: مهربان هستید، رفیق باز و متعصب و خانواده دوست هستید. علاقمند به ایران و بیش از اندازه عاشق اهواز و شمال کشور هستید. به بازی های کامپیوتری علاقه دارید، خیلی خوش برخوردید، اجتماعی و مهمان نوازید، عاشق سفر هستید، خیلی دوست ندارید کسی با قدتان شوخی کند و…

همه اش درست بود.

شما در بسکتبال سه تا لقب دارید، ارباب حلقه ها، آسمان خراش و نجات دهنده و در باشگاه های پیکان تهران، ممفیس، فینکس سانز و الوصل امارات بازی کرده اید. ماشاءالله پر از افتخار هستید و کاپیتان تیم ملی جوانان ایران در سال ۲۰۰۲، کاپیتان تیم امید ایران در سال ۲۰۰۴ و عضو تیم ملی بسکتبال ایران از سال ۲۰۰۶ تا الان بوده اید. در المپیک ۲۰۰۸ پکن و در جام جهانی ۲۰۱۰ ترکیه حضور داشتید و اولین بسکتبالیست ایرانی غرب آسیا هستید که در ان بی ای(NBA) آمریکا حضور پیدا کرده اید.

درست است.

همچنین چند دوره بهترین بازیکن آسیا بودید. بالاترین مبلغ قرارداد حرفه ای در تاریخ ورزش ایران را شما گرفته اید. بلند قدترین ورزشکار بازی های المپیک ۲۰۰۸ بودید. مقام هایتان هم مدال نقره جوانان ۲۰۰۲ آسیا بوده که شما اولین مدال تاریخ بسکتبال ایران را آوردید و کاپیتان تیم ملی هم بودید، مدال طلای امیدهای ۲۰۰۴ آسیا که در آنجا هم کاپیتان بودید، مدال برنز بازی های آسیایی ۲۰۰۶ قطر، مدال طلای جام ملت های آسیا ۲۰۰۷ ژاپن، مدال طلای باشگاه های آسیا ۲۰۰۸ کویت، مدال طلای باشگاه های آسیا ۲۰۰۸ کویت، مدال طلای جام ملت های آسیا ۲۰۰۹ چین، بهترین بازیکن تاریخ بسکتبال ایران و بهترین بازیکن بسکتبال آسیا.

بله، همین طور است.

می گویند آنقدر تیم فوتبال استقلال را دوست دارید که به خاطرش بازی داماش و استقلال را در استادیوم دیدید.

بله، درست است.

اولین گل حرفه ای که زدید، یادتان هست؟

آره، پنالتی بود که زدم.

همیشه پیراهن شما ۱۵ بوده، اما در تیم ممفیس شماره ۱۵ را داده بودند به بازیکن دیگری، به این خاطر شما در فیس بوک نظر خواهی گذاشته بودید که چه شماره پیراهنی را بپوشید، گفته بودند شماره ۹۸ را.

بله، من ۹۸ را انتخاب کردم به خاطر ارادتم به کشورم ایران و می خواستم ایران را به دنیا نشان بدهم.

شما یک پرتاب خوب ۳ امتیازی با لبنان داشتید که از تو زمین خودمان آن پرتاب را انجام دادید. اینها را گفتم که مردم بدانند با چه آدم بزرگی دارم گفتگو می کنم.

اختیار دارید.

شما با دروازه بانی فوتبال شروع کردید، چطور سر از بسکتبال در آوردید؟

خب، خوزستانی ها کلاً دوست دارند فوتبال بازی کنند، من هم شروع کردم فوتبال بازی کردن، پستی هم که به دردم می خورد دروازه بانی بود، اما زیاد از دروازه بانی خوشم نمی آمد و دوست داشتم گل بزنم و بیشتر هیجان داشته باشم. دوست نداشتم گل بخورم، اما به خاطر بلندی قدم گفتند دروازه بانی کنم. به طور غیر حرفه ای در زمین های خاکی شروع کردم به فوتبال بازی کردن، بعد از آن رفتم سمت هندبال، بعد از هندبال هم رفتم به طرف بسکتبال. اولین بار که شروع کردم به بسکتبال بازی کردم پا برهنه بودم، یعنی کفش نداشتم و خیلی سخت بود، چون شماره پایم ۵۳ بود و کفش گیرم نمی آمد و در گرمای اهواز ساعت دو بعدازظهر پابرهنه بازی کردن خیلی برایم سخت و دشوار بود. وقتی بازی کردم و توپ را گل کردم دیدم در بسکتبال می شود همه کار کرد، به این خاطر دیگر همه تفریح و زندگی ام شد بسکتبال. البته در بسکتبال باید استعداد و هوش خوبی داشته باشی، اگر باهوش نباشی نمی توانی موفق شوی. بسکتبال بازی لحظه هاست. به همین خاطر خیلی دوست داشتم این ورزش را ادامه دهم و آرزویم این بود که به تیم ملی بروم.

دو نفر در زندگی تان تاثیر زیادی داشته اند آقای ناظم سلامی و سعید فتحی، نظر خاصی راجع به آنها دارید؟

ناظم سلامی مرا به بسکتبال آورد و در گرمای زیاد با من تمرین می کرد، بعد که به تهران آمدم آقای فتحی با من تمرین می کرد. من حدود شش سال از خانواده دور بودم و خیلی سختی ها را پشت سر گذاشتم، ولی ارزشش را داشت.

حضور آقای فتحی خیلی برایتان پررنجگ بود و تا آنجایی که من می دانم روزی چند ساعت فقط راه رفتن را با شما کار می کرد.

بله، حدود شش ماه با من درست راه رفتن را کار کرد.

وقتی به عنوان اولین کاپیتان بسکتبال ایران(۲۰۰۲ جوانان آسیا) مدال نقره را به گردن تان انداختند چه احساسی داشتید؟

آن دوره بازی ها که یک چیز عجیب و غریبی بود. می خواستند تیم را برای بازی ها نفرستند، چون می گفتند تیم ضعیف است و می بازد و ما سهمیه مان را از دست می دهیم، ولی ما و مربیان و رئیس فدراسیون جنگیدیم و در نهایت قبول کردند و ما را فرستادند. وقتی بازی اول و دوم را بردیم هیچ کس باورش نمی شد. رفتیم به فینال باز کسی باورش نمی شد. من گفتم که ما می توانیم قهرمان شویم و همان که دوم شدیم خیلی ارزشمند بود و در آن لحظه من اشک شوق ریختم و احساس خوبی داشتم. از همانجا مدال گرفتن مان شروع شد، سال بعد جوانان و امید و بزرگسالان گرفت تا رسید به امسال.

به خاطر قدتان مردم نگاه ویژه تری به شما دارند، قبلاً از این بابت ناراحت می شدید؟

قبلاً خیلی ناراحت می شدم.

به نظر من یک اتفاق و امتیاز خوب است چرا ناراحت می شدید؟

خب، به خاطر اینکه کوچکتر بودم و سنم کمتر بود، درک نمی کردم و زیاد بیرون نمی رفتم. فقط شب ها بیرون می رفتم، اما الان دیگر راحتم و قدم را دوست دارم.

شما خیلی محبوبید و مردم خیلی دوست تان دارند، مجله «روزهای زندگی» هم خیلی سلیقه به خرج داده که شما را برای مصاحبه انتخاب کرده.

امیدوارم همین طور باشد.(هر دو می خندند)

شما از کوچه پس کوچه های اهواز به لیگ ان بی ای(NBA) آمریکا رسیدید که آرزوی خیلی از بسکتبالیست هاست فکر می کردید روزی به اینجا برسید؟

راستش اصلاً فکرش را نمی کردم. من با یکی از دوستان نزدیکم روزهای جمعه صبح زود بیدار می شدیم و می رفتیم ان بی ای(NBA) نگاه می کردیم. به خودم گفتم می شه یه روزی من هم در آنجا بازی کنم. وقتی این اتفاق افتاد من خواب بودم، بعدازظهر مربی ام آمد به من گفت تو از ممفیس پیشنهاد سه ساله داری.

یک سوال احساسی، در روزهای زندگی آدم پستی و بلندی های زیادی وجود دارد. از خاطرات تلخ هم بگویید.

درگذشت آیدین نیک خواه آزاد برایم خیلی سخت بود.

زمانی دست تان به شدت آسیب دیده بود، خیلی تلاش کردید که دوباره به حالت اول برگردد؟

بله، خیلی تلاش کردم. آن موقع ها وقتی می دیدم بچه ها تمرین می کنند، گریه می کردم.

هیچ وقت افسوس چیزی را خورده اید؟

فوت آیدین و باخت دو سال قبل مان از تیم اردن. من انتظار داشتم قهرمان شویم.

کدام یک از قهرمانی هایتان را بیشتر دوست دارید؟

قهرمانی ۲۰۰۷ و ۲۰۱۳.۰۹. ۲۳

چرا وقتی با کشورهای عربی بازی می کنید خیلی جدی تر بازی می کنید؟

آنها با من حرف می زنند و سعی می کنند مرا عصبی کنند تا من تمرکزم را از دست بدهم، من هم آدم متعصبی هستم و برای تیمم می جنگم و دوست ندارم بازنده از زمین بیرون بیایم.

رانندگی را خیلی دوست دارید. راه تهران اهواز را می توانید با هواپیما بروید، اما با ماشین خودتان می روید. اولین ماشینی که داشتید چه بود؟

پرشیا.

در آن جا می شدید؟!

بله.

صندلی ماشین را خیلی عقب می دهید؟

(می خندد) بله می دهم عقب.

اگر روزی دیگر بسکتبال بازی نکنید چه جوری پول در می آورید؟

راجع به آن فکر نکرده ام.

از سه لقبی که به شما داده اند کدام را بیشتر دوست دارید؟

در یک مقطعی هر سه تاش خوب بودند، البته بیشتر ارباب حلقه ها.

شما بعد از جابر روزبهانی که دو متر و ۲۳ سانتیمتر قد دارد، دومین بازیکن قد بلند تاریخ بسکتبال ایران هستید. وقتی به خارج از کشور می روید برای جابر کفش می آورید؟

بله، مثلاً وقتی هشت تا چمدان از آمریکا می آورم، دو چمدان برای او کفش و لباس می آورم.

چیزی که برای من جالب بود و باعثشد با شما گفتگو کنم این بود که شما بازیگری را در سریال «مختارنامه» تجربه کرده اید. چطور تجربه ای برایتان بود؟

تجربه با آقای میرباقری خیلی خوب بود.

اگر دوباره پیشنهاد بازی به شما بشود بازی می کنید؟

نه اصلاً.

روزهای زندگی حامد حدادی تا الان چه جوری گذشته است؟

خدا را شکر خوب گذشته، رضایت دارم و به هر چه می خواستم رسیده ام.

شنیده ام شما در آمریکا با هزینه خودتان کلاس تابستانی دایر می کنید و آموزش می دهید.

بله، من همیشه دوست داشتم و دارم بچه های ایرانی پیشرفت کنند، به همین دلیل برای بچه های ایرانی در آنجا کلاس گذاشتم و آموزش می دهم، حس خیلی خوبی است. اینجا هم قصد دارم فعلاً یک کمپ بگذارم برای بچه ها و بازیکنان تیم ملی را بیاورم. همین طور از بازیکنان رشته های ورزشی دیگر هم دعوت کنم تا به بچه ها خوش بگذرد و مثلاً کفش امضا شده به آنها بدهم.

با اینکه پیشنهاد خوبی از پتروشیمی مهران داشتید، اما دوست داشتید در حفاری اهواز بازی کنید چرا؟

می خواستم پیش خانواده و دوستانم در شهرم باشم.

تصمیم دارم یک یتیم خانه تاسیس کنم، حاضرید کمکم کنید؟

بله، شک نکنید.

ممنون، پرسش های من تمام شد.


سوالات حامد حدادی از لیلا بلوکات

حدادی: شما چرا والیبال بازی می کنید و بسکتبال بازی نمی کنید؟

بلوکات: در مدرسه ای که درس می خواندم بسکتبال نبود فقط والیبال بود، من هم جذب والیبال شدم. وقتی هم بازیگر شدم هنرمندان تیم والیبال تشکیل دادند، این شد که رفتم در تیم والیبال، من هم والیبال دوست دارم و هم بسکتبال.

چرا به طور حرفه ای ادامه ندادید؟

چون درگیر کارم هستم و اصلاً فرصت اینکه بخواهم حرفه ای این ورزش را دنبال کنم نداشتم. من غیر از والیبال، سوارکاری، اسکی، بدنسازی و شنا هم می کنم.

چقدر از بسکتبال شناخت دارید؟

خواهر کوچکترم میترا بسکتبالیست است و از کودکی بسکتبال بازی می کند. او الان در یکی از لیگ ها بازی می کند. از زمانی که میترا بسکتبال بازی می کند من اطلاعاتی در مورد بسکتبال کسب کرده ام و حتی بعضی اوقات با هم تمرین می کنیم و به من یاد می دهد.

شهر مورد علاقه تان کجاست؟

مشهد مقدس، خادم امام رضا(ع) هستم و شیراز و اصفهان و اهواز. عاشق دریا و شمال کشور نیز هستم. همه شهرهای ایران را دوست دارم.

تا به حال اهواز رفته اید؟

بله، یک فیلم بازی کردم تو اهواز و برای اولین بار بود که وارد جنوب می شدم. برای آن فیلم بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره سیما شدم. در فیلم با لهجه اهوازی حرف می زدم و همه اهوازی ها فکر می کردند من جنوبی ام. یک مربی داشتم که به من عربی و جنوبی آموزش می داد. در آن فیلم نقش یک دختر عراقی را بازی کردم.

اهواز چطور بود؟

من آنجا را دوست داشتم. روزهای اهواز بسیار گرم و شب هایش خیلی سرد بود. عاشق ادویه های اهواز هستم. دوستان زیادی در اهواز پیدا کردم. اهوازی ها خیلی خونگرم اند.

چه غذای جنوبی را دوست دارید؟

قلیه ماهی.

در فیلم «اخراجی ها» چرا از شما کم بازی گرفتند؟

به خاطر اینکه در «اخراجی ها» نقش خانم ها کوتاه بود و نقش خاصی وجود نداشت. برای «اخراجی ها ۳» هم دعوت شدم، اما نرفتم.

از کدام سریال و فیلم خود بیشتر لذت بردید؟

سریال «حضرت یوسف(ع)» را خیلی دوست داشتم، چون سکوی پرتاب خیلی خوبی برایم بود و بین مردم کاملاً شناخته شدم. مجموعه «آسمان همیشه ابری نیست» را هم دوست دارم.

بازیگری را از چه زمانی شروع کردید؟

تئاتر را از سال ۷۵ ۷۴ شروع کردم و کار تصویر را از سال ۷۷. من از کودکی به بازیگری علاقه زیادی داشتم و یکی از آرزوهای من بازیگر شدن بود و الان تمام زندگی من درگیر بازیگری است و خودم را فدای آن کرده ام و بازیگری همه چیز زندگی مرا تحت الشعاع خود قرار داده، اما هنوز وسط های راه هستم و خیلی راه پیش رو دارم تا به جاهایی که می خواهم برسم.

بازی کدام بازیگرها را دوست دارید؟

پرویز پرستویی، فاطمه معتمدآریا، سوسن تسلیمی، و از میان بازیگرهای خارجی هم «مریل استریپ»، «جورج کلونی» و «جولیا رابرتز».

چرا تئاتر ما اینقدر مرده است؟

متاسفانه اینقدر که به سینما پرداخته می شود به تئاتر توجه نمی شود، البته الان وضع تئاتر ما نسبتاً خیلی خوب شده تا سه سال پیش هم خوب نبود، اما الان خیلی بهتر از گذشته شده. بلیت تئاتر گران تر از سینماست، اما مردم با اشتیاق می آیند و سالن ها پر می شوند. آدم های فرهیخته می آیند تئاتر می بینند. بازیگرهای تئاتر ما بازیگرهای توانمندی هستند که زیاد شناخته شده نیستند و اینقدر که تئاتر به بازیگر چیز یاد می دهد، تصویر نمی دهد.

شما خودتان بیشتر تئاتر را دوست دارید یا سینما و کار تصویر را؟

من توامان هر دو را در کنار هم می خواهم.

در تئاتر تا به حال تپق زده اید؟

بله، اما خدا را شکر زیاد نبوده. من دو، سه بار بیشتر تپق نداشتم.

تا به حال در سینما اتفاق ناگواری موقع فیلمبرداری برایتان افتاده؟

بله دو بار، یک بار موقع سریال «حضرت یوسف(ع)» در مسیر شهرک دفاع مقدس تصادف بدی کردم که یکی دو ماه روی ویلچر بودم. یک بار هم سر سریالی که ماه رمضان پارسال پخش شد از ارتفاع دو متری پرت شدم و ستون فقراتم دچار مشکل شد و بیست روز در بیمارستان بستری بودم.

چه آرزویی برای آینده دارید؟

در وهله اول آرزوهای خوب برای همه دارم، برای خودم آرزو دارم یک یتیم خانه دایر و یک سری بچه های بی سرپرست را حمایت کنم. همچنین آرزوی گرفتن سیمرغ بلورین را دارم، چون باعثمی شود مسیر زندگی ام به لحاظ کاری و حرفه ای تغییر کند.

از زندگی تان تا به الان راضی بودید؟

بله، خدا را شکر.

به مکه و خانه خدا رفته اید؟

بله، سه بار، شما چطور؟

حدادی: من هم دو بار رفته ام. شما گفتید سه بار به مکه رفته اید. چه حس و حالی داشتید؟

دفعه اول که رفتم احساس می کردم قلبم دارد می آید توی دهنم، هیچ صدایی نمی شنیدم فقط صدای قلبم توی گوشم بود و ناخودآگاه گریه می کردم، حس بسیار خوبی داشتم و نمی توانم بیانش کنم، باید آدم خودش تجربه کند.

من هم حس بسیار خوبی داشتم، من فقط پنج دقیقه ایستاده بودم و نگاه می کردم. شما گفتید دوست دارید یک یتیم خانه دایر کنید، چه اتفاقی در زندگی شما افتاده که چنین تصمیمی گرفتید؟

هیچ اتفاقی خدا را شکر نیفتاده. من خانواده خیلی خوبی دارم دو خواهر و یک برادر و پدر و مادری بسیار مهربان. همیشه تو حریم این خانواده بوده ام و هیچ وقت از آنها فاصله نداشتم، به خاطر همین همیشه به فکر بچه هایی هستم که خانواده ندارند و خیلی مهجورند و نیاز به محبت دارند، از بچگی این حس در من بوده و دوست داشتم از آنها نگهداری کنم.

شما اگر بازیگر نمی شدید، دوست داشتید چکاره شوید؟

من به وکالت و خبرنگاری و ورزش خیلی علاقه دارم. شاید یکی از رشته های ورزشی را به صورت حرفه ای ادامه می دادم یا یک خبرنگار حرفه ای بین المللی می شدم.

کارهای آماده چه دارید؟

چند کار سینمایی آماده دارم. «جیب بر خیابان جنوبی» به کارگردانی سیاوش اسعدی، «عملیات مهد کودک» فرزاد اژدری، «روز رستاخیز» احمدرضا درویش، «۵ ستاره» مهشید افشارزاده و «آیینه و شمعدان» بهرام بهرامیان که این آخری فعلاً فیلمبرداری اش متوقف شده، یک کار هم قرار است به صحنه ببرم به نام «عمو قاتل و برادران». شما برنامه آینده تان چیست؟

حدادی: فعلاً در تیم ملی هستم و بزودی تیمم نیز مشخص می شود.

بلوکات: باعثافتخار من بود و خیلی ذوق کردم که با شما گفتگو کردم، امیدوارم همیشه زنده و پایدار باشید و به آرزوهای کوچک و بزرگ تان برسید.

حدادی: من هم برای شما آرزوی موفقیت دارم.

روزهاي زندگي/ شماره ۴۲۹/ نيمه اول مهر ماه ۹۲/ به كوشش: مريم احمدي/ صفحه ۲۸