ناگفته هایی از یک کشور منزوی

سرویس بین الملل افکار نیوز - یک خبرنگاری روسی به تازگی سفری به کره شمالی داشت که توانسته از این کشور بازدید داشته باشد.

به گزارش سرویس بین الملل افکار نیوز، این خبرنگار روسی در سفرنامه خود نوشت:

شما پس از ورود به فرودگاه بین المللی پیونگ یانگ هیچگونه تابلوی حاوی خوشامد گویی را مشاهده نمی کنید. بجای چنین تابلوهایی تصاویر " کیم ایل سونگ " رهبر فقید کره شمالی(در سال ۱۹۹۴ فوت کرد) و " کیم جونگ ایل " پسر و جانشین وی دیده می شود که وی را رهبر محبوب می نامند. ما این تصاویر را در تمام طول اقامت خود در کره شمالی در همه جا مشاهده می کردیم.

طبق قاعده موجود در بسته ترین کشور جهان، تلفن های موبایل خارجیان بلافاصله پس از ورود آنها گرفته می شود. حتی اگر بتوانید تلفن های موبایل خود را به همراه ببرید نیزفایده ندارد چون در کره شمالی نه شبکه تلفن موبایل و نه اینترنت وجود ندارد.

دوراهنمای مراقب در تمام مدت اقامت خارجیان را همراهی می کنند. رفیق " لی " و " سوئه " دختر مترجم در فرودگاه از ما استقبال کردند. آنها همچون تصاویر رهبران کره شمالی در تمام مدت سفر هفت روزه همراه ما بودند.

خیابان های تا حد غیر طبیعی تمیز بودند. من تمام یک هفته ای که در آنجا بودم حتی یک بار زباله ندیدم و فقط گاهی ته سیگاری ها در روی زمین دیده می شدند. من متوجه شدم که کودکان بدون مراقبت پدر و مادرشان در خیابان بازی می کنند. شمار خودروها بسیار اندک است. ما طی مدت اقامت خود فقط یکبار پس از یک مسابقه بین المللی فوتبال در راه بندان گیر کردیم. لباس زنان کم و بیش متنوع است و آنها گاهی حتی از رنگ های درخشان استفاده می کنند اما این نکته در مورد مردان صدق نمی کند. همه آنها اونیفورم های مشکی، خاکستری و سبزسیر را به تن دارند که شبیه اونیفورم نظامی است. مقامات عالی رتبه کت و شلوارهای شیک خارجی را ترجیح می دهند.

ما را در هتل بزرگ " کره " واقع در مرکز پیونگ یانگ اسکان دادند که از دو ساختمان مرتفع چندین طبقه تشکیل شده است. زمانی روزنامه " واشنگتن پست " نوشت بیشتر ساکنان این هتل تاجران اسلحه هستند اما در تمام مدت اقامت من هیچکس حتی پیشنهاد خرید نارنجک را به من نداد.

من انتظار نداشتم که به ما اجازه قدم زدن در شهر بدون همراهان را بدهند چون خروج گردشگران ازهتل بدون همراهی راهنمایان بشدت ممنوع است. معمولا آنها را با اتوبوس از یک جای دیدنی به جای دیگر می برند و سپس دوباره به هتل برمی گردانند. با این حال تصمیم گرفتم از همراهان بپرسم آیا می توانیم به تنهایی از هتل بیرون رفته و برگردیم؟

رفیق لی که از بدست آوردن امکان متعجب کردن ما خوشحال شده بود، با لبخند گفت: " چرا که نه؟ فقط خیلی دور نروید! "

من و ماریا همکارم پس از گذاشتن چمدان ها در هتل برای گردش شبانه به خیابان های پیونگ یانگ رفتیم. روشنایی حتی در خیابان های مرکزی در پایتخت کره شمالی ضعیف بود. هرچه از هتل دورتر می شدیم اطراف ما تاریک تر می شد. من هنوز تحت تاثیر آن بودیم که می توانم بدون مراقبت راهنمایان در پیونگ یانگ گردش کنم. کره ای هایی که در خیابان با آنها برخورد می کردیم از دیدن ما متجب می شدند.

ما در آن شب و در تمام این یک هفته یگانه اروپایی ها در خیابان بودیم. یکبار گروهی از کودکان خردسال پس از دیدن ما با ترس فرار کردند.

ما وارد یک مغازه شده و ویترین های میوه جات را تماشا کردیم. دیرتر اطلاع یافتم که بهای هر کیلو سیب تقریبا برابر حقوق متوسط ماهانه مردم است و بهای برنج فقط اندکی کمتر است. معلوم است که در کره شمالی مردم با حقوق رسمی نمی توانند زندگی کنند و مقامات کشور راهی غیر از این ندارند که وجود بازارهای خصوصی غیرقانونی را تحمل کنند.

ما به یک کافه سر زدیم. روی تابلوی این کافه نام آن به زبان انگلیسی " Café Pyulmori " نوشته شده بود. من فکرکردم وجود تابلو به ربان انگلیسی برای چه لازم است آخر طبق آخرین ارقام، شمار خارجیان غربی ساکن پیونگ یانگ کمتراز ۲۰۰ نفر است.

من انتظار داشتم فورا ما را بیرون کنند اما یک پدیده غیر منتظره دیگر در انتظار ما بود. دختر خندان گارسن از ما اسقبال کرده و جای ما را نشان داد. در کافه صدای موسیقی غربی از جمله آهنگ های گروه " بیتل ها " و " فرانک سیناترا " طنین انداز بود.

من پیتزا سفارش دادم. امسال حتی توانستم در خیابان پوتین در چچن پیتزا بخورم اما این کافه دارای مکان نخست در میان جالب ترین کافه های دارای خوراک ایتالیایی در زندگی من خواهد بود. پیتزا خوب و خوشمزه ای بود. ما صورت حساب خودمان را به دلار پرداخت کرده و دوباره وارد خیابان تاریک شدیم. بار بعد که خواستیم وارد یک رستوران دیگرشویم، اجازه ورود را به ما ندادند. دیرترمعلوم شد کافه " Café Pyulmori " برخلاف کافه ها و رستوران های دیگر از اجازه پذیرایی از خارجیان و دیپلمات ها برخوردار است.

ما پس از خوردن پیتزا به هتل برگشته و به اطاق های خود رفتیم. روبروی هتل کارگران در حال ساختن رستوران جدیدی بودند که قرار است در سال ۲۰۱۲ مصادف با صدمین زادروز کیم ایل سونگ گشایش یابد. ما در سراسر شهر کارهای ساختمانی برای ایجاد تاسیسات گوناگون را می دیدیم که کار در آنها بطور شبانه روزی جریان داشت. شب بر اثر سر و صدا از خواب بیدار شدم. به پنجره نگاه کردم و دیدم چراغ چند اطاق در ساختمان مقابل روشن است. چه کسانی شب ها در پیونگ یانگ بیدارهستند و چکار می کنند؟ فکر می کنم هیچگاه جواب این پرسش و بسیاری از پرسش های دیگر خود در کره شمالی را نخواهم دانست.

" کیم ایل سونگ " رییس جمهور ابدی کره شمالی در زمان حیاتش چنان تعداد زیادی از هدایای مختلف را دریافت کرده که برای نگاه کردن و تماشای آنها حد اقل ۱۵۰ سال وقت لازم است. راهنمای ما در کره شمالی به ما گفت که با کمال میل همه این هدیه ها را به ما نشان می داد ولی می ترسد که مااینقدر وقت نداشته باشیم.
با این حال، ما موفق شدیم تعداد قابل ملاحظه از هدیه هایی را که در تالار دوستی بین المللی در معرض تماشا قرار گرفته اند، نگاه کنیم. این نمایشگاه مرکب از دو بنای بزرگ می باشد که در یکی از آنها هدیه های " کیم ایل سونگ " و در بنای دوم تحفه های تقدیم شده به " کیم جونگ ایل " به نمایش گذاشته شده اند.

به نظر من، عروسک تمساح دارای سینی که زمانی توسط رهبران جنبش ساندینیست نیکاراگوئه به " کیم ایل سونگ " اهدا شده بود، از همه هدیه ها جالب تر است. راهنما ضمن نشان دادن این شیئی نمایشی، به ما گفت: " تمساح حیوانی است که هیچ وقت تسلیم انسان نمیشود، ولی این تمساح به " کیم ایل سونگ " خدمت می کند ".

رهبران کشورهای کمونیستی و دولت های خودکامه بیش از همه هدیه های غیر منتظره و تاثیربخشی به رهبر کره شمالی تقدیم کرده بودند. واگن های راه آهن تحویل شده از طرف " استالین "(دوست بزرگ مردم کره) و " مائو " و نیز عده ای از تخته های گران قیمت شطرنج و تزیینات دیگری که توسط " معمر قذافی " رهبر سرنگون شده لیبی اهدا شده بود، از جمله این هدیه ها هستند. " نیکلای چائوشسکو " دیکتاتور سابق رومانی حد اکثر تخیل خود را به کار برده و عروسک سرخرس را به " کیم ایل سونگ " اهدا کرد.

هدیه های سیاست مداران و دیپلمات های غربی چندان غیر عدی نبود. مثلا " مادلن اولبرایت " وزیر امور خارجه آمریکا هنگام بازدید خود از کره شمالی در سال ۲۰۰۰ توپ بسکتبال با امضای " مایکل جوردان " را به " کیم ایل سونگ " هدیه کرد، و اما " جیمی کارتر " رییس جمهور سابق آمریکا زیرسیگاری را اهدا نمود چون اهالی کره زیاد سیگار میکشند.

یکی از جالب ترین بخش های این نمایشگاه به هدیه هایی اختصاص دارد که دو سال بعد از در گذشت " کیم ایل سونگ " فرستاده شده بودند. هئیت نمایندگی ژاپن دوربین عکاسی " مینولتا " را اهدا کرده و کمونیست های کره جنوبی چند دستگاه تلویزیونی را برای رهبر مرحوم فرستادند و بعلاوه، تخت تحویل شده از نیجریه در میان آن هدیه ها قرار دارد. راهنماهای کره ای بدون کوچک ترین نشانه ای از تعجب و یا ناراحتی، این هدیه ها را به ما نشان میدادند.
بعد از پایان برنامه دسته جمعی، ما را به اطاقی بردند که مجسمه مومی رییس جمهورابدی کره شمالی در آن قرار دارد. این مجسمه دو سال بعد از درگذشت " کیم ایل سونگ " توسط حزب کمونیست چین به کره شمالی اهدا شد. به من دستور دادند که همه دگمه های لباس خود را ببندم.
به قول راهنما، همه خارجیان بعد از دیدار از این اطاق میگویند: " حالا ما درک کرده ایم که دیدار با آفتاب ابدی بشریت چه معنی و چه اهمیتی دارد ".
ما در میان صدای پرندگان به مجسمه نزدیک شده و صف کشیدیم. کره ای ها در برابر مجسمه سر تعظیم فرود آوردند. من این کار را انجام ندادم و بسیاری از حضار نظر ملامت آمیزی به سوی من انداختند.
با وجود اینکه کره شمالی یک کشور بی دین میباشد، پرستش " کیم ایل سونگ " رهبر مرحوم و " کیم جونگ ایل " رهبر کنونی در ماهیت امر جایگزین مذهب شده است. در گذشت " کیم ایل سونگ " در سال ۱۹۹۴ همراه با اعلام عزای چندین ماهه ملی در سراسر کره شمالی بود و در این دوره گزارش های متعددی در باره مرگ مردم بر اثر گریه و زاری شدید منتشر می شد. سه سال بعد تقویم کره شمالی تغغیر کرد و سال تولد " کیم ایل سونگ " به صورت سال صفر در آمد. در حال حاضر سال ۱۰۰ ام در کره شمالی می گذرد و در نظر است در سال آینده مراسم با شکوهی به مناسبت ۱۰۰ مین سالگرد روز تولد رییس جمهور ابد برگزر شود.
در سال ۱۹۹۸ حادثه ای روی داد که " کیم ایل سونگ " را در یک ردیف با خدا قرار داد. در کره شمالی قانون اساسی جدیدی تصویب شد که متضمن اشاره به فنا نا پذیری رییس جمهور مرحوم می باشد.
هر یک از اهالی کره شمالی از سن ۱۴ سالگی دارای نشان وفاداری به یکی از دو رهبر فنا ناپذیر می باشد. راهنمای ما گفت: " این امر بهیچ وجه لازم الاجرا نیست، ولی ما به میل خود این کار را انجام می دهیم ".
عظمت و نبوغ " کیم ها " به طور دائمی و در همه جا خاطر نشان میشود. من حتی در برنامه هنری کودکان در یکی از مدارس رقص هایی با عنوان " کیم ایل سونگ به همراه ما رقصید " و " کیم ایل سونگ ایجادگر کشور ما می باشد " مشاهده کردم، و در این رابطه حتی اشاره ای به نقش تعیین کننده ارتش اتحاد شوروی در آزادسازی کره شمالی از یوغ ژاپنی ها در سال ۱۹۴۵ داده نشد.
من موفق شدم از فرود آوردن سر در برابرمجسمه موم " کیم ایل سونگ " اجتناب کنم، ولی در آرامگاه رییس جمهور مرحوم برای من چاره ای نبود. در ماهیت امر، همه در آرامگاه سر بزیر می اندازند.
روی هم رفته، باید گفت که در کره شمالی فشار آنقدر شدید است که بسیاری از گردشگران غربی حتی در غیاب کره ای ها در برابر مجسمه ها و تصاویر " کیم ایل سون " سر تعظیم فرود می آورند، و من با چشم خود شاهد این کار بودم.
کمی بعد من با کارشناسان در مسائل " چوخه " - اید ئولوژی طرح ریزی شده توسط " کیم ایل سونگ " در سالهای ۵۰ قرن گذشته ملاقات کردم. این نظریه با انتشار کتابی با عنوان " در باره اندیشه چوخه " در سال ۱۹۸۲ به طور نهایی شکل گرفته و مفهوم آن به طور عمومی عبارت از آن است که انسان صاحب همه چیز و تعیین کننده همه چیز می باشد. در ایدئولوژی " چوخه " توجه زیادی به اصل خودکفایی مبذول میشود، ولی جالب اینکه سیاست خود کره شمالی که بارها با تقاضای کمک غذایی به کشورهای خارجی مراجعه کرده، با این اصل مغایرت داشته است.
من در آخرین روز اقامت خود در پیونگ یانگ بروشنی احساس کردم که دیگر نمی توانم هیچگونه گفتگویی در باره عظمت و نبوغ " کیم ها " بشنوم. دلم میخواست فریاد کنم: " کره ای های گرامی! من میفهمم که " کیم ایل سونگ " بزرگ ترین و با قریحه ترین انسان از همه انسان هایی است که زمانی به دنیا آمده بودند و فعلا به دنیا می ایند، و " کیم جونگ ایل " از وی دست کمی ندارد. ولی شما میتوانید حتی برای یک دقیقه در باره آنها صحبت نکنید! "
ولی من جرات نکردم در این مورد سخنی بگویم.

در پلاکاردی در روی یک خانه مسکونی در پیونگ یانگ پایتخت کره شمالی نوشته شده: " اگر امپریالیست های آمریکایی به ما حمله کنند، ما آنها را از صفحه زمین محو می کنیم ". من تلاش کردم معلوم کنم دیدن چنین شعارهایی در هر صبح به چه معنا است؟!
از " سوئه " دختر مترجمی که در سفر یک هفته ای به کره شمالی ما را همراهی می کند، می پرسم: " فکر می کنید که آمریکا واقعا زمانی حمله کند؟ " وی در پاسخ می گوید: " چه کسی می داند؟ اما اگر حمله کند، من در جبهه خواهم جنگید ".
تمایل وی برای جنگیدن با " امپریالیست ها " صادقانه بنظر می رسید. اگر تمام شهروندان کره شمالی مثل سوئه باشند پیونگ یانگ همچون بغداد در صورت حمله آمریکا خیلی ساده سقوط نخواهد کرد. اما دانستن هیچ چیزی در کره شمالی حتی درباره زندگی روزمره مردم آسان نیست و به این دلیل نمی توان فهمید که آیا این کشور برای جنگ با نیروهای آمریکا و کره جنوبی که در فاصله چند ساعتی قراردارند، آمادگی دارد یا نه؟ با این حال تمایل ذاتی مردم این کشور به کیش شخصیت مرا به این عقیده می رساند که بخش بزرگی از شهروندان کره شمالی با رضایت جان خود را فدای " کیم جونگ ایل " رهبر محبوب و ایدئولوژی " کیم ایل سونگ " پدر وی خواهند کرد که همچنین " خورشید ابدی بشریت " نامیده می شود.
اندکی پس از صحبت با سوئه عزم ناحیه غیر نظامی حایل میان شمال و جنوب کره شدیم. این ناحیه سال ۱۹۵۳ پس از پایان جنگ کره ایجاد شده است.
شاید طوری که رفیق لی راهنمای ما گفت کره شمالی " یگانه کشور سوسیالیستی در دنیا " باشد اما این مانع از آن نشده که در جانب خود در ناحیه غیر نظامی فروشگاه کادو و سوغاتی دایر کرده و در آنجا چنین کالاهایی را فقط به ارزهای معتبر بفروشد چون استفاده از واحد پول کره شمالی برای خارجیان بشدت ممنوع است.
من تعدادی کارت پستال را انتخاب کرده و سپس از چند افسر کره شمالی در جلوی پلاکاردی که روی آن نوشته شده بود " کره یکی است! " و همچنین از پلی عکس گرفتم که روی آن شعاری درباره ضرورت متحد شدن دو کره بدون دخالت قدرت های خارجی دیده می شد.
در ناحیه غیر نظامی از خودروی خود بیرون آمده و بسوی ساختمانی رفتیم که قرارداد متارکه جنگ در سالهای ۵۰ قرن بیستم میلادی آنجا به امضا رسیده است. پرچم های کره شمالی و آمریکا که قرارداد متارکه جنگ در زیر آنها امضا شد، در این ساختمان به معرض نمایش گذاشته شده است. یک سرباز به ما گفت: " آمریکایی ها از پرچم سازمان ملل برای پنهان کردن تلفات خود استفاده می کردند. آنها قبل از این هیچگاه دچار ننگ شکست نشده و با افتخار می گفتند طی چند روز در جنگ پیروز می شوند اما ما آمریکایی ها را تارو مار کرده و اگر دوباره جرات حمله دوباره به مارا بکنند، آنها را دوباره تارومار خواهیم کرد ".
به شهروندان کره شمالی می آموزند که جنگی که این شبه جزیره را ورشکست کرده و باعثمرگ ۳ میلیون نفر شد، توسط آمریکا و " دولت دست نشانده " به راه انداخته شد. با این حال اکثریت تاریخ دانان جهان معتقدند جنگ را خود کره شمالی پس از آن آغاز کرد که کیم ایل سونگ حمایت استالین برای تصرف کره جنوبی را بدست آورد. نیروهای مسلح کره شمالی پس از موفقیت های خود در ابتدای جنگ بسرعت به عقب رانده شده و پیونگ یانگ شهر دارای تاریخ ۵ هزار ساله بر اثر بمباران های آمریکا عملا بطور کامل ویران گردید.
" کیم ایل سونگ " اندکی بیش از ۳۰ سال قبل پیشنهاد منحصربفردی را برای اتحاد مطرح کرد. وی پیشنهاد کرد دو کره با " حفظ ایدئولوی های و نظام های اجتماعی دو طرف با نام " کریو " متحد شوند ". کریو خاندان حاکم در کره از سال ۹۱۸ تا سال ۱۳۹۲ میلادی بوده است.
وقتی من از رفیق لی پرسیدم آیا کره شمالی اکنون نیز به پیشنهاد " کیم ایل سونگ باور دارد؟ وی در پاسخ گفت: " البته که باور داریم اما کره جنوبی در آن ذینفع نبوده و قصد دارد کره را با توسل به زور متحد سازد ".
لی همچنین احساس نفرت خود از امریکا را ابراز کرده و گفت اوباما " از جرج بوش نه بهتر و نه بدتر است ". راهنمای ما افزود: " وی هیچ کاری برای کره ای ها انجام نمی دهد ". لی با وجود نفرت خود از سیاست واشنگتن گفت هیچ مخالفتی با امریکایی های معمولی ندارد.
ما به مرز کره شمالی با کره جنوبی رفتیم. نظامیان کره شمالی دیده نمی شدند. به ما اجازه ندادند ساحتمان هایی را ببینیم که خط حایل میان دو کره از آنها عبور می کند چون این ساختمان ها برای بازدید گردشگران از کره جنوبی بسته شده بودند. یک مرزبان بشاش کره شمالی که دید ناراحت شده ام، گفت: " یک بار دیگر به نزد ما بیایید!خودم شمارا به آنجا می برم ".
پس از بازگشت به پیونگ یانگ به مغازه کتاب فروشی هتل رفتم. من در میان انبوه آثار سیاسی و فرهنگی " کیم ایل سونگ " و کین جونگ ایل " به یک کتاب کودک کره ای بزبان انگلیسی بنام " سرگذشت یک خارپشت " برخوردم. این کتاب درباره یک خارپشت شجاع، زیرک و کوچک است که ببر عظیم الجثه ای را شکست داد. درک معنای این کتاب ساده است. در مقابل کتاب فروشی، فیلم کارتونی را از تلویزیون نشان می دادند. گروهی از حیوانات کوچک با تفنگ های خود در حال مبارزه شدید با ببر های نیرومند بودند. در نهایت این حیوانات کوچک شبیه گربه ها بر ببرها پیروز شدند.
رویارویی ۵۰ ساله با کره جنوبی تاثیر زیادی بر روی جامعه کره شمالی گذاشته است. رژیم حاکم در پیونگ یانگ با استفاده از تمام وسایل از جمله پوسترها، پلاکارد ها و نمایش های تلویزیونی که شهروندان را به آمادگی برای عملیات جنگی فرا می خوانند، کشور را در حالت آماده باش نظامی دائمی نگه می دارد. چه کسی می داند که صلح دیرانتظار چه تحولاتی را ببار خواهد آورد؟ اما چه خوب چه بد اکنون صلح در پیونگ یانگ همچون فاصله تا غرب دور بنظر می رسد.