در یکی از روزهای دوره حکومت فتحعلی‌شاه قاجار که به 200 سال پیش برمی‌گردد خبری در تهران شایع شد که برای پی بردن به واقعیت داشتن آن نه تنها مردم عادی بلکه شاه قاجار را به همراه علمای سرشناس و برجسته آن دوران به گورستان قدیمی شهرری کشاند. گورستانی که بعد از اثبات درستی آن خبر تا به امروز به «ابن‌بابویه» مشهور شده است.

زیر آب رفتن گورستان

در زمان فتحعلی شاه قاجار یکبار بر اثر یک سیل عظیم، تمام زمین‌های کشاورزی و باغ‌های اطراف شهرری را آب فرا می‌گیرد و بعضی از مناطق را تخریب می‌کند. بر اثر این حادثه و شسته شدن زمین، شکافی عمیق در مزار «شیخ صدوق» پدید می‌آید. مردم هنگامی که به اصلاح و مرمت این قسمت مشغول بودند سردابی را پیدا می‌کنند که آب قسمتی از آن را تخریب کرده بود. واقعه عجیبی اتفاق می‌افتد. وقتی آنها برای بازرسی و جست وجو به آنجا می‌روند جسدی را مشاهده می‌کنند که تمام اعضای بدنش سالم و تازه به نظر می‌رسید و هیچ‌گونه عیب و نقصی در آن دیده نمی‌شد. این خبر به سرعت در شهرری و تهران می‌پیچد تا آنکه به گوش فتحعلی شاه قاجار می‌رسد. شاه دستور می‌دهد که سرداب را نپوشانند تا او شخصاً جسد را ببیند. شاه به همراه گروهی از علما و افراد سرشناس و صاحب نفوذ که در بین آنها مرحومان «محمد آل آقا کرمانشاهی» و «میرزا ابوالحسن جلوه» حکیم گرانمایه آن روزگار و آیت‌الله «ملا محمد رستم‌آبادی» و علامه «سید محمود مرعشی نجفی» پدر «آیت‌الله مرعشی نجفی» حضور داشتند برای بررسی وضع در منطقه حضور پیدا می‌کنند و وارد سرداب می‌شوند و پس از سالم دیدن پیکر و تأیید اصل قضیه برای شناسایی جسد، شروع به بررسی می‌کنند. با جست وجو در سرداب، متوجه لوح و سنگ قبری می‌شوند که روی آن چنین نوشته شده بود: «‌هذا المرقد العالم الکامل المحدث، ثقه المحدثین، صدوق الطایفه، أبو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی» و معلوم می‌شود این جسد و مزارش مربوط به «‌محمد بن علی ابن‌بابویه» همان «‌شیخ صدوق» معروف است.

برپایی آرامگاهی برای جسدی 800 ساله

پس از بررسی‌های کامل و پیدا شدن این سنگ نبشته و تأیید علما و امینان، در صحت و شناسایی جسد شیخ صدوق مشخص شد که این پیکر متعلق به شیخ صدوق است که بیش از ۸۰۰ سال پیش فوت کرده است و در نتیجه آن جای هیچ‌گونه‌ تردیدی باقی نماند. بعد از آن فتحعلی‌شاه قاجار دستور می‌دهد که سرداب را بازسازی کنند؛ در آن را ببندند؛ حفره پدید آمده را مرمت کنند و بنایی مناسب بر آن بسازند و به بهترین وجه تزیین و آینه‌کاری کنند.

گورستانی به قدمت شهرری

گورستان ابن‌بابویه که نخستین گورستان شهرری و دومین گورستان تاریخ تهران است مأمنی برای دوستداران اهل‌بیت(ع) و بندگان خاص خدا و مدفن بسیاری از شخصیت‌های مهم شد که در وصیتنامه‌‌های خود تأکید داشتند که در این گورستان در کنار آن عالم بزرگ شیخ صدوق به خاک سپرده شوند.

خاندان بابویه با بیش از 300 سال نام‌آوری

خاندان «بابویه» یکی از معروف‌ترین خاندان‌های بزرگ است که بیش از 300 سال در مرکز ایران، دانشمندان نامور از آن برخاسته‌ است که شیخ صدوق بزرگ‌ترین شخصیت این خاندان به شمار می‌رود. پدر شیخ صدوق یعنی «علی بن حسین بن بابویه قمی» از برجسته ‌ترین علما و فقهای بزرگ زمان خود بود. در آن روزگار با آنکه عالمان و محدثان بسیاری در قم زندگی می‌کردند پرچم هدایت و مرجعیت فتوا بر دوش این عالم عابد و محدث زاهد و صاحب کرامات بود. او دکه ‌ای کوچک در بازار قم داشت که از راه کسب و تجارت و در نهایت زهد و عفاف امرار معاش می‌کرد و ساعاتی از روز را نیز در منزل خود به تدریس و تبلیغ احکام و نقل روایات می‌پرداخت.

رهبری علمی و مذهبی شیعه تا مرگ

شیخ صدوق بعد از آنکه از طرف رکن‌الدوله دیلمی پادشاه ری به آن شهر دعوت شد و در آنجا اقامت کرد نزدآن پادشاه شیعی و وزیر نامدار و دانشمندش «صاحب بن عباد» با احترام زیاد به زندگی خود ادامه داد تا جایی که به رهبری علمی و مذهبی شیعیان پرداخت. او سپس به شهرهای خراسان، ماوراءالنهر، نیشابور، بلخ و بخارا سفر کرد و برای حج و زیارت ائمه به حجاز و عراق رفت و در شهرهای کوفه و بغداد دانشمندان از محضرش استفاده کردند و سپس به ایران بازگشت و در سال ۳۸۱ هجری در ری از دنیا رفت و در آن گورستان معروف به نام خودش به خاک سپرده شد.

مدفونین مشهور دیگر گورستان ابن‌بابویه

البته در گورستای ری شخصیت‌های دیگری کنار آن عالم بزرگ مدفون هستند که نام هر کدامشان دوره‌ای از تاریخ را برای ما روشن می‌کند. از افراد مشهوری که در این گورستان دفن شده‌اند می‌توان از غلامرضا تختی، پهلوان سید حسن شجاعت (رزاز)، علی‌اکبر دهخدا، محمدعلی فروغی، رجبعلی خیاط، حاج ابوالحسن جلوه (حکیم و عالم شیعی)، سید حسین فاطمی (وزیر امور خارجه ایران در دولت دکتر مصدق)، میرزاده عشقی(شاعر دوران مشروطیت، روزنامه‌نگار و نویسنده ایرانی)، رحیم مؤذن‌زاده اردبیلی و بسیاری دیگر از علما و افراد فرهیخته در عرصه‌های مختلف در ایران نام برد.

پهلوانی که کارش تهران را به وجد آورد

در میان افرادی که در این گورستان دفن شده‌اند و هر کدام به مانند درخشش ستاره‌ای در آسمان در تاریخ ایران روشن هستند بد نیست از مرحوم «‌سیدحسن شجاعت» معروف به (رزاز) پهلوانی جوانمرد یاد کنیم که زندگی قابل تأملی داشته است. یکی از کارهای مردمی و ملی پهلوان رزاز در زندگی خود که در زمان خودش سرو صدای زیادی در تهران به راه انداخت ماجرای درگیری‌اش با کالسکه‌چی سفارت روسیه بود.

پس از معاهده ننگین «ترکمانچای» در عهد فتحعلی‌شاه قاجار، اتباع دولت روسیه از هر مجازاتی در خاک ایران در امان بودند. با این قانون، تمامی مستشاران و کارمندان سفارت روسیه می‌توانستند هر نوع رفتار تحقیرآمیز و زشتی را با مردم کوچه و بازار انجام بدهند و کسی هم جلودارشان نباشد «تقی اف» کالسکه‌چی سفارت روس، از جمله افرادی بود که در این دوره توهین و تحقیر مردم را به حد اعلای خود رساند و رفتارش روز به روز هم بدتر می‌شد. او که بسیار تنومند و گردن کلفت و در عین حال مردم آزار بود هنگام حرکت با کالسکه، عابران را زیر ضربات تازیانه می‌گرفت و به کوچک و بزرگ رحم نمی‌کرد. از کاسبان سرچشمه تهران باج می‌گرفت و تمام مایحتاج زندگی‌اش را هم با زورگیری از آنان تأمین می‌کرد. عده‌ای از مردم که می‌دیدند‌کاری از دست دولت بر نمی‌آید و دولتی‌ها ذلیل‌تر از آنند که بتوانند در برابر این ظلم آشکار بایستند، شکایت‌شان را نزد مرحوم «آیت‌الله طباطبایی» بردند. مرحوم طباطبایی نیز پس از شنیدن شکوائیه آنان، خادمش «میرزاحمد» را به سرچشمه فرستاده و پهلوان رزاز را به حضور طلبید. مرحوم طباطبایی به شدت از وضعی که یک کالسکه‌چی برای مردم ایجاد کرده گله می‌کند و به پهلوان رزاز می‌گوید با وجود پهلوانی مثل شما، چرا این مردم باید توسط اجانب تحقیر شوند و مورد ستم قرار گیرند؟ پهلوان رزاز که‌گویی مدت‌ها بود منتظر چنین دستوری بوده قول می‌دهد چاره‌ای بجوید و به این اوضاع خاتمه دهد. چند روز پس از آن یک روز مردم پهلوان رزاز را می‌بینند که جلوی در سفارتخانه کشیک می‌دهد تا اینکه بالأخره سر و کله کالسکه‌چی پیدا می‌شود به محض خروج کالسکه از سفارت، پهلوان رزاز دستان پرقدرتش را‌بند می‌کند به پشت کالسکه و آن را از حرکت نگه می‌دارد. اسب‌ها هرچه زور می‌زنند نمی‌توانند قدم از قدم بردارند. تقی اف که از این وضع حسابی گیج و متعجب شده بود با صلوات مردم برای سلامتی پهلوان، متوجه ماجرا می‌شود. وقتی به عقب نگاه می‌کند چشمش به پهلوان رزاز می‌افتد ناگهان قداره را می‌کشد و به طرف او حمله می‌کند. پهلوان رزاز با یک دست مچ دست تقی اف را در آسمان می‌گیرد و با دست دیگر کمرش را چسبیده و با یک «‌یا علی»(ع) هیکل او را از زمین بلند می‌کند و به زمین می‌زند. کالسکه‌چی وقتی نقش بر زمین می‌شود دست به ششلول می‌برد. اما پهلوان آن را هم از دستش می‌گیرد و با یک ضربه دیگر تقی اف را دوباره نقش زمین می‌کند. تفی اف درحالی که از درد ضجه می‌زد رزاز به او می‌گوید: به مولایم علی(ع) قسم اگر یکبار دیگر به ناموس مردم نگاه چپ کنی یا بشنوم از کسی باج سبیل خواسته‌ای اگر مرغ هوا شده‌باشی یا ماهی دریا گیرت می‌آورم و زنده زنده کبابت می‌کنم!