به گزارش افکارخبر، 

اوباما از آغاز بحران سوریه تاکنون سیاست های متغییر و بعضا به ظاهر متناقضی جهت مدیریت بحران در پیش گرفته است.

او در ابتدای شکل گیری اعتراضات در صف مخالفان حکومت ایستاد. هرچند، بعد از ورود گروه های تروریستی در معادلات و تا زمانی که بحران محدود به مرزهای سوریه می شد، تمایلی به مداخله نداشت اما بعد از تصرف شهر موصل عراق توسط داعش در سال 2014، اوباما، مخالفان مسلح حکومت سوریه را به دو گروه معتدل و افراطی تقسیم کرد و از استراتژی جدید خود برای حمایت از گروه های معتدل و مبارزه با گروه های افراطی سخن گفت.

با این تغییر، از برخی گروه های معتدل در ترکیه حمایت آموزشی و تسلیحاتی به عمل آمد اما به واسطه کیفیت پایین آموزش ها و تجهیزات، نیروهای تحت حمایتش در اولین رویارویی با رقیب (جبهه النصره) از میدان نبرد حذف شدند.

از طرفی اوباما برای مبارزه با گروه های تروریستی از جمله داعش و نیروهای القاعده در سوریه، ائتلاف بین المللی متشکل از 40 کشور تشکیل داد اما چشم انداز دور و طولانی را برای تضعیف و نابودی آنها ترسیم نکرد به طوری که با گذشت بیش از یک سال از تشکیل ائتلاف و افزایش اعضای آن، این مجموعه تاکنون نتایج قابل قبولی در برنداشته است.

اوباما در مقطعی برای سرنگونی حکومت سوریه از مخالفان مسلح حمایت تجهیزاتی و آموزشی کرد. در مقابل، به هنگام مذاکرات هسته ایران و 1+5، در نامه ای محرمانه به مسئولین عالی نظام، ضمن درخواست مشارکت ایران در مبارزه با تروریسم، از برنامه خود برای عدم حمایت از مخالفان نظام سوریه پرده برداشت.

رئیس ایالات متحده آمریکا با اینکه استفاده از سلاح شیمیایی را خط قرمز حکومت سوریه قرار داده بود اما بعدها خلع سلاح شیمیایی را بر مداخله نظامی مستقیم (هرچند به بهانه) ترجیح داد.

در شرایطی که هنوز وسعت ویرانی ها، تعداد آوارگان و تلفات انسانی بحران سوریه به مرز فاجعه بار کنونی نرسیده بود در اجلاس های ژنو 2،1 و3 هم با حضور و مشارکت ایران مخالف بود و هم هیچ نقشی برای اسد در قدرت متصور نبود.

اما اکنون که به قول رئیس سازمان جاسوسی فرانسه،"برنار باژولیه" شرایط به وضعیت بی بازگشت رسیده، هم از مشارکت ایران در اجلاس سوریه در وین حمایت می کند و هم آینده اسد را به انجام مذاکرات موکول می کند.

اوباما که در ابتدای تشکیل ائتلاف بین المللی مبارزه با تروریسم، مخالف همکاری با نظام اسد در مبارزه با داعش بود، بعد از حملات تروریستی در پاریس و بدون توجه به  هزینه هایی که مخالفان و موافقان نظام سوریه جهت حذف طرف مقابل پرداخته اند، از زبان جان کری درخواست می کند ارتش سوریه در کنار مخالفان و نیروهای زمینی عربی به مقابله با گروه تروریستی داعش بپردازد.

این رفتار پیچیده و مبهم رئیس ایالات متحده باعث شده تا نظریه ها و تحلیل های مختلفی توسط منتقدان داخلی و دوستان و مخالفان آن در منطقه ارائه شود.

عدم وجود استراتژی مشخص درقبال بحران، عدم تمایل به مداخله، تغییر استراتژی آمریکا از خاورمیانه به شرق آسیا، رفتار منفعلانه و اینکه سوریه خارج از منافع استراتژیک آمریکاست، بخشی از تحلیل های مطرح شده هستند. جالب اینکه بارها دولت مردان و نظامیان آمریکایی از اشتباهات و شکست برنامه های خود در مسئله سوریه یاد می کنند.

این استدلال ها در شرایطی مطرح می شود که تاکنون مدت زمان نسبتا زیادی از شکل گیری بحران سپری شده است. به عبارتی نکته ای که در تمام استدلال های ارائه شده مغفول مانده آن است که هم منطقه وقوع بحران یعنی خاورمیانه و نیز دامنه اثرگذاری آن بر سایر تحولات منطقه از جمله پرونده هسته ای ایران، امنیت اسرائیل و همچنین دوره زمانی بحران از ابتدا تاکنون، نمی تواند توجیهی برای پذیرش انتقادات مطرح در این خصوص باشد.

شاید اگر به تک تک سیاست های اتخاذ شده و نتایج آنها بصورت مجزا و انتزاعی نگاه شود، بتوان برخی از تحلیل ها را وارد دانست اما اگر به همه سیاست ها به عنوان حلقه های یک زنجیر و یا جزئی از کل نگریسته شوند ملاحظه می شود که بخش قابل توجهی از تحلیل های ارائه شده قابل دفاع نیستند.

 

با توجه به سیاست های متغییر اوباما و اشکالات موجود در تحلیل های فوق، این سوال مطرح می گردد که: اوباما در سوریه به دنبال چیست؟ و به شکلی دیگر، سوریه مطلوب آمریکا چگونه کشوری است؟

آنچه که تاکنون از سیاست های اوباما استنتاج می شود این است که او بیشتر به دنبال استمرار بحران و گسترش آن به سایر کشورهای همسایه است تا حمایت واقعی از یک جریان یا گروه.

با توجه به مشاهدات میدانی، گروه ها و جریان های مختلفی در سوریه برای حفظ قدرت یا به دست آوردن آن رودروی یکدیگر ایستاده اند یعنی حکومت فعلی سوریه، گروه دولت اسلامی موسوم به داعش، عناصر وفادار به جریان القاعده تحت عنوان هایی نظیر جبهه النصره و احرار الشام که به همراه داعش عمدتا جریان های سلفی هستند و نیز ارتش آزاد که سنی مذهب با گرایشات سکولار هستند.

برای آمریکایی ها، نظام سیاسی فعلی مبتنی بر حضور علوی ها در راس قدرت به دلیل اینکه حلقه وصل حزب الله لبنان و ایران بوده، به واسطه تقویت محور مقاومت و تهدید امنیت اسرائیل، مطلوب نیست. هرچند از آن به عنوان ابزاری برای ایران هراسی در منطقه بهره می برند.

نظام مبتنی بر حضور سلفی ها و یا سکولارها در قدرت مزایای بیشتری دارد. نخست اینکه باعث تفکیک زنجیره محور مقاومت می شود. ثانیا می تواند با تامین گاز اروپا با استفاده از خط لوله گازی قطر - سوریه، علاوه بر کاهش نیاز اروپا به گاز روسیه، تهدیدی اساسی علیه منافع استراتژیک روسیه در کل منطقه ایجاد کند. اما این گزینه نیز علیرغم مزایای نسبی، به واسطه استقرار سوریه یکپارچه و حل بحران، چندان مطلوب اوباما نیست.

با این اوصاف هیچ کدام از گروه های یاد شده به تنهایی برای نظام سیاسی سوریه مناسب نیستند. حتی اگر در اقلیت نباشند و با استفاده از قدرت نظامی خارجی بر اریکه قدرت تکیه بزنند. از نظر دولتمردان آمریکایی، سوریه مطلوب، کشوری است که تمام ساختارهای وجودی آن یعنی ساختارهای سیاسی، اقتصادی، کشاورزی، اجتماعی و حتی میراث فرهنگی آن مضمحل و دچار مرگ تدریجی شده باشد.

یعنی درست آنچه تاکنون نتایج سیاست های متغییر و بعضا متناقض اوباما برای سوریه به ارمغان آورده است. سوریه مطلوب ایالات متحده کشوری است که همگی گروه ها بر بخشی از آن مسلط و البته در نزاع با یکدیگر باشند.

یعنی وضعیت حاضر و یا با تغییراتی، اسد بر دمشق و برخی شهرهای ساحلی سلطه داشته باشد، کردها بر مناطق شمالی و جریان های سلفی و سنی بر بخش های مرکزی.

سوریه مطلوب آمریکایی ها کشوری است که آوارگان آن نه تنها قابلیت تبدیل شدن به تروریست را دارند بلکه بهترین وسیله انتقال بحران به کشورهای همسایه خود به ویژه لبنان، اردن و ترکیه باشند.

به عبارتی اقتصاد مضمحل، ارتش متلاشی، کشاورزی نابود شده و آورگان مهاجر بهترین ابزار آمریکا در انتقال بحران به کشورهای همسایه جهت رسیدن به هدفی بزرگتر و آن وابستگی دراز مدت کشورهای بحران زده به غرب در تمام ساختارهای نابود شده و نیز مهندسی جدید خاورمیانه است.

الگو و مدل اوباما برای دستیابی به این هدف چیست؟

با توجه به این توضیحات، راهبرد اوباما نه تثبیت نظام اسد و نه هیچ یک از گروه های رقیب است. راهبرد اوباما اضمحلال سوریه به تمام معنای کلمه و نه صرفا نظام سیاسی آن است. با توجه به سیاست های اوباما، الگوی او برای پیشبرد اهدف بی شباهت با الگو و مدل "سوسیس برشته" اشنایدر نیست.

مطابق این تئوری که در کتاب " امنیت و راهبرد در جهان معاصر" به تفصیل ارائه شده است، امریکا هیچ عجله ای برای حل مسائل خود با کشورهای دیگر ندارد و آنقدر بازی را ادامه می دهد تا کشور هدف، کم کم از خطوط قرمز خود عقب نشینی کند.

در خصوص بحران سوریه، به نظر می رسد پرونده و مشکل، نظام سیاسی سوریه و مشروعیت آن است و هدف، اضمحلال تدریجی سوریه و همسایگان آن از طریق ادامه و گسترش بحران می باشد. در این الگو حتی مداخله نظامی روسیه نه تنها خللی ایجاد نمی کند بلکه می تواند به ادامه وضعیت موجود و یا به تسریع نظم مورد نظر ایالات متحده کمک نماید.

 

در این الگو امریکا برای تامین منافع خود و تهدید منافع رقبا نیازی به ارسال نیروی نظامی و مداخله مستقیم نظامی ندارد. بلکه این خود مردم سرزمین هستند که تیشه به ریشه خود می زنند.