متروی تهران در قُرُق دستفروشان سودجو
گروه اجتماعی–

ظهر جمعه ای با عیال از راهپیمایی روز قدس برمی گشتیم. آفتاب مردادی چنان تیز و تند سر و صورتمان را سوزانده بود که به محض رسیدن به ایستگاه مترو گویی وارد دروازه های بهشت شده باشیم تن و جانمان را به خنکای کوران خنکش سپردیم و داخل شدیم.

القصه قطار آمد و ما و چند نفری از راهپیمایان سوار بر مترو به قصد منزل راه افتادیم. خلوتی روز جمعه به دادمان رسید و جایی هم برای نشستن پیدا شد. هنوز سر و تن داغمان به خنکای هوای داخل واگن عادت نکرده توی این فکر بودم که حالا در آن باریکه غزه که احتمالاً نه برق دارد و نه آب و هم از آسمان آتش می بارد و هم بمب های فسفری این بنده های خدا با چه مشقتی زندگی می کنند. فریاد گوش خراشی از کنار دستمان بلند شد.

به گزارشافکارنیوز، دستفروش جوان خلوتی مترو را غنیمت شمرده و درباره اجناس ارزان قیمتش که به قیمت عمده از " بانه " آورده بود توضیح می داد. کفی کفش می فروخت ضد عرق، ضد بو و لابد ضد مین!

هنوز این یکی نرفته نفر بعدی فریاد کشان آمد که مسواک های فلان مارک را به قیمت دوهزارتومان می دهم و خمیردندان فلان برند را که داروخانه ۸ هزار تومان می دهد سه هزار تومان از من بخرید. نفر بعدی لواشک می فروخت بعدی شانه های آرایشی بهداشتی پیتاژ، دیگری جاکارتی های آلامولد یک ششم قیمت ماهواره و همینطور قطار خنزر پنزری فروشان داخل مترو با فریادهای گوش خراششان از جلومان رژه رفتند.

اگر نه برای مسئولانی که با اتوموبیل شخصی و اداری هر روز سر کار می روند اما برای آن ها که مسافر هر روزه متروی تهران اند دیگر دیدن این صحنه ها عادی شده است. فروشندگانی که تعددشان نشان از رونق کارشان دارد و روز به روز هم بیشتر می شوند. گاهی پیش می آید در یک واگن سه نفر با هم فریاد می کشند. یکی باطری و مسواک می فروشد دیگری جوراب و نخ دندان!

ساعدهای عضلانی و خالکوبی شده برخی از این دست فروش ها حکایت از گذشته نه چندان آرامشان دارد. زخم چاقو و گاهی سوختگی های عجیب که از زیر آستین تی شرتشان بیرون زده روزگار سپری شده آدمهایی را روایت می کند که اگر امروز خیلی مودب و سر به زیر جنس بنجلشان را تبلیغ می کنند روزگاری احتمالاً در کوچه پس کوچه های شهر عربده می کشیدند و باج می گرفتند!

احمد یکی از همین دستفروش هایی است که می گوید پدر و مادرش مهاجرین افغانی بوده اند. نه لهجه دارد و نه به قیافه اش می خورد که افغان باشد. فارسی را بدون لهجه صحبت می کند هدفون می فروشد و می گوید روزی ۴۰ - ۵۰ هزار تومان سود می کند. یکی دیگر از همین دستفروش ها می گوید درآمد احمد بیش از این حرف ها است.

هرچند آمار دقیقی از تجارت اجناس بنجل در تونل های متروی تهران وجود ندارد اما افزایش هر روزه تعداد این دستفروش ها نشان می دهد برخلاف تصور سود خوبی در این کار نهفته به هر حال نه مالیاتی به دولت می دهند و نه قرار است کیفیت اجناسشان را سازمان استاندارد و وزارت بهداشت کنترل کند. نیازی به بساط کردن و زیر آفتاب ایستادن هم ندارند.

تمبر هندی، آدامس، کیک و بیسکویت، لواشک و اخیراً آب معدنی نوشیدنی ها و خوردنی هایی است که نه وزارت بهداشت بر توزیعشان نظارت دارد و نه شرکت متروی تهران مسئولیتی در قبالش بر عهده می گیرد. فارغ از بحثآرامش و آسایش مسافران قطار شهری تهران که مدت ها است توسط این بازرگانان خرده پا بر هم خورده است رشد قارچ گونه پدیده دستفروشی در متروی تهران موضوعی است که انصافاً باید هر چه زودتر تدبیری برای آن اندیشیده شود.

بدتر از پدیده دستفروشی هم البته در متروی تهران پیدا می شود، گدایی در مترو خودش شغلی است با دم و دستگاه منظم و آموزشی ابتدایی که از کودکان بیگناه گدایان حرفه ای ساخته است.
لحن ملتماسانه صدایشان نشان می دهد همه آموزش دیده یک مکتب و معلم اند. بچه های خردسال فال فروش و دستمال فروش، پیرزنی که التماس می کند مردم به صغیرهایش رحم کنند، کرولال گردن کلفتی که جلوی پایتان می ایستد و به دهان و جیبش اشاره می کند و پسری که دست پدر نابینایش را گرفته و از این واگن به آن واگن می رود همه و همه داستان های هر روزه متروی تهران است.

مدتی البته شرکت بهره برداری از قطار شهری تهران اعلام کرد قصد دارد با همکاری یگان های انتظامی مانع از فعالیت متکدیان و دستفروشان شود اما در نهایت صحنه خرید وزیر بهداشت از یکی از دستفروش ها که از رسانه ملی در غالب شوخی آقای وزیر با پسرک دستفروش پخش شد نشان داد حداقل دولتمردان این کشور هنوز به آسیب های مستقیم و غیر مستقیم این پدیده به درستی واقف نشده اند.

عنقریب تعداد دستفروشان و متکدیان بی اغراق از تعداد مسافران فزونی می گیرد و تا هنوز وقت هست بهتر است مسئولان امر فکری به حال این بازار مکاره زیر زمینی تهران بکنند. به هر حال اگر دلشان به حال آسایش مسافران نسوخته در قبال سلامت مردم و حفظ وجهه متروی پایتخت که وظیفه دارند. راستی چه کسی در قبال این بازار مکاره و بی در و پیکر زیر زمینی تهران مسئول است؟