جنگ‌های بی پایان آمریکا به داخل این کشور کشیده شد

 خوی نظامی گری دولت‌های مختلف آمریکا نه موضوعی تازه و نه حقیقتی قابل انکار است. دولت‌های مختلفی که کلید کاخ سفید را به دست گرفتند هر کدام با طرح دستاویزی، گوشه‌ای از دنیا را هدف نظامی گری فاقد توجیه منطقی خود قرار دادند. شاهد این مدعا قریب به ۸۵۰ پایگاه‌ نظامی آمریکا در ۱۵۱ کشور دنیاست. این رقم سوای بیش از ۵ هزار و ۳۰۰ پایگاه نظامی درون خاک آمریکاست.

پایگاه‌هایی که اکنون در مجموع میزبان ده‌ها هزار سرباز آمریکایی و تریلیون‌ها دلار سرمایه است. آمریکا علاوه بر پایگاه‌های نظامی بیشمار در منطقه غرب آسیا، تنها در کشور عراق ۱۴ پایگاه نظامی دارد که در سال‌های پس از سقوط صدام حسین، دیکتاتور مخلوع عراقی به بهانه مبارزه با تروریست خود ساخته در این کشور بنا شد.

«دژ آمریکا» اصطلاحی تحقیرآمیز است که معمولا حکایت از حالت شدیدی از انزواطلبی دارد. فرید زکریا، مجری سرشناس شبکه خبری سی ان ان اخیرا در سرمقاله‌ای در روزنامه واشنگتن پست به ابعادی از نگرانی‌های افراط گونه امنیتی آمریکا می‌پردازد که چگونه موجب شده تا این کشور وجهه امپریالیستی خود را بیش از پیش نمایان سازد. زکریا در یادداشتی قابل تامل تشریح می‌کند که چگونه این نگرانی‌های افراطی که خود را در قالب سفارتخانه ها، نهاد‌های دولتی و حتی کنگره سنگربندی شده نشان داده و ناخواسته سبب شده تا آمریکا از یک امپراتوری کهن به یک حکومت امپریالیستی تغییر وجهه دهد. چهره این سال‌های آمریکا به جای ارائه نمادی خوشایند و مملو از اعتماد به دنیا، از بی اعتمادی، آسیب پذیری و شکاف و بیم و هراس سرشار است.

استفان والت، نظریه پرداز برجسته آمریکایی در یادداشتی در نشریه فارین پالیسی گریزی به سرمقاله اخیر زکریا دارد و به نقل از او می‌نویسد نگرانی‌های افراط گونه آمریکایی‌ها در سالیان متمادی خود را به شکل مخفی کاری، سلسله مراتب نوین و رویکرد هراس آمیز نشان داده است. مجری سی ان ان دولت کنونی آمریکا را به دایناسوری عظیم الجثه تشبیه می‌کند که بدنی بزرگ و مغزی کوچک دارد. دایناسور دولت آمریکا که به شکل فزاینده‌ای از آن حفاظت می‌شود، از مردم عادی فاصله دارد و به چالش‌های واقعی که ملت با آن روبرو هستند، پاسخی نمی‌دهد.

اغراق در نگرانی‌های امنیتی، دستاویز مداخله جویی متمادی آمریکا

والت با ذکر این مقدمه یادداشت خود را با طرح این سوال پیش می‌برد: چرا این اتفاق برای دولت آمریکا رخ داده است؟ آیا دلیل این همه نگرانی امنیتی خطرناک‌تر شدن جهان است یا ارتباطی بین نحوه اقدام آمریکا در خارج از کشور و تهدید‌های مختلف علیه آزادی در داخل وجود دارد؟ نظریه پرداز آمریکایی در پاسخ به این پرسش معتقد است اگر حتی در حد گمانه زنی، اما رفتار آمریکا خارج از خانه در این اواخر، ناامنی، شکاف، هراس و از بین رفتن اعتماد درونی را در خانه به ارمغان آورده است. تا جایی که برای مقامات دولتی چاره‌ای باقی نمانده جز اینکه جای جای واشنگتن و برخی شهر‌های دیگر را سنگربندی کنند.

استاد دانشگاه هاروارد در ادامه به ذکر دلایلی برای پشتیبانی از عقیده خود می‌پردازد و به عنوان اولین گزاره مسئله معروف «مقابله به مثل» را پیش می‌کشد. به باور این ایده پرداز آمریکایی در دوران تک قطبی، مقامات آمریکا معتقد بودند که دنبال رویی از یک سیاست خارجی صلیبی هم در خانه و هم در خارج از آن می‌تواند راهگشا باشد. اما این سیاست نه تنها راهگشا نبود بلکه اضمحلال تدریجی دموکراسی و همزمان زوال امنیتی در داخل و خارج آمریکا را به بار آورد. نیت مقامات آمریکایی از دنبال کردن چنین سیاستی هرچه بود، آسیب‌های گرانی را در برخی کشور‌ها موجب شد. والت از رویکرد تحریمی، اقدامات مخفیانه، حمایت از دیکتاتورها، چشم بستن بر رفتار خشونت بار متحدان نزدیک به علاوه اقدامات نظامی افسارگسیخته در گوشه و کنار دنیا به عنوان چشمه‌ای از اقدامات آمریکا در عرصه بین المللی اشاره می‌کند، که زیان گران سنگی را در دیگر کشور‌ها به جا گذاشت.

سلب اعتماد عمومی در داخل: بهای مداخله جویی افسارگسیخته آمریکا در خارج

یادداشت فارین پالیسی با طرح سوالی قابل تامل از خوی نظامی گری آمریکا دنبال می‌شود: وقتی آمریکا به کشور‌های دیگر یورش می‌برد، برسر آن‌ها بمب می‌ریزد و پهپادهایش را برای آسیب رساندن به مردم این کشور‌ها بکار می‌گیرد، آیا جای تعجب دارد که دیگر کشور‌های آرزوی نگون بختی برای آمریکا داشته باشند؟

برخلاف عقیده مقامات آمریکایی از جمله جرج بوش انبوهی از شواهد از جمله گزارش رسمی کمیسیون ۱۱ سپتامبر نشان می‌دهد که آنچه افراط گرایی ضدآمریکایی را برانگیخت مخالفت با سیاست آمریکا بود. والت در ادامه این یادداشت به ویرانی‌های به بارآمده از اقدامات آمریکا در خاورمیانه اشاره و متذکر می‌شود نظر به این اقدامات طبیعی است که برخی سعی در ضربه زدن به آمریکا را داشته باشند. به نوشته فارین پالیسی البته طرح این مسائل به معنای توجیه اقدامات آن‌ها یا اشتباه بودن آن نیست. بلکه این یادداشت می‌خواهد یادآوری کند که سیاست‌های آمریکا خود بخش اصلی این ماجراست.

به عنوان دومین علت، والت به رویکرد ادعایی آمریکا برای مبارزه با تروریست در کشور‌های مختلف اشاره دارد و می‌نویسد صرف هزینه‌های هنگفت در مسیر تلاش برای ایجاد ملت، گسترش دموکراسی و یا شکست دادن تروریسم (که خود بانی آن بود)، دست آن‌ها را برای رسیدگی به شهروندان خود در خانه خالی گذاشته است. آمریکا در مقایسه با کشور‌های دیگر مخارج قابل توجهی را صرف پرداختن به نگرانی‌های امنیتی خود به طور خاص در خارج از خانه می‌کند و البته تردیدی هم وجود ندارد تزریق مبالغ هنگفت، توان نظامی این کشور را بیش از پیش ارتقا داده باشد.

استاد روابط بین المل دانشگاه هاروارد یادآور می‌شود که تمرکز بر ارتقا قدرت نظامی در آمریکا در حالیست که این کشور بهترین مدارس ابتدایی یا متوسطه در دنیا را ندارد. آمریکا که خود را پیشرو و رهبر دنیا می‌داند فاقد بهترین بیمه درمانی است و از ارائه بهترین خدمات اینترنت، خطوط راه آهن، جاده‌ها و بهترین شبکه برق دنیا عاجز است. به اذعان والت آمریکا فاقد نهاد‌های عمومی برخورداری است که بتوانند به شهروندان خود در هنگامه همه گیری کمک کنند یا کشور را از پیشتازی فن آورانه که در ادامه این قرن، برای رقابت با دیگر کشور‌ها ضروریست، برخوردار سازند.

ظهور امپریالیسم آمریکایی در پس مداخله جویی جاه طلبانه

یادداشت نویس فارین پالیسی در ادامه با نگاهی به پیشینه نظامی گری آمریکا تصریح می‌کند آن شش تریلیون دلاری که جرج بوش در دوران ریاست جمهوری خود صرف مبارزه با تروریسم کرد، در داخل کشور می‌توانست موجبات رفاه میلیون‌ها آمریکایی و نیز حفاظت از جان آن‌ها را فراهم آورد و یا دست کم از جیب مالیات دهندگان آمریکایی برداشته نشود. والت به این زیان ها، که بار آن به صورت مستقیم و غیر مستقیم بر دوش شهروندان آمریکا قرار گرفته، سیاست‌های مربوط به ترویج جهانی سازی و مقررات مالی منشا گرفته از آن که صدمات قابل توجهی به بدنه اقتصادی این کشور وارد کرد و به دنبال آن بحران مالی سال ۲۰۰۸ را رقم زد، را به فهرست خود افزود و آن را موجب آسیب قابل توجه به اعتماد نخبگان آمریکایی به دولتمردان ارزیابی کرد.

والت پیگیری سیاست خارجی جاه طلبانه و توام با مداخله جویی فراوان آمریکا در سال‌های اخیر را سومین علت تخریب وجهه این کشور در عرصه بین المللی و همزمان تبعات ناگوار داخلی می‌داند و می‌نویسد سیاست خارجی مداخله جویانه واشنگتن و به طور خاص رویکردی که تلاش دارد سیاست داخلی دیگر کشور‌ها را دستکاری و تحت مدیریت خود درآورد و برای آن شکل و قواره تعیین کند، مستلزم فریبکاری بسیار است و چاره‌ای نیست جز آنکه تهدید‌ها بزرگنمایی شود و پنهانکاری گسترده و دستکاری اطلاعاتی به نحوی صورت گیرد که بتواند افکار عمومی را با خود همراه کند. اما همیشه حقیقت قابل کتمان نیست و با روشن شدن ماهیت اصلی اقدامات دولتمردان آمریکا، آنچه بیش از هر چیزی آسیب می‌بیند، اعتماد عمومی است. همچنین زمانیکه سیاست‌های خارج از خانه آمریکا، منشا اثراتی ناگوار در داخل می‌شود، لاجرم دولتمردان چاره‌ای ندارند جز اینکه با وضع محدودیت و زیر ذره بین بردن شهروندان خود به آن پاسخ دهند و این همان رویکردی است که به بی اعتمادی بیشتر به دولت می‌انجامد. آنچه به وخامت بیشتر اوضاع کمک شایانی می‌کند اینکه دولتمردان آمریکایی در دنبال رویی از سیاست شکست خورده خود بندرت پاسخگوی افکار عمومی بوده اند.

ترامپ، ثمره رخنه بی اعتمادی عمومی در آمریکا

ادامه این یادداشت با ذکر سوالی تامل برانگیز دنبال می‌شود: چرا افکار عمومی آمریکا باید به نخبگانی اعتماد کند که بار‌ها آن‌ها را فریب داده، وعده هایش هیچگاه عملی نشده، سهم عمده ثروت کشور را در قبضه خود دارد و دست آخر اینکه تبعات اشتباهاتش دامن گیر خودش نمی‌شود؟ والت رسیدن شخصی مانند دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا را ثمره اصلی بی اعتمادی افکار عمومی به صداقت کاخ سفید نشینان می‌داند و می‌نویسد وقتی مردم به این باور رسیدند که از هیچکس نمی‌توان انتظار شنیدن حقیقت را داشت، آنجا بود که شخصی همانند دونالد ترامپ به قدرت رسید. ترامپ در سال ۲۰۱۶ یاد نگرفت چگونه دورغ بگوید، برعکس زندگی حرفه‌ای او از روز اول برپایه دروغ بنا شده بود.

یادداشت نویس فارین پالیسی معتقد است همه این رشته‌ها وقتی در هم تنیده شوند، محیطی مستعد برای سربرآوردن نظریه‌های توطئه فراهم می‌شود بویژه آنکه به آمریکایی‌ها همواره گفته شده طیف وسیعی از دشمنان، سایه وار در تدارک توطئه برای هدف قرار دادن آزادی شما هستند. در دهه ۱۹۵۰ ترس از نفوذ کمونیست مطرح بود و بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر خطر اسلام گرایان افراطی یا مهاجران در دید مردم آمریکا برجسته شد.

نظریه پرداز برجسته آمریکایی اینگونه یادداشت خود را جمع بندی می‌کند: رویکرد بیرونی آمریکا در کشور‌های دیگر موجبات ضربات مهلکی را در خانه فراهم کرده است. طبیعتا آمریکایی‌های هراسان، با شدت بیشتری واکنش نشان داده و توان اندیشیدن درست و به قاعده را از دست می‌دهند و برای وضعیت بوجود آمده دنبال مقصر می‌گردند. در چنین شرایطی به جای انتخاب رهبرانی علاقمند به حل مشکلات واقعی آمریکا، گرایش عمومی به سوی امثال تد کروز و مایک پمپئو خواهد بود، شیادانی تمام عیار و بی اصالت که اختیار امور را به دست می‌گیرند.

والت با استناد به گفته جیمز مدیسون، رئیس جمهور اسبق آمریکا می‌نویسد هیچ کشوری نمی‌تواند آزادی خود را در میان جنگ‌های مداوم حفظ کند و خوب است که امروز در مورد هشدار مدیسون اندکی تأمل کنیم. استاد دانشگاه هاروارد متذکر می‌شود ارتباط غیر قابل انکار میان امپریالیسم در خارج از آمریکا و آشفتگی‌های داخلی نکته‌ای است که نباید از نظر دور بماند. جنگ‌های بی پایان در خارج کشور آورده‌ای جز بیگانه هراسی، پنهانکاری، وطن پرستی افراط گونه، عوام فریبی و نظامی گری بیش از حد ندارد.

نظریه پرداز آمریکایی معتقد است اگر جو بایدن در ردای ریاست جمهوری آمریکا به دنبال چاره‌ای برای شکاف‌های داخلی است باید برای نیل به این هدف از کاستن بار مشغله‌های خارج از خانه آمریکا شروع کند. در غیر این صورت آمریکا برای حفاظت از خود در برابر هراس‌های خودساخته فزاینده اش، نیازمند دیوار‌های بزرگتری نه در مرز‌های خود بلکه در درون کشور است.