دختر نوجوان وقتی متوجه شد پدر پیرش او را 16 میلیون تومان به یک دستفروش فروخته است، از خانه فرار و از پدرش شکایت کرد.

 

روز گذشته دختر نوجوانی با مراجعه به دادسرای یافت‌آباد از قاضی پرونده‌اش درخواست کرد اجازه ندهد پدر پیرش او را در برابر دریافت پول، شوهر دهد.

 

دختر 17 ساله به نام زیبا که خود را تبعه افغانستان معرفی می‌کرد، به قاضی پرونده گفت: حدود 24 سال قبل پدر و مادرم از افغانستان به ایران آمده و در خیابان زمزم ساکن شدند. من در ایران به دنیا آمدم و در هفت سالگی به مدرسه رفتم. وقتی سه کلاس درس خواندم پدرم با ادامه تحصیلم مخالفت کرد و خانه‌نشین شدم.

 

 12 ساله بودم که پدرم بحث ازدواج با پسر جوانی را مطرح کرد که من مخالفت کردم. او همیشه دوستانش را برای مصرف مواد مخدر به خانه می‌آورد و خانه برایم جهنم شده بود تا این که دو ماه قبل پدرم گفت، یکی از دوستانش مرا برای پسرش که در مشهد است خواستگاری کرده و پدرم نیز مرا با دریافت 16 میلیون تومان به او فروخته است. پدرم گفت 9 میلیون تومان از این پول را پیش گرفته و قرار است وقتی من نزد او رفتم، بقیه پول را بگیرد. او سه خواهر دیگرم را هم با گرفتن پول فروخته بود و برخی از آنها حتی ازدواج هم نکرده‌اند و به نوعی برده شده‌اند.

 

وی اضافه کرد: یادم می‌آید ده سال قبل یکی از خواهرانم را وقتی 12 ساله بود با دریافت 800 هزار تومان به مردی 35 ساله فروخت که بعد از مدتی خواهرم از خانه مرد خریدار گریخت. دو خواهر دیگرم نیز به همین شیوه ازدواج کردند و الان در افغانستان و مشهد به زور با مردانی که هیچ علاقه به آنها ندارند، زندگی می‌کنند. پسر 25‌ساله را که قرار بود با دریافت پول به خانه‌اش بروم، دوبار دیده بودم و می‌دانستم در مشهد دستفروش است و جوراب می‌فروشد. هیچ حسی به او نداشتم و نمی‌خواستم در برابر پول زن کسی بشوم که دوستش ندارم به همین دلیل با پدرم مخالفت کردم که او کتکم زد و گفت تو را فروخته ام و باید زن پسر جوراب فروش شوی، نمی‌دانستم چه کنم اما همچنان جواب من منفی بود تا این که پدرم مرا در اتاق حبس کرد.

 

دختر نوجوان ادامه داد: دو روز زندانی بودم تا این که فهمیدم پسر جوان می‌خواهد به تهران بیاید و مرا به زور به مشهد ببرد. هیچ راهی نداشتم تا این که از پنجره اتاقم در طبقه اول به خیابان پریده و شبانه از خانه فرار کردم. البته با این کار مشکلاتم شروع شد. هشت روز صبح‌ها در خیابان می‌چرخیدم و شب‌ها نیز در پارک می‌خوابیدم. سه روز قبل یادم آمد که یک فامیل در رباط‌کریم داریم به همین خاطر با او تماس گرفتم و او به دنبالم آمد و سه روز است در خانه او زندگی می‌کنم.

 

 در این مدت یک بار با پدرم صحبت کردم که او ادعا کرد تو زن پسر جوراب‌فروش شو تا من بقیه پول را بگیرم و یک ماه بعد خودم طلاقت را می‌گیرم. می‌دانستم دروغ می‌گوید و فقط به دنبال پول است به همین دلیل به خانه بازنگشتم. آقای قاضی من می‌خواهم در ایران درس بخوانم و قصد ازدواج ندارم از شما هم می‌خواهم پدرم را منصرف کنید.