وطن امروز:دختر ۱۹ ساله وقتی شنید میخواهند وی را به عقد یک تاجر درآورند خانهشان را ترک کرد. چندی پیش مردی با موهای جوگندمی و در حالی که کت و شلوار شیکی پوشیده بود به دادسرای امور جنایی تهران رفت و ادعا کرد دخترش که شهره نام دارد از خانهشان فراری شده است.

این مرد ۵۸ ساله که مدیرعامل شرکت تجاری است وقتی در برابر دادیار رضوانفر از شعبه ۴ دادسرا قرار گرفت، گفت: «تصور می‌کردم دخترم عاقل است اما روز‌به‌روز سرکش‌تر شده است». وی افزود: «شهره دختری درسخوان، زرنگ، باهوش و مودب بود، با رتبه خیلی خوبی وارد دانشگاه شده و برای اینکه در محیط کار باشد به شرکتم آمد و مشغول به کار شد. از روزی که دخترم پشت میز کار نشست رفتارهایش مرموز شد، می‌دیدم که همیشه استرس دارد و هربار از او می‌پرسیدم چه مشکلی دارد حرفی نمی‌زد و درس‌هایش را بهانه می‌کرد».

مرد پولدار گفت: «همسرم بیماری‌ای دارد و همیشه نگران است عروس شدن شهره را نبیند، راز این بیماری را تنها من و خودش می‌دانیم و دخترم بی‌اطلاع است، وقتی پسر یکی از همکاران تجاری‌ام به شرکت من رفت و آمد کرد و شهره را دید از پدرش شنیدم که می‌خواهد به خواستگاری دخترم بیاید. وی پسری تحصیلکرده، شیک‌پوش، اجتماعی و مهربانی است و دیدم که برای دامادی خانواده ما مناسب است، تصور داشتم شهره هم با چنین پسری می‌تواند خوشبخت باشد چرا که هر دو کار می‌کنند و تحت حمایت پدرانشان که ما باشیم، هستند از سوی دیگر «جمشید» مخالفتی با تحصیل دخترم نداشت تا جایی که ادعا کرد همه نوع حمایتی از این تحصیلات بکند. خوشحال بودم و وقتی با لبخند شهره را در جریان گذاشتم ناگهان چهره‌اش برافروخت و گفت نمی‌خواهد ازدواج کند و اصلا جمشید جذابیتی برای وی ندارد، هرچه به او گفتیم خیر و صلاحش را می‌خواهیم نپذیرفت و ناگهان از خانه فرار کرد و نمی‌دانیم چه سرنوشتی دارد!»

مرد پولدار در پایان گفت: «همه‌جا را زیر و رو کرده‌ایم، هیچکس خبری از شهره ندارد. دوستان صمیمی‌اش نیز نمی‌دانند دخترم کجاست! می‌ترسم بلایی سرش آمده باشد یا توسط مردی اغفال شده که تنها قصد فریب وی را داشته است». با ادعاهای تلخ این پدر، در حالی که بررسی‌ها نشان می‌داد شهره به دانشگاه نیز نمی‌رود و اساتیدش به‌خاطر ممتاز بودن وی نگرانش شده‌اند، دادیار پرونده دستور داد اقدامات مخابراتی صورت گیرد. وقتی تماس‌های تلفنی و پیامک‌های شهره، در اختیار تیم پلیس قرار گرفت، پدرش با دیدن متن‌های عاشقانه حیرت‌زده شد بویژه اینکه پسر مورد علاقه دخترش را می‌شناخت.

باور نمی‌کرد که دخترش دلباخته مستخدم شرکت وی شده باشد، با راهنمایی‌های مرد پولدار، ماموران خیلی زود «محمد» ‌را در شرکت به دام انداختند، ‌این پسر که باور نمی‌کرد رازشان فاش شده باشد با دیدن رئیس خود سر به زیر انداخت و گفت: «من دخالتی در فرار شهره نداشم، حتی گفتم به‌خاطر من آینده‌اش را خراب نکند اما نپذیرفت، بعد هم قصد بدی از ترک خانه نداشت، می‌خواست در آن فضا نباشد و الان هم در خانه پدربزرگش است و وی به نوه‌اش قول داده به کسی جای شهره را لو ندهد». با ادعاهای محمد ‌که ۲۵ ساله است، پلیس خیلی زود توانست شهره را در خانه پدربزرگش پیدا کند. این دختر که می‌دید محمد بازداشت شده است به پدرش اعتراض کرد و با بیان اینکه وی باید آزاد شود چون نه‌تنها دخالتی در فرارش نداشته بلکه توصیه می‌کرد چنین کاری نکند رابطه پنهانی‌اش با مستخدم شرکت را فاش کرد.

شهره گفت:وقتی به شرکت پدرم رفتم رفتارهای بسیار مودبانه و باکلاس محمد را دیدم که مستخدم بود، همین جذابیت باعث شد من حرکاتش را زیر نظر گرفتم و گاهی که سر زده به آبدارخانه میرفتم، میدیدم در حال مطالعه است. یک روز کتابهایش را یواشکی از کابینت بیرون آوردم و دیدم در حال تحصیل در دوره کارشناسیارشد است، خیلی تعجب کردم، وقتی محمد دید من فهمیدهام خواست در آنجا حرفی نزنم، شنیدم هرجا رفته کاری پیدا نکرده تا اینکه در شرکت پدرم با معرفی یکی از دوستان پدرش استخدام شده است. وی ادامه داد: من از رفتارهای محمد خوشم آمد و به وی علاقهمند شدم اما او ابتدا نمیپذیرفت و علت خود را تفاوت و فاصله طبقاتی میدانست اما من شعور و تحصیلات شوهر آیندهام مهم بود بهخاطر همین قول دادم طوری پیش برویم که خانوادهام راضی شوند. وقتی اصرارهای پدرم در ازدواج من با پسر دوستش را دیدم و معیارهای مالی را دلیل اصلی آن دانستم با پدربزرگم درددل کردم که پذیرفت میهمانش باشم. بنا بر این گزارش، پدر شهره با پس گرفتن شکایت خود به دخترش قول داد بررسی کند و اگر ببیند خواسته وی منطقی است نهتنها مخالفتی نکند بلکه محمد را نیز تحت حمایت خود قرار دهد.