ایزابلا و نتانیاهو؛ داستان پنج قرن وحشت

 نویسنده و مورخ آمریکایی برنده جایزه «پولیتزر»، در کتاب جدید خود به بررسی «حق تهاجم» از نگاه مقامات جدید آمریکا پرداخته، همچنین با نگاهی به فتح قاره آمریکا توسط اسپانیا و نیز تجاوز اسرائیل به غزه، به مقایسه این دو جنایت پرداخته است به طوری که فتح قاره آمریکا جان ده‌ها میلیون نفر را گرفت و در جنایتگری اسرائیل بدون احتساب مفقودین بیش از ۵۵هزار فلسطینی کشته و دو برابر این تعداد زخمی شده اند.

 «گرگ گراندین» نویسنده و مورخ آمریکایی برنده جایزه «پولیتزر»، اخیراً کتاب جدیدی با عنوان «آمریکا: تاریخ جدیدی از دنیای جدید» (از فتح قاره آمریکا توسط اسپانیا تا به امروز) منتشر کرده است.

به گزارش الجزیره نت، وی که در سال ۲۰۲۰ جایزه ادبیات داستانی «پولیتزر» را به خاطر کتابش با عنوان «پایان خیال» دریافت کرده، این‌بار کتاب جدیدش به رتبه چهاردهم فهرست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز رسیده است و نظر نویسنده و ناقدی در فایننشال تایمز حاکی از آن بود که گراندین ممکن است دومین جایزه پولیتزر را نیز از آن خود کند.

این کتاب جدید به بررسی پیوندهای تاریخی یا فقدان آنها بین ایالات متحده و آمریکای لاتین می‌پردازد، در حالی که دونالد ترامپ به دنبال تثبیت خود به عنوان ارباب هر دو قاره، بازپس‌گیری کانال پاناما، تبدیل گرینلند به مستعمره آمریکا، تبدیل کانادا به «ایالت پنجاه و یکم»، تغییر نام خلیج مکزیک به «خلیج آمریکا» و تبدیل مکزیک به «ایالت پنجاه و دوم» (البته بدون ساکنان آن) است.

شش ماه پس از دومین دوره ریاست جمهوری ترامپ، به نظر می‌رسد زمان برای نوشتن چنین کتابی کاملاً مناسب است زیرا این کتاب بر روابط بین کشورهای قاره آمریکا در پنج قرن گذشته، از جمله ارتباط آنها با وقایع غزه، تمرکز دارد.

گراندین در نوشته اخیرش پیرامون غرب و وحشت پنج قرن جنگ، تهاجم و نسل‌کشی، داستان لئون گولب را روایت می‌کند. گولب هنرمند اهل شیکاگو بیشتر به خاطر نقاشی‌های بزرگش که شکنجه‌گاه‌های سرخ‌پوستان در آمریکای مرکزی را به تصویر می‌کشند، شناخته شده است.

از گولب پرسیده شد که «هنرمند سیاسی یهودی» بودن به چه معناست؟ او به سرعت پاسخ داد که او «هنرمند سیاسی یهودی» نیست، بلکه صرفاً «هنرمند سیاسی» است. گولب سرانجام به این باور رسید که پاسخش بیش از حد سطحی بود.

بله، او تا کنون یک هنرمند سیاسی بوده است که موضوع نقاشی‌های او نه تنها بر آمریکای لاتین، بلکه بر ویتنام جنگ‌زده، نژادپرستی در ایالات متحده و آفریقای جنوبی نیز تمرکز داشته است.

اما گولب عمداً از پرداختن به اشغال کرانه باختری و غزه توسط اسرائیل خودداری کرده است. وی اذعان کرد که برای تبدیل شدن به یک هنرمند موفق، هرگز نباید «وحشت وارده بر فلسطینی‌ها» را موضوع آثار خود قرار دهد. تنها در این صورت است که او آزاد خواهد بود تا دیدگاه‌های سیاسی خود را در مورد هر چیز دیگری بیان کند.

گراندین نویسنده و مورخ آمریکایی برنده جایزه «پولیتزر» می‌گوید: «در طول یک سال و نیم گذشته، بارها به یاد لئون گولب (۱۹۲۲-۲۰۰۴) افتاده‌ام؛ چرا که تشدید حمله اسرائیل به غزه و خشونت شهرک‌نشینان در کرانه باختری با عجله من برای اتمام کتاب جدیدم همزمان شد؛ کتابی که نقش کمتر شناخته‌شده آمریکای لاتین را در مقابله با دکترین «حق تهاجم» دنبال می‌کند.»

گراندین که سه دهه است به طور انتقادی درباره رفتار ایالات متحده در آمریکای لاتین می‌نویسد برخلاف بسیاری از محققان خاورمیانه، توانسته است این کار را با مصونیت انجام دهد زیرا مانند گولب، بر وحشتی که بر غیرفلسطینی‌ها وارد شده، تمرکز کرده است. چنانچه رئیس جمهور ریچارد نیکسون در سال ۱۹۷۱ یک حرف کاملا درستی زد که گفت: «هیچ کس در ایالات متحده به آمریکای لاتین اهمیت نمی‌دهد».

بی‌تفاوتی عمومی نسبت به منطقه و همچنین تمایل حتی سرسخت‌ترین مدافعان قدرت آمریکا در سراسر جهان برای اذعان به بی‌فایده بودن سیاست‌های آمریکا در نیمکره غربی (که بین سال‌های ۱۸۹۸ تا ۱۹۹۴ حدود ۴۱ کودتا یا تغییر رژیم انجام داد)، صحبت صریح در مورد آمریکای لاتین را کاملاً ایمن کرده است اما در سال ۲۰۲۵، «وحشت همه جا را فرا گرفته است» و دیگر نمی‌توان همدلی کرد.

تهاجم در آن زمان و اکنون

با نگاهی به فتح قاره آمریکا توسط اسپانیا و نیز تجاوز اسرائیل به غزه درمی‌یابیم از بسیاری جهات، دو رویداد با فاصله ۵۰۰ سال از هم غیرقابل مقایسه هستند. فتح قاره آمریکا، دامنه‌ قاره‌ای داشت و مبارزه‌ای برای «دنیای جدید» با حدود ۱۰۰ میلیون نفر ساکن، بود.

تجاوز اسرائیل به غزه در منطقه‌ای به وسعت لاس‌وگاس با جمعیتی بیش از دو میلیون نفر رخ داد. فتح قاره آمریکا جان ده‌ها میلیون نفر را گرفت و تخمین زده می‌شود اسرائیل بدون احتساب مفقودین بیش از ۵۵هزار فلسطینی را کشته و دو برابر این تعداد را زخمی کرده باشد.

با این حال، شباهت‌های عجیبی بین این دو حمله تجاوزکارانه وجود دارد، از جمله اینکه هر دو در پی یک انقلاب ارتباطی – رسانه‌ای آغاز شدند: آن جنگ در زمان صنعت چاپ و جنگ اکنون پس از ظهور رسانه‌های اجتماعی.

اسپانیا اولین امپراتوری در تاریخ مدرن بود که جنایات استعماری خود را منتشر کرد، و مطبوعات مادرید و ... صفحه به صفحه این جنایات خونین بود را چاپ ‌کردند.

امروز هم تصاویر و ویدیوهای بی‌شمار و به همان اندازه وحشتناک به صورت آنلاین در حال انتشار هستند و جنایات نظامیان اسرائیلی علیه فلسطینی‌ها را به تصویر می‌کشند.

در اسپانیای قرن شانزدهم، سربازان عادی داستان‌های خود از وحشیگری را می‌نوشتند یا به دیگران پول می‌دادند تا بنویسند، به این امید که قهرمانی‌هایشان را ثبت کنند.

اکنون نیز ما روزانه شاهد تصاویر مشابه از غرور اشغالگران و نظامیان اسرائیل هستیم که مردان غزه‌ را لخت، دست‌بسته و با چشم‌بند نشان می‌دهد. بولدوزرها و تانک‌هایی را نشان می‌دهند که خانه‌ها را تخریب می‌کنند.

نظامیان تخریب مدارس و بیمارستان‌ها را به سخره می‌گیرند و هنگام جستجوی خانه‌های متروکه با لباس‌های ساکنان آواره بازی می‌کنند.

هم مقامات اسپانیایی در آن زمان و هم سخنگویان اسرائیلی اکنون صراحتاً قصد خود را برای « تهاجم» و غلبه بر دشمنانشان، بیرون راندن آنها از خانه‌هایشان و متمرکز کردن آنها در مناطق قابل کنترل‌تر اعلام کردند.

اسپانیایی‌های آن زمان و اسرائیلی‌های امروز معتقد بودند و هستند که دشمنانشان انسان نیستند. خوان گینه دو سپولودا، بومیان آمریکا را «حیوانات وحشی» می‌دانست که از جایگاهی همانند «میمون‌ها درمقابل انسان‌ها» برخوردارند.

یوآو گالانت، وزیر جنگ سابق اسرائیل که تحت تعقیب دیوان بین‌المللی دادگستری است، نیز فلسطینی‌ها را «حیوانات انسان‌نما» توصیف کرد.

قتل‌عام عادلانه!

در هر دو حمله تجاوزکارانه حتی مردگان هم در امان نبودند و نظامیان به گورستان‌ها هم حمله کردند.

خشونت اسپانیا در قاره آمریکا واکنش اخلاقی شدیدی را برانگیخت. برای مثال، فرانسیسکو ویتوریا، حقوقدان اهل دومینیکن، مشروعیت این فتح را زیر سوال برد و پدر بارتولومه دی‌لاس کازاس بر برابری مطلق همه انسان‌ها اصرار داشت.

در آن زمان برده‌داری تحمیل شده بر جمعیت بومی نیز محکوم شد. با این حال، آنها هیچ کاری برای متوقف کردن رنج مردم ساکن آمریکا انجام ندادند، همانطور که اکنون در غزه شاهد آن هستیم بحث بر سر مشروعیت این تهاجم دهه‌هاست ادامه دارد اما اشغال سرزمین‌های فلسطینی توسط اسرائیل همچنان ادامه دارد.

ایزابلا ملکه اسپانیا قتل‌عام‌ها را عادلانه تلقی کرد زیرا برخی از روستاییان مقاومت خشونت‌آمیزی را در برابر حکومت اسپانیا آغاز کرده بودند. اسرائیل نیز همین استدلال را برای مقاومت حماس مطرح می‌کند.

حق تهاجم

اصل حق کشورگشایی و حمله به خاک دیگران، به دوران امپراتوری روم بازمی‌گردد و در چارچوب پروژه امپراتوری غرب، بدون هیچ مانعی، تا اواخر قرن هیجدهم، توسط رهبران ایالات متحده مطرح و ترویج می‌شد.

به گفته جیمز کنت، استاد حقوق دانشگاه کلمبیا در دهه ۱۷۹۰، نسل‌های متمادی از استادان حقوق آمریکایی به دانشجویان خود مشروعیت «حق تهاجم» را آموختند و اینکه حق کشورهای اروپایی که به ایالات متحده با این امپراتوری وسیع منتقل شده نیز بر اساس حق تهاجم بنا شده است.

دیوان عالی ایالات متحده همچنین تأیید کرد که کشور آمریکا بر اساس حق تهاجم بنا شده است و این اصل همچنان معتبر است. تا دهه ۱۹۳۰، یک مرجع قانونی که به طور گسترده پذیرفته شده بود، اصرار داشت که دولت و اکثر قانون‌گذاران، برده‌داری را به عنوان وسیله‌ای برای تصاحب قلمرو به رسمیت می‌شناسند و پیروز میدان حق اشغالگری و الحاق سرزمین دشمن به خاک خود را دارد.

ترامپ هنگام بازگشت به قدرت با صراحت بر اصل «حق تهاجم» در بیانیه‌های خود درباره حق استفاده از زور برای اشغال گرینلند، الحاق کانادا به عنوان «ایالت پنجاه و یکم»، تصرف کانال پاناما و تبدیل غزه به «ریویرا» پس از پاکسازی قومی آن از طریق «نسل‌کشی» توسط اسرائیل، مجدداً تأکید کرد. به ویژه این که میدان‌های گازی مجاور ساحل غزه طمع ترامپ و نتانیاهو را شدیدا برانگیخته است.

در آخرین مرحله از نسل‌کشی در غزه، بسیاری تاب شنیدن اخبارش را نیز ندارند اما مقامات ایالات متحده همچنان سلاح‌های کشتار جمعی بیشتر در اختیار اسرائیل قرار می‌دهند. اسرائیل هم همچنان به کشتار بی‌رحمانه خود ادامه می‌دهد و همزمان غذا و دارو را از مردم محاصره شده غزه دریغ می‌کند.

اسموتریچ، وزیر دارایی اسرائیل با لحنی افتخارآمیز اعلام کرد که غزه کاملاً نابود خواهد شد. او افزود: «ما تهاجم خواهیم کرد و خواهیم ماند.»

بشریت قرن‌ها تلاش کرد به همگان بفهماند همه انسان‌ها برابرند و یک جامعه واحد را تشکیل می‌دهند که فراتر از قبیله‌گرایی و ملی‌گرایی است. امروزه، وحشیگری استعمار و نسل‌کشی در فلسطین، این فرآیند را تضعیف کرده است. به نظر می‌رسد انسانیت با سرعت فزاینده‌ای در حال نابودی و محو شدن است!

گراندین نتیجه می‌گیرد که پایان پیروزی بر اساس دکترین «حق تهاجم»در حال آغاز است.