انگلیس چگونه یک چهارم جهان را استعمار کرد؟

چهارشنبه ۱۲ شهریور در تقویم کشورمان به عنوان روز ملی مبارزه با استعمار انگلیس ثبت شده است؛ این روز یادآور یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخ معاصر ایران است، روزی که اراده ملت برای دفاع از استقلال و عزت سرزمین در برابر قدرت‌های بیگانه جلوه‌ای روشن یافت. در این روز، نام «رئیسعلی دلواری» به‌عنوان نماد مقاومت و ایستادگی در برابر استعمار بر تارک تاریخ می‌درخشد. رئیسعلی، فرزند جنوب و سردار دلیر «تنگستان»، با ایمان، غیرت و اتکای به مردم منطقه، پرچم مبارزه با انگلیس را برافراشت و نشان داد که حتی در برابر مجهزترین ارتش‌ها، اراده و همبستگی ملت می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد.

گرامی‌داشت این روز، نه تنها پاسداشت خاطره قهرمانان مبارزه با استعمار است، بلکه یادآوری ضرورت تداوم مقاومت در برابر هرگونه سلطه‌طلبی و بیگانگی است. روز ملی مبارزه با استعمار انگلیس بهانه‌ای برای انتشار سلسله گزارش‌هایی شد تا به تاریخچه استعمار انگلیس در جهان بپردازیم. در ادامه بخش اول این گزارش می‌خوانیم:

از جنگ‌ تریاک تا کشتار برده‌های آفریقایی؛ انگلیس چگونه یک چهارم جهان را استعمار کرد؟

امپراتوری استعماری بریتانیا که از اوایل دوره مدرن اروپا آغاز شد و تا اواخر قرن بیستم ادامه داشت، طی چهار قرن شکل گرفت و به بزرگ‌ترین امپراتوری‌های تاریخ بدل شد. امپراتوری بریتانیا در اوج قلمرو خود در اوایل قرن بیستم، تقریباً بر یک‌چهارم از خشکی و جمعیت جهان حکمرانی می‌کرد. این قلمرو پهناور که غالباً «امپراتوری‌ای که آفتاب هرگز در آن غروب نمی‌کند» خوانده می‌شود تا سال ۱۹۱۳ بر ۴۱۲ میلیون نفر، حدود ۲۳ درصد جمعیت جهانی حکومت می‌کرد و تا سال ۱۹۲۰، حدود ۳۵ میلیون کیلومتر مربع، یعنی ۲۴ درصد از سطح خشکی زمین تحت سیطره آن قرار داشت.

گسترش امپراتوری بریتانیا جهانی بود و سرزمین‌هایی در آمریکای شمالی، کارائیب، آفریقا، خاورمیانه، جنوب آسیا، جنوب ‌شرق آسیا و استرالزی {۱} را در بر می‌گرفت. استعمار بریتانیا تجارت، سیاست و فرهنگ جهانی را به‌طور عمیق دگرگون کرد و میراثی پیچیده بر جای گذاشت که همچنان در کشورهای مستعمره سابق این امپراتوری و در خود بریتانیا تداوم دارد.

نخستین گام‌های بریتانیا برای ساخت یک امپراتوری برون‌مرزی در اواخر قرن شانزدهم و در «عصر اکتشافات»، اندکی پس از آن‌که اسپانیا و پرتغال امپراتوری‌های خود را بنا نهاده بودند، برداشته شد. کوشش‌های اولیه انگلیس محتاطانه بود؛ «هنری هفتم» در سال ۱۴۹۷ از سفر «جان کابوت» دریانورد ایتالیایی برای یافتن مسیر غربی به آسیا حمایت کرد، سفری که به کشف «نیوفاندلند» {۲} توسط اروپاییان انجامید. در دوران الیزابت، چهره‌هایی چون «سر هامفری گیلبرت» و «سر والتر رالی» نخستین تلاش‌های استعماری را آغاز کردند. گیلبرت در سال ۱۵۸۳ نیوفاندلند را به نام انگلستان تصرف کرد و به تدریج سکونتگاه های اروپایی در آن ایجاد شدند، درحالیکه اقدام «والتر رالی» در روانوک ویرجینیا برای تاسیس اولین اقامتگاه دائمی انگلیسی ها در آمریکای شمالی در سال ۱۵۸۵ با شکست مواجه شد. زمانی که یک کشتی در سال ۱۵۹۰ از آن بازدید می کرد، همه استعمارگران ناپدید شده بودند و روانوک به «مستعمره گمشده» شهرت یافت. این ناکامی‌های اولیه از دشواری ایجاد سکونت‌گاه‌های تا این میزان به دور از اروپا خبر می دادند.

با آغاز قرن هفدهم، استعمار انگلیس شتاب گرفت. در سال ۱۶۰۷ «جیمزتاون» در ویرجینیا بنیان نهاده شد و به نخستین مستعمرهٔ دائمی انگلستان در آمریکای شمالی بدل شد. این قرارگاه سنگ بنای کشوری شد که بعدها ایالات متحده آمریکا نام گرفت.

از جنگ‌ تریاک تا کشتار برده‌های آفریقایی؛ انگلیس چگونه یک چهارم جهان را استعمار کرد؟

در سراسر قرن هفدهم، انگلستان مستعمراتی در امتداد ساحل اقیانوس اطلس آمریکای شمالی، از جمله نیوانگلند، حوزه «چساپیک» شامل ویرجینیا و مریلند و دیگر مناطق، و همچنین در «هند غربی» که توسط دریای کارائیب احاطه شده ایجاد کرد؛ جایی که جزایری مانند «باربادوس» و «جامائیکا» با اقتصاد وابسته به برده داری به تولیدکنندگان سودآور شکر بدل شدند. تا سال ۱۶۷۰، بریتانیا در نیوانگلند، ویرجینیا و مریلند مستعمرات شکوفایی داشت و علاوه بر آن، مستعمرات جزیره‌ای چون برمودا، باربادوس، آنتیگوا و نوا اسکوشیا نیز تحت کنترلش بودند. در سال ۱۶۷۰ نیز، شرکت «هادسونز بی» یا همان شرکت خلیج هادسون برای بهره‌برداری از تجارت خز، بر سرزمین‌های کانادای امروزی سایه استعمار انداخت. این شرکت قدیمی ترین شرکت تجاری در آمریکای شمالی است.

گسترش بریتانیا در این دوره بیشتر از طریق ابتکارات خصوصی و شرکت‌های صاحب امتیاز انجام می‌شد تا براساس راهبردهای دولتی بزرگ. نهادهایی مانند شرکت «خلیج هادسون» و شرکت «ویرجینیا» که با هدف استعمار سواحل شرقی آمریکا تاسیس شد و همچنین اشراف یا مالکان امتیازدار، مستعمرات را برای سود و تجارت پشتیبانی می‌کردند.

«کمپانی هند شرقی» که در ۱۶۰۰ بنیان نهاده شد، به ایجاد پایگاه‌های تجاری در هند و جنوب ‌شرق آسیا پرداخت و ورود بریتانیا به حوزه بازرگانی آسیا را رقم زد. تا اواخر قرن هفدهم، این کمپانی در شهرهای ساحلی هند پایگاه داشت و دامنهٔ فعالیت خود را به مناطقی مانند پنانگ، ملاکا و سنگاپور در جنوب‌ شرق آسیا گسترش داد.

حضور بریتانیا در آفریقای غربی، با ایستگاه‌های بازرگانی کوچک آغاز شد. نخستین پایگاه دائمی انگلیس در قاره آفریقا در سال ۱۶۶۱ در امتداد رودخانه گامبیا که یک مسیر تجاری مهم به داخل قاره بود مستقر شد و قلمروهای اطراف آن نیز به تصرف درآمد. در همین دوره بریتانیا تجارت برده فراآتلانتیک در جوامع آفریقایی را آغاز کرد که شامل قاچاق گسترده انسان و حمل و نقل اجباری آفریقایی ها از اقیانوس اطلس به قاره آمریکا برای کار در مزارع و معادن بود. این تجارت که در شرایطی غیرانسانی انجام می گرفت نرخ مرگ و میر بالایی را در طول گذرگاه میانی به همراه داشت.

کارآفرینان و سرمایه‌گذارانی مانند «جان هاوکینز» در دههٔ ۱۵۶۰ تلاش‌هایی برای برده‌گیری کرده بودند و تا قرن هفدهم، کشتی‌های بریتانیایی اسیران آفریقایی را برای کار در مزارع کارائیب و آمریکای شمالی حمل می‌کردند؛ رویه‌ای که در قرن هجدهم به‌طور چشمگیری رواج و گسترش یافت.

از جنگ‌ تریاک تا کشتار برده‌های آفریقایی؛ انگلیس چگونه یک چهارم جهان را استعمار کرد؟

تجارت برده فراآتلانتیک بخشی جدایی‌ناپذیر از امپراتوری بریتانیا در قرن هجدهم بود. برآوردها نشان می دهد در طول ۴۰۰ سال حدود ۱۲ میلیون آفریقایی از اقیانوس اطلس عبور کردند، هرچند تعداد برده های خریداری شده توسط معامله‌گران به‌طور قابل توجهی بیشتر بود، زیرا این آمار دارای نرخ مرگ و میر بالایی بود و تقریباً یک میلیون و ۲۰۰ هزار تا ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر در طول سفر می مردند و میلیون‌ها نفر دیگر پس از ورود به اردوگاه‌های کار کارائیب جان خود را از دست می‌دادند.

تا سال ۱۷۰۰ نخستین امپراتوری بریتانیا از مستعمرات آن در آمریکای شمالی و کارائیب شکل گرفت که بر تجارت دریایی و صادرات کشاورزی استوار بود. این مستعمرات اولیه که از خودمختاری قابل ‌توجهی برخوردار بودند، اغلب توسط مجالس استعماری یا شرکت‌ها اداره می‌شدند و مداخله دولت از تنظیم تجارت ها فراتر نمی رفت. اتحاد انگلستان با اسکاتلند در سال ۱۷۰۷ و تشکیل بریتانیای کبیر، به تلاش‌های استعماری دو طرف انسجام بخشید و پروژه‌های اسکاتلندی را نیز پوشش می داد. با آغاز قرن هجدهم، بریتانیا مهیای رقابتی سخت با دیگر قدرت‌های اروپایی بر سر مستعمرات و بازرگانی جهانی بود.

رقابت‌های امپریالیستی به‌ویژه میان بریتانیا و فرانسه در قرن هجدهم شدت گرفت و در این دوره می توان شاهد رشد چشمگیر امپراتوری بریتانیا از نظر وسعت قلمرو و توان اقتصادی بود. در اوایل این قرن هجدهم بریتانیا سلسله‌ای از جنگ‌های استعماری که غالباً در چارچوب درگیری‌های بزرگ‌تر اروپایی رخ می‌داد را پیش برد که در نهایت فرانسه را به‌عنوان رقیب اصلی در آمریکای شمالی و هند کنار زد؛ از جمله جنگ هفت‌ساله ۱۷۵۴ تا ۱۷۶۳ در آمریکای شمالی که به «جنگ فرانسویان و سرخ‌پوستان» مشهور است و در دستیابی بریتانیا به جایگاهش تعیین‌کننده بود.

«پیمان پاریس ۱۷۶۳» به جنگ هفت ساله پایان داد و به موجب آن فرانسه بخش‌های عظیمی از سرزمین‌های خود در آمریکای شمالی، از جمله کانادا و بیشتر سرزمین‌های شرق رود «می‌سی‌سی‌پی» را به بریتانیا واگذار کرد. این پیمان منجر به تثبیت سلطه بریتانیا بر مستعمرات خود و انتقال گسترده سرزمین‌ها در هند، کانادا و غرب آفریقا شد.

هم‌زمان با جنگ هفت ساله بریتانیا و فرانسه، کمپانی هند شرقی بریتانیا به فرماندهی «رابرت کلایو»، در جنوب آسیا نیروهای هم‌پیمان با فرانسه در هند و نیز حاکمان محلی مانند «نواب بنگال» را در «نبرد پلاسی» شکست دادند. پیروزی بریتانیایی ها در این جنگ کنترل بنگال ثروتمند را به کمپانی هند شرقی انگلیس سپرد و با تضمین برتری بریتانیا در هند، گسترش سرزمینی چشمگیر در این منطقه را آسان کرد.

از جنگ‌ تریاک تا کشتار برده‌های آفریقایی؛ انگلیس چگونه یک چهارم جهان را استعمار کرد؟

به همین ترتیب تا دهه ۱۷۶۰، بریتانیا دو مولفه بسیار مهم امپراتوری خود یعنی سرزمین های کانادا و هند را عمدتاً در نتیجه عقب‌راندن فرانسه تأمین کرده بود. با وجود این دستاوردها بریتانیا با چالش هایی هم مواجه شد. مهم‌ترین آن‌ها شورش ۱۳ مستعمره بریتانیا در آمریکای شمالی در امتداد ساحل اقیانوس اطلس بود که به «جنگ استقلال آمریکا» در ۱۷۷۵–۱۷۸۳ انجامید و سرانجام به یک درگیری سراسری میان چندین قدرت بزرگ اروپایی تبدیل شد.

از دست دادن این مستعمرات که از کهن‌ترین و پرجمعیت‌ترین مستملکات برون‌مرزی بریتانیا شمرده می شدند، ضربه بزرگی به این امپراتوری وارد کرد. انقلاب آمریکا در ۱۷۸۳ با به ‌رسمیت ‌شناختن استقلال ایالات متحده از سوی بریتانیا همراه بود و عملاً به آنچه تاریخ‌نگاران اغلب «نخستین امپراتوری بریتانیا» می‌نامند، پایان داد. با این حال، بریتانیا توانست سرزمین‌های مجاور مانند کانادا و جزایر متعدد کارائیب و پایگاه‌هایی در آمریکای مرکزی را حفظ کند. با از از دست دادن مستعمرات سیزده‌گانه، استراتژیست های بریتانیایی جاه‌طلبی‌های امپریالیستی خود را به مناطق دیگر معطوف کردند.

گسترش امپراتوری بریتانیا در اواخر قرن هجدهم بر آسیا و اقیانوسیه متمرکز بود. با از دست دادن آمریکا، بریتانیا با تاسیس یک مستعمره کیفری در «نیو ساوت ولز» در ۱۷۸۸ و بعدها نیوزیلند از دهه ۱۸۴۰، استعمار استرالیا را آغاز کرد. کمپانی هند شرقی از طریق جنگ و دیپلماسی در جنوب آسیا قلمرو خود را در این شبه‌قاره گسترش داد و زمینه را برای سلطه مستقیم بریتانیا در هند فراهم کرد.

بریتانیا در حاشیه آسیا نیز پایگاه‌های راهبردی به دست آورد. «ترینیداد و سیلان» یا همان سریلانکا در خلال جنگ‌های ناپلئونی از دیگر قدرت‌های اروپایی گرفته شدند و به موجب معاهدات ۱۸۰۲ و ۱۸۱۴ به انگلیس واگذار شدند. بریتانیا همچنین مالت، موریس و قلمروهای دیگری را از فرانسه تصاحب کرد. «سر استمفورد رافلز» در سال ۱۸۱۹ پایگاهی بریتانیایی در سنگاپور تأسیس کرد و کنترل یکی از گلوگاه‌های کلیدی تجارت در جنوب شرق آسیا را به دست گرفت. تا سال ۱۸۰۰، بریتانیا مدعی حکمرانی بر یک امپراتوری دوم پهناور از کانادا و کارائیب تا بخش‌های وسیعی از هند و منافع رو به رشد در استرالزی و آفریقا بود.

از جنگ‌ تریاک تا کشتار برده‌های آفریقایی؛ انگلیس چگونه یک چهارم جهان را استعمار کرد؟

در تمام قرن هجدهم، توان نیروی دریایی و برتری تجاری برای رشد امپراتوری بریتانیا مولفه ای حیاتی به شمار می رفت. نیروی دریایی سلطنتی از مسیرهای کشتیرانی محافظت می‌کرد و امکان تصرف مستعمرات در حین جنگ‌ها را فراهم می ساخت. سیاست‌های سوداگری بریتانیا زیربنای اقتصاد امپراتوری اش بود، قوانین ناوبری نظام تجاری بسته‌ای را تحمیل می‌کرد که بر اساس آن، مستعمرات موظف بودند مواد خام مانند شکر، توتون و پنبه را به سرزمین مادر برسانند و در مقابل کالاهای صنعتی بریتانیایی را وارد کنند. این نظام تجارت سالاری تضمین می‌کرد که ثروت مستعمرات به بریتانیا سرازیر شود. مزارع شکر کارائیب که با کار بردگان آفریقایی اداره می‌شدند ثروت هنگفتی تولید می‌کردند و سود شکر باربادوس نیز این کشور را به ثروتمندترین مستعمره قاره آمریکا تبدیل کرده بود.

سودهای حاصل از کار بردگان و تجارت های برون مرزی، گسترش بازرگانی بریتانیا را تغذیه کرد و بندرهایی چون لیورپول و بریستول را ثروتمند ساخت. با این‌همه، در پایان قرن هجدهم، فشارهای اخلاقی و اقتصادی بریتانیا را به کاهش این خشونت ساختاری واداشت. پارلمان در سال ۱۸۰۷ تجارت برده را ممنوع کرد و در ۱۸۳۳ برده‌داری در قلمروهای بریتانیا را نیز لغو نمود، هرچند این آزادی به‌تدریج اجرا شد و برده‌داران توانستند غرامت دریافت کنند.

قرن هجدهم شاهد برآمدن بریتانیا به‌عنوان یک قدرت استعماری مسلط بر اقیانوس اطلس و جنوب آسیا بود. پیروزی‌های نظامی بر رقبای اروپایی امپراتوری دوربرد برای بریتانیا به ارمغان آورد حتی با وجود از دست دادن مستعمرات آمریکایی که انگلیس را بیشتر به آسیا و نیمکره جنوبی سوق داد. در آستانه قرن نوزدهم، توان دریایی بریتانیا و اقتصادی که در حال صنعتی‌شدن بود، این کشور را در موقعیتی قرار داد که سرپرستی امپراتوری در حال اوج‌گیری‌اش را بر عهده گیرد.

در طول قرن نوزدهم که اغلب قرن امپریالیستی بریتانیا نامیده می‌شود، انگلیس به بیشترین گستره سرزمینی و نفوذ جهانی خود رسید. پس از شکست فرانسه ناپلئونی در سال ۱۸۱۵، بریتانیا وارد دوره‌ای طولانی از صلح نسبی با جهان و قدرت بی‌رقیب دریایی شد که به «صلح بریتانیایی» مشهور است؛ صلحی که انگلیس با تکیه بر قدرت خود در قرن نوزدهم بر دولت های دیگر تحمیل می کرد.

با تسلط نیروی دریایی سلطنتی بر دریاها، بریتانیا توانست آزادانه امپراتوری خود را گسترش داده و آن را کنترل کند. مستعمرات بریتانیا بین سال‌های ۱۸۱۵ تا ۱۹۱۴ در سراسر جهان گسترش یافتند و این گسترش با برتری دریایی و ثروت صنعتی روزافزون، تضمین می‌شد. بریتانیا به قدرتمندترین اقتصاد جهان تبدیل شد، سهم بزرگی از تولیدات صنعتی و تجارت جهانی را در اختیار گرفت و از این قدرت برای بسط امپراتوری رسمی و غیررسمی خود بهره برد.

از جنگ‌ تریاک تا کشتار برده‌های آفریقایی؛ انگلیس چگونه یک چهارم جهان را استعمار کرد؟

کمپانی هند شرقی و سپس «راج بریتانیا» در جنوب آسیا، کنترل قلمرویی رو به گسترش را در اختیار داشتند. پس از قیام ۱۸۵۷ هند علیه سلطه کمپانی هند شرقی که به «انقلاب هند» منجر شد، بریتانیا اداره مستقیم امپراتوری را از طریق «راج بریتانیا» اعمال نمود که حکومت تاج ‌و ‌تخت بریتانیا بر شبه‌قاره هند از پاکستان و هند امروزی تا میانمار را از سال ۱۸۵۸ تا ۱۹۴۷ تحت اقتدار بریتانیا یکپارچه کرد. هند اغلب به‌دلیل جمعیت و منابع عظیم خود «گوهر تاج امپراتوری» نامیده می‌شد.

راه‌آهن، تلگراف، کانال‌ها و دیگر زیرساخت‌های هند بریتانیایی برای منافع اقتصادی استعماری و تثبیت کنترل امپراتوری ساخته شدند. هند چای، پنبه، جوت، ادویه‌جات و کالاهای دیگر را صادر می‌کرد و بازاری برای تولیدات صنعتی بریتانیا بود. سلطه راج بریتانیا، نخبگان محلی را در دستگاه اداری استعماری شریک کرد اما این امر با پشتیبانی و نظارت نیروی نظامی بریتانیا همراه بود. تا پایان قرن نوزدهم، یک طبقه متوسط تحصیل‌کرده هندی عمدتاً انگلیسی‌زبان در سایه سیاست‌های استعماری شکل گرفت که بعدها رهبری جنبش استقلال هند را بر عهده داشت.

امپراتوری بریتانیا در شرق آسیا از طریق تاسیس پایگاه‌های راهبردی و نفوذ غیررسمی گسترش یافت. در «جنگ اول تریاک»، بریتانیایی ها با در اختیار داشتن ناوگان پیشرفته و تسلیحات برتر، به راحتی بر نیروهای چینی غلبه کردند و پس از چندین نبرد دریایی و تصرف شهرهای ساحلی مهم، چین در سال ۱۸۴۲ ناگزیر به امضای «معاهده نانجینگ» شد که پرداخت غرامت سنگینی را بر آن تحمیل می کرد. بریتانیا به موجب معاهده ای که جنگ را پایان داده بود، بندرگاه تجاری کلیدی هنگ‌کنگ را تصرف کرد و با دستیابی به حقوق بازرگانی در چین، بر بخش‌هایی از جنوب‌ شرق آسیا نفوذ یافت.

در اواخر قرن هجدهم، تجارت بین چین و اروپا به صادرات چای و ابریشم توسط چین و واردات نقره توسط اروپا محدود می‌شد. در نتیجه این توازن نابرابر، نقره فراوانی از انگلستان به چین سرازیر می‌شد که تراز مالی بریتانیا را به شدت تحت فشار قرار می داد. بریتانیایی‌ها برای جبران این وضعیت به تجارت تریاک روی آوردند؛ ماده‌ای که از هند، مستعمره خود تامین شده و به چین قاچاق می کردند.

مصرف تریاک در چین به سرعت افزایش یافت و اعتیاد گسترده‌ای در میان طبقات مختلف جامعه، به ویژه بین مقامات دولتی و طبقه اعیان، ریشه دوانید. این روند علاوه بر مشکلات اجتماعی، موجب خروج وسیع نقره از چین و تضعیف اقتصاد این کشور شد و چین که نگران فروپاشی اجتماعی و مالی کشور بود، تصمیم به ممنوعیت واردات و مصرف تریاک گرفت.

در سال ۱۸۳۹، امپراتور «داوگوان»، «لین ز شو» را مامور سرکوب تجارت تریاک کرد و لین اقدام به مصادره و نابودی مقادیر عظیمی تریاک در بندر «گوانگجو» کرد و تجارت خارجی را محدود ساخت، این اقدام خشم بازرگانان بریتانیایی را برانگیخت و زمینه آغاز نخستین جنگ تریاک را فراهم ساخت.

بریتانیا پس از سلسله جنگ هایی که در قرن نوزدهم با برمه داشت، تا سال ۱۸۸۵ میانمار را زیر سلطه خود برد و آن را تا سال ۱۹۳۷ تحت اداره هند گنجاند. بریتانیا پایگاه‌های خود در پنانگ و سنگاپور در شبه‌جزیره مالایا را گسترش داد، کنترل ملاکا را به دست آورد و «شهرک های تنگه» را تشکیل داد که شامل سرزمین های مستعمره بریتانیا در جنوب شرق آسیا بودند و بعدها بر مالایا یا همان مالزی امروزی به‌عنوان یک قلمرو حمایتی تسلط یافت تا منابع قلع و کائوچو را تأمین کند. این دارایی‌های آسیایی بریتانیا را قادر ساخت تجارت پرسود چای، ابریشم و تریاک که انگلیس آن را از هند به چین صادر می‌کرد تا هزینه واردات چای چینی را جبران کند در اختیار بگیرد.

از جنگ‌ تریاک تا کشتار برده‌های آفریقایی؛ انگلیس چگونه یک چهارم جهان را استعمار کرد؟

در جریان «تقسیم آفریقا» توسط قدرت های استعماری اروپایی در اواخر قرن نوزدهم، حضور و تمرکز بریتانیا بر این قاره افزایش یافت. بریتانیا پیش‌تر پایگاه‌های ساحلی مانند «سیرالئون»، ساحل طلا و مستعمره دماغه امید نیک یا کیپ را در اختیار داشت و تجارت برده را لغو کرده بود و تا حدی با گشت‌زنی در سواحل آفریقا به مقابله با برده‌فروشان می‌پرداخت. اما از دهه ۱۸۸۰، بریتانیا به شکلی تهاجمی‌تر پیشروی به قاره را از سر گرفت.

بریتانیا تا اوایل دهه ۱۹۰۰، توانست بر سرزمین‌های وسیعی مسلط شود و کنترل مصر، کانال سوئز، سودان، اوگاندا و آفریقای شرقی یا همان کنیا، نیجریه و ساحل طلا در غرب آفریقا و همچنین مستعمرات متعددی در مرکز و جنوب آفریقا را بدست آورد. شرکت بریتانیایی آفریقای جنوبی که توسط «سسیل رودز» بازرگان انگلیسی تاسیس شده بود، «رودزیا» که شامل زیمبابوه و زامبیا امروزی می شد را تصرف کرد و بریتانیا بر بوتسوانا و لسوتو نیز تسلط یافت.

امپراتوری بریتانیا در قرن نوزدهم زنجیره‌ای پیوسته از قاهره تا کیپ‌تاون بود. در سال ۱۹۱۰، بریتانیا چهار مستعمره در جنوب آفریقا را متحد کرد و «اتحادیه آفریقای جنوبی» با خودمختاری داخلی شکل گرفت. تا سال ۱۹۱۴، بریتانیا بزرگ‌ترین سهم از آفریقا را در میان قدرت‌های اروپایی در اختیار داشت که حدود ۲۰ کشور از آفریقای امروزی را در بر می گرفت. این توسعه آفریقایی اغلب با ادعاهایی چون آوردن تمدن یا مبارزه با برده‌داری توجیه می‌شد اما در اصل ناشی از رقابت با دیگر قدرت‌ها و جست‌وجوی بازارها و منابع طلا، الماس، پنبه، کاکائو و... بود.

بریتانیا در اقیانوسیه و قاره آمریکا به تحکیم سرزمین‌های خود ادامه داد. استرالیا و نیوزیلند به‌عنوان مستعمرات مهاجرنشین توسعه یافتند و در نیمه دوم قرن نوزدهم، به همراه کانادا و آفریقای جنوبی به خودمختاری گسترده‌ای مشهور به «دومینیون» دست یافتند که دولت‌های محلی منتخب را برای آنان به ارمغان آورد در حالی که همچنان پادشاهی بریتانیا را به رسمیت می‌شناختند. در واقع دومینیون‌ها {۳} واژه ای قدیمی برای توصیف کشورهای عضو امپراتوری بریتانیا و کشورهای مشترک المنافع با خودمختاری کامل داخلی و خارجی است.

بریتانیا همچنین جزایر متعدد اقیانوس آرام را ضمیمه کرد و نفوذ خود را در کارائیب و آمریکای لاتین گستراند و با سرمایه‌گذاری و تجارت، نفوذ اقتصادی عظیمی در منطقه اعمال کرد؛ نمونه‌ای از امپراتوری غیررسمی که سرمایه و بازرگانی بریتانیا بدون استعمار مستقیم آن را در اختیار داشت.

با آغاز قرن بیستم، امپراتوری بریتانیا گستره‌ای جهانی یافته بود. لندن به مرکز مالی و دریایی بین‌المللی بدل شد، کالاهای صنعتی و سرمایه بریتانیا در همه نقاط جهان پیدا می شد و مستعمرات امپراتوری در پایگاه‌های راهبردی مواد خام را فراهم می‌کردند. امپراتوری بریتانیا با ساختارهای گوناگونی اداره می‌شد، برخی مستعمرات مانند کانادا و استرالیا جمعیت قابل‌توجهی اروپایی داشتند و از خودگردانی برخوردار بودند در حالی که دیگران با جمعیت‌های بومی یا غیراروپایی بزرگی چون هند، آفریقا و آسیا مستقیماً یا از طریق واسطه‌های محلی در چارچوب بوروکراسی استعماری اداره می‌شدند. امپراتوری بریتانیا با وجود مقیاس و دامنه بی سابقه ای که داشت، در اوج خود با چالش‌های تازه‌ای مواجه شد؛ رقابت اقتصادی با کشورهای رو به رشد ایالات متحده و آلمان و همچنین افزایش گرایش‌های ملی‌گرایانه در میان مردمان تحت سلطه انگلیس.