گودرزی بعد از آنکه از طرف علمای محترم و شناخته شده و حوزه های علمیه مهم تهران طرد شد به سراغ آقای موسوی خوئینیها در مسجد جوستان رفت و او هم گودرزی را پذیرفت و این هم امر غیرمنتظرهای نبود. آقای خوئینیها قبل از انقلاب در آن مسجد در مقام تفسیر قرآن حرف های عجیب و غریبی می زد که من اسم آن را گذاشته بودم قرآنشناسی آسان!…
جدیدترین شماره از ماهنامه فرهنگی تاریخی " یادآور " ویژه گروهک فرقان با عنوان «بازخوانی کارنامه فرقان و فرقانگونگی در تاریخ انقلاب؛ فاصله روشنفکری تا خشونت «از سوی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منتشر شده است.
این ماهنامه که حوزه اصلی فعالیت خویش را انتشار اسناد شفاهی تاریخ معاصر ایران قرار داده، در این شماره در گفتوگو با افراد مختلف با دیدگاههای گوناگون به بررسی تمامی ابعاد این گروهک پرداخته است. از جمله نکات جالب و خواندنی این ویژهنامه بررسی نقش محمد موسوی خوئینیها و جلسات تفسیر او در پیدایش افکار گروهک فرقان می باشد که در خلال مصاحبه با افراد مطلع و صاحبنظران به آن پرداخته شده است. نظر به اهمیت این موضوع در شناخت ماهیت و افکار موسوی خوئینیها که گفته می شود نقش کلیدی در پیدایش و هدایت فتنه ۸۸ داشته است، بخش هایی از این ویژهنامه که به این موضوع اختصاص دارد،
تقدیم خوانندگان عزیز می شود:
با مروری بر خاطرات مربوط به فرقه فرقان نقش کلیدی انحرافات تفسیری موسوی خوئینیها در راه اندازی ماتریالیستهای منافق و فرار رو به جلوی او در پیوستن به تسخیر لانه جاسوسی آمریکا جای مداقه دارد.
حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
فرقه فرقان همانند سازمان آرمان مستضعفین و سازمان مجاهدین با استناد ظاهری به آیات قرآن و تفسیر مادی گرایانه آنها در راستای اهداف و امیال فرقه های خودشان خواستار حذف علما و رهبران جریان اصیل اسلامی بودند و این به موازات فعالیت هواداران سکولاریسم الحادی بود که با اساس دین و باورهای مذهبی مخالفت می کردند. عقیده این سازمان ها و گروهها که خواستار به اصطلاح اسلام منهای آخوند و یا سیاست منهای روحانیت بودند، درواقع زاده گروهی بودند که از زمانهای بسیار دور به مبارزه مستقیم و صریح برای حذف کامل مذهب از زندگی مردم برخاسته بودند و در واقع با قیافه مذهبی و تفسیرهای مادی از
مبانی اسلامی مزورانه در تحریف و مسخ و حذف عناصر و ارزشهای اخلاقی فرهنگی و اجتماعی مذهب می کوشیدند. این گروهها نقطه مشترکی با هم داشتند و آن اسلام منهای روحانیت بود زیرا که روحانیت سدّی محکم و مقاوم در برابر آنان به شمار می رفت....
... من در تحلیل ها و بررسی های سیاسی - تاریخی خود به این جمع بندی رسیده ام که بیتردید رهبری این فرقه علاوه بر عناصر و سازمان های ضدانقلاب داخلی با عناصر سیا و جاسوسان بیگانه هم ارتباط داشته و از آنها برای اجرای توطئه های خائنانه خط می گرفته و حتی به آنها وعده ترور هفتگی می دهد....
به دنبال اشغال[تسخیر] سفارت آمریکا اسنادی به دست آمد که دلیلی روشن بر ارتباط همهجانبه یک طلبه قدیمی با سفارت و وعده ترورهای هفتگی! وی به وزارت خارجه آمریکا بوده و به طور محرمانه مخابره شده است.
نمونه ای از این اسناد سند زیر است:
محرمانه و فوری
از سفارت آمریکا در تهران به وزارت امور خارجه
یکی از دوستان قدیمی دفتر سیاسی که یک طلبه قدیمی است و سال گذشته مسئول مرکز بحثهای ایدئولوژیک برای شاگردانش بود یک دید خلاصه ای از فرقان داد. یازده نفر از شاگردان قدیمی این شخص عضو گروه فرقان در تهران هستند. تعداد اعضای گروه فرقان چهل الی پنجاه نفر می باشد. آنها ترکیبی از چپگراها و راستگراها هستند. اگرچه بیشتر آنها نامتعادل هستند. بهجز بعضی از افراطیون اغلب آنها اصول اسلامی را قبول دارند و احساس می کنند که ترور راهی است که آنها از دست روحانیونی که با نظرات آنها هماهنگی ندارند خلاص می شوند. یکی از اعضای فرقان افتخار می کرد که آنها در نظر دارند خرابکاری را با
ترور هفته ای یک روحانی شروع کنند و تا رسیدن به موفقیت ادامه دهند. اشکال در این است که در اینکه موفقیت چقدر می تواند باشد به توافق نرسیدند. منبع بیان داشت اعضای گروه فرقان که با آنها در تماس است توجهشان را به اهداف داخلی معطوف کردهاند.
در اینجا باید اشاره کنم که رابط سفارت با فرقان شخصی بهنام ویکتور تامست بوده که به هنگام اشغال سفارت و گروگانگیری به وزارت خارجه ایران پناهنده شد و بهرغم درخواست رسمی و کتبی دادستانی انقلاب اسلامی از وزارت خارجه برای بازجویی از وی در رابطه با ماجرای فرقان سرپرست وزارت خارجه ایران یعنی آقای صادق قطبزاده از تحویل او به دادستانی خودداری نمود و او که عضو اصلی و فعال شبکه جاسوسی سیا در ایران و حلقه وصل سیا با فرقان بود به کمک سفارت کانادا در ایران به سلامتی به واشنگتن برگشت!
... فرقانیها فهرست بلندبالایی از شخصیتهای مختلف تهیه کرده بودند که به قول خودشان هفته ای یکی از آنها را ترور کنند! محصول این توطئه خائنانه ترور ۲۰ نفر بود که از آنها نُه نفر از جمله آیت الله مرتضی مطهری، آیت الله قاضی طباطبائی، دکتر محمد مفتح، سرلشگر محمد ولی قرنی، حاج مهدی عراقی، حسام عراقی، تقی حاجطرخانی، شیخ قاسم اسلامی و... شهید شدند و ۶ نفر از جمله آیت الله آقارضی شیرازی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله ربانی شیرازی، آقای حسین مهدیان و... مجروح شدند. پنج نفر دیگر هم که در میان آنها دو کارخانهدار و یک تبعه آلمانی و یک واعظ دوران رژیم قبل(محسن بهبهانی) و یک
مداح(سید جواد ذبیحی) که از زندان آزاد شده بود دیده می شود. اینها هم توسط فرقه فرقان ترور و کشته شدند.
... با توجه به اینکه بعدها معلوم شد که یکی از اعضای هسته دوم فرقان به نام محمد حسینی عضو سازمان(منافقین خلق) بوده است باید حداقل این را پذیرفت که سازمان افراد نفوذی خود را در این فرقه داشته و می توانسته در ترورها خطدهی کند و یا اطلاعات مقدماتی برای انجام ترورها را در اختیار این فرقه بگذارد. از سوی دیگر خانه های امن تیمی فرقان مملو از کتابها و نشریات سازمان بوده که با توجه به کمیت آنها بیتردید فقط برای مطالعه گودرزی و هوادارانش نبوده است.
تأمین هزینه های سنگین چاپ و نشر دهها کتاب در صدها هزار نسخه و پرداخت هزینه های جاری افراد که بالغ بر پنجاه نفر شده بودند نخست از راه تهدید و باجگیری از مردم به دست می آمد! و سپس برای توسعه کار به سرقت مسلحانه از بانک ها دست زدند!
چارت سازمانی آنها تقریبا به این شکل بود:
رهبر: اکبر گودرزی
مرکزیت: علی حاتمی، سعید مرآت، کمال یاسینی، عباس عسگری
هسته وابسته: حسین اقرلو، علی اسدی، بهرام تیموری، حسن حسنی، حمید نیکنام، سعید واحد، محسن سیاهپوش، عبدالرضا رضوانی، محمد حسینی
... در همان مصاحبه[مرتضی الویری با مجله داخلی!مجاهدین خلق یعنی چشمانداز] پس از ذکر علت قطع همکاری[الویری] با آن فرقه[تحت امر گودرزی] از قول آقای الویری آمده است که: دیگر برای توزیع و نگهداری کتابهای آنها آمادگی نداشتیم. به یاد دارم چند صد هزار جلد کتاب آنها نزد ما باقی ماند که کتابها را معدوم کردیم.
خوب![فرقه فرقان بهعنوان] سازمانی که امکانات مالی ندارد چگونه فقط چند صد هزار جلد کتاب با هزینه های گزاف چاپ می کند و آنها را علاوه بر خودشان و دیگران در اختیار سازمان فلاح هم که توسط ایشان و مهندس محمد[کاظم پیرو] رضوی و حمید فغفور مقربی و حسین شیخ عطار و چند نفر دیگر اداره می شد قرار می دهد؟
دکتر علی مطهری(فرزند شهید):
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
فرقانیها متأثر از افکار مارکسیستی بودند... میخواستند اسلام را بر مارکسیسم تطبیق بدهند و احکام اسلامی را بر اساس مارکسیسم توجیه کنند. من معتقدم اینها بیشتر متأثر از افرادی چون موسوی خوئینیها و دکتر پیمان بودند و همینطور از نهضت آزادی خارج از کشور و دکتر یزدی و قطبزاده و جزواتی که از طرف آنها می آمد....
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
... اینکه چطور این گروهها پیدا می شوند روانشناختی خاصی دارد. افرادی پیدا می شوند که استعداد خاصی دارند و غروری در آنها پیدا می شود. می بینند کسانی کارهای بزرگی را انجام داده اند به خود می گویند چرا ما این کار را نکنیم. عامل روانی مشترک بین همه اینها غرور است و اینکه احساس می کنند می توانند کارهای بزرگی انجام دهند!
قبل از پیدایش فرقان گروه مشابهی هم در قم سربرآورد که پس از انقلاب هم تا مدتی مشغول فعالیت های خطرناک بود. مؤسس این گروهک هم طلبه ساده ای بود که بسیار مغرور بود: سید مهدی هاشمی را از زمانی که کت و شلواری بود می شناختم. همان زمانی هم که هنوز درس رسائل و مکاسب می خواند حس می کرد عُرضه خاصی دارد... به این توهم دچار شد که می تواند دنیا را تسخیر کند کشور های دیگر را تابع دیدگاه خود کند با رئیس فلان کشور ارتباط برقرار کند و از این نوع بلندپروازی ها پیدا کرد. خودش هم نهایتا در اعترافاتش گفت که عامل همه اینها غرور بوده است.
رهبر گروهک فرقان هم همینطور بود. او فرد بااستعدادی بود و به یک خانواده فقیر و مذهبی تعلق داشت. او همراه با درس های طلبگی که خیلی هم طول نکشید به مطالعه کتاب های روشنفکران روی آورد و سخت تحت تأثیر آنها قرار گرفت و تز اسلام منهای روحانیت را که بعدا اینها پرچمدارش شدند از نویسنده دیگری اخذ کردند.
مطالعات او هم روی همان کتابها بود و سخنرانیهایی هم که می کرد ترجمانی از همان کتابها بود. تفسیرهایی هم که برای قرآن می گفت و می نوشت برگرفته از همان تفسیر سمبلیک قرآن بود که از فرانسه به ارمغان آورده شده بود. فردی که این نگاه را از فرانسه آورد در تفسیر هابیل و قابیل در قرآن گفته بود: هدیه قابیل پذیرفته نشد چون سرمایهدار بود! و خوشههای گندم هابیل پذیرفته شد چون کشاورز زحمتکشی بود! سپس می گوید: من مانده بودم این کلاغ سیاه در این قصه چهکاره است؟ بعد متوجه شدم که آن کلاغ سیاه آخوند است! و این آقا شد الگوی تفسیر سمبلیک قرآن!
و این نوع نگاه و تفسیر منتقل شد به آقای گودرزی که سواد کم و غرور زیاد داشت و شرایط مساعد اجتماعی هم در او این پرسش را برانگیخت که: ما چرا فقط برای داستان هابیل و قابیل این کار را بکنیم؟ می شود همه قرآن را این طور تفسیر کرد!
متأسفانه بعضی از اشخاصی که الآن هم از شخصیتهای پشت پرده جریانات اخیر هستند در مسجد قلهک و جاهای دیگر همین حرفها را زدند... در سایه اظهارات آن افراد چهرههایی مانند گودرزی هم جرئت بیشتری پیدا می کردند....
مرحوم آقای مطهری به عنوان یک اسلامشناس واقعی می دانست که اگر تفسیر سمبلیک مطرح شود و جا بیفتد بزرگترین خطری است که اسلام را تهدید می کند و قرائت های مختلف و مندرآوردی از قرآن را به همراه خواهد داشت و از آن پس هر حرفی بزنید جواب خواهند داد: این قرائت شماست. ما قرائت دیگری داریم! و دیگر چیزی که بشود به آن استناد کرد باقی نمی ماند.
چه خطری بالاتر از این برای دین وجود دارد؟
این خطرات را امثال آقای مطهری درک می کردند... دیگران می گفتند حالا یک طلبهای یک حرفی زده و یک اشتباهی کرده حرفش ارزشی ندارد ولی آقای مطهری می دانست این حرفها چه پتانسیلی دارند و چگونه به سرعت رواج پیدا می کنند... ایشان می دانست که این درخت از ریشه فاسد است. تشخیص اینکه فساد مربوط به ریشه است یا برگ یا شاخه کار امثال مطهری است....
حاج احمد قدیریان:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بعدها در خلال اعترافات دستگیرشدگان فرقان بهدست آمد هم گودرزی و هم دوستانش در جلسه تفسیر قرآن آقای موسوی خوئینیها در مسجد جوستان شرکت می کردند. من خودم هیچ وقت به جلسات ایشان نرفتم اما چون برخی از دوستانم می رفتند از محتوای سخنان ایشان به ما خبر می دادند.
حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اکبر گودرزی... به تکثیر و نشر دروس تفسیری به شکل پلیکپی اقدام می کرد و از اسفند ۱۳۵۶ نشریه فرقان را منتشر ساخت که تا اسفند ماه ۱۳۵۹ سی و پنج شماره از آن به طور ماهانه منتشر گردید.
فعالیت های گودرزی پیش از انقلاب محدود به کارهای به ظاهر دینی و فرهنگی بود و به رغم فشار همهجانبه رژیم بر همه نیروهای چپ و راست هیچ نوع محدودیت و مشکلی هم توسط رژیم شاه و ساواک سر راه فرقان ایجاد نمی شد. حتی به گفته خود گودرزی برای فعالیت های بیشتر با دامنه وسیعتر وی با هماهنگی دو نفر به نامهای دکتر عابد و دکتر ملکی تصمیم می گیرد رهسپار اروپا شود و به همین منظور بدون هیچ مشکلی راهی پاکستان میگردد. قرار می شود از آنجا به لبنان برود ولی آنها به وعده خود وفا نمی کنند و او را حتی به بیروت هم نمیبرند. لذا پس از اقامت دو ماهه در پاکستان باز به ایران برمیگردد و از نو به
کار تشکیل جلسات مذهبی و نشر کتاب و صدور اعلامیه می پردازد که باز با هیچ مسئله ای از طرف ساواک روبهرو نمی شود!
حجت الاسلام و المسلمین جعفر شجونی:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
گودرزی بعد از آنکه از طرف علمای محترم و شناخته شده و حوزه های علمیه مهم تهران طرد شد به سراغ آقای موسوی خوئینیها در مسجد جوستان رفت و او هم گودرزی را پذیرفت و این هم امر غیرمنتظرهای نبود. آقای خوئینیها قبل از انقلاب در آن مسجد در مقام تفسیر قرآن حرف های عجیب و غریبی می زد که من اسم آن را گذاشته بودم قرآنشناسی آسان!... این آقای موسوی خوئینیها هم به گفتن تفاسیر مارکسیستی معروف بود. آقای مطهری چند باری به او هشدار داده بودند ولی او کار خودش را می کرد. مدتی در آن مسجد این حرف ها را زد و عده ای جوان ناآگاه هم دور و برش را گرفتند و تصور می کرد که بازارش همیشه گرم می
ماند... گودرزی به مسجد جوستان رفت و آقای موسوی خوئینیها هم او را به مسجد خمسه فرستاد. مسجد خمسه در اواسط خیابان سراب در خیابان دولت - یخچال واقع شده است....
موسوی خوئینیها از کسانی بود که قبل از انقلاب به این ذهنیت دامن می زد که هر نوع فعالیتی در دستگاههای دولتی و شبهدولتی کمک کردن به رژیم است و حال آنکه توجه نمی کرد که بعضی ها از همین کارهای شبهدولتی توانستند بهاندازه دهها سال تأثیر کار او داشته باشند و بلکه بسیار بیشتر. علناً می گفت آقای مطهری و آقای مفتح که تدریس در دانشگاه را پذیرفته اند با حکومت سازش کرده اند و تبدیل به ترمز انقلاب شده اند!... او همین حکم را هم درباره آقای بهشتی و آقای باهنر می داد که به آموزش و پرورش رفته بودند و کتابهای درسی را تدوین می کردند. می گفت که اینها همکار فرّخرو پارسا[وزیر وقت
آموزش و پرورش] شدهاند! و حال آنکه اگر قرار به انقلابیگری و منبرهای داغ رفتن و بعد هم زندانی شدن باشد من که از بسیاری از اینها جلوتر بودم ولی هیچوقت از این فکرها نمی کردم. من ۲۵ بار زندان رفته و شلاقهایی خورده ام که اگر به دیوار می زدند خراب می شد منتهی کار امثال بنده روبنایی بود. یعنی اگر یک پروژه ساخت و ساز خانه را در نظر بگیرید کار ماها حکم دکوراسیون خانه را داشت و کارهای زیربنایی و پیریزی و اسکلت بندی را امثال آقای مطهری انجام می دادند....
یک شیخ محترمی... آقای قاسمی... نقل می کرد من یک شب در مسجد جوستان کنار آقای کروبی نشسته بودم و آقای موسوی خوئینیها هم روی منبر بود. اکبر گودرزی و محمود کشانی... نشسته و محو حرف های آقای خوئینیها شده بودند. این آقا رفته بود بالای منبر و آیه شریفه «و یصدّون عن سبیل الله» را کنایتاً و گاهی تصریحاً بر آقایان مطهری و مفتح و بهشتی تطبیق می داد و می گفت: اینها ترمز انقلاب و سازشکارند و با دستگاه روی هم ریختهاند! من که دیدم گودرزی و کشانی مات و مبهوت حرف های خوئینیها هستند به کروبی گفتم: بابا، اگر فردا انقلاب پیروز بشود اینها با اولین اسلحهای که به دستشان بیفتد می روند و
اینها را می کشند.
کروبی را که میدانید هم احساساتی است هم عصبی، دستش را بلند کرد و زد روی پای من و گفت: نه بابا! اینجوری نیست. ولی بعدها دیدیم که اتفاقاً اینجوری شد...!
همین محمود کشانی از کسانی بود که آقای مفتح را در دانشگاه الهیات به گلوله بست. این مسئله که فکر را چهکسی توی کله یک مشت بیسواد کرده بود باید ریشهیابی کرد. بعد از سی سال که از انقلاب می گذرد باید معلوم شود محرکین اینها چهکسانی بودند که اینقدر به خود جسارت دادند که چنین شخصیتهایی را بکشند....
... موسوی خوئینیها... صریح بگویم آقای مطهری معتقد بود که او مارکسیست شده است! آقای مطهری اعتقاد افراد را از روی ظاهر و لباسشان نمیسنجید بلکه محتوای حرف و فکر آنها را بررسی می کرد. ایشان می فرمود این نوع تفاسیر تفاسیر مارکسیستهاست، حالا بر زبان هرکسی که می خواهد جاری شده باشد....
از آیت الله آقا رضی شیرازی بپرسید. ایشان تعریف می کرد که وقتی آیت الله انواری از زندان آزاد شدند با آقای مطهری به دیدن ایشان رفتیم. وقتی به منزل ایشان وارد شدیم دیدیم موسوی خوئینیها هم آنجا نشسته. او چون با آقای مطهری بد بود تا چشمش به ایشان افتاد بلند شد و رفت بیرون! آقای مطهری با حالت عصبانیت و تحکم از آقای انواری پرسیده بود: او را می شناسید؟ آقای انواری جواب داده بود: بله، این آقای خوئینیهاست. آقای مطهری میگوید: خبر دارید مارکسیست شده؟
آقای مطهری واقعاً درباره آقای موسوی خوئینیها همینطور فکر می کرد و بخشی از هشدارهایی هم که در مقدمه کتاب گرایش به مادیگری داد درباره همین آدم و اطرافیانش بود....
... وقتی بعد از سالها به این موضوع فکر می کنم می بینم فقط دو دسته بودند که در این لباس[لباس روحانیت شیعه] می ماندند. یک عده با نیت خالص می خواستند خدمت کنند و جوانمردی به خرج می دادند. دسته دوم هم یک عده آدم مرموز بودند که دستی اینها را در این لباس نگه می داشت تا در مواقع مقتضی در جامعه شبههافکنی کنند....
در دوران قبل از انقلاب... چیزی که برای همه مهم بود پیش بردن مبارزه و پیروزی انقلاب بود. در آن سالها هرکسی که به نوعی به جریان مبارزه منسوب می شد نزد مردم احترام پیدا می کرد چون مردم از دستگاه نفرت داشتند. کمتر کسی مثل آقای مطهری متوجه تفاوت صفوف و انحراف افرادی می شد که خود را میان مبارزین جا زده بودند... بسیاری معتقد بودند حالا وقت طرح این مسئله نیست چون در صفوف مبارزین با رژیم شکاف ایجاد میشود ولی ایشان معتقد بود که باید از همین حالا جلوی رشد این جریان را بگیریم وگرنه در آینده مسئلهساز خواهد شد... عده ای از حامیان[آن دوره] گروه فرقان[بعد از پیروزی انقلاب] توسط خود
آنها ترور شدند... یکی از آنها شهید حاج تقی حاجطرخانی است. این شهید بزرگوار خیلی به گودرزی خدمت کرد... بعد از انقلاب گودرزی می رود دم در منزل حاجطرخانی و میگوید: ما پانصد هزار تومان پول نیاز داریم. پول زیادی بود. حاجطرخانی میپرسد: شما این پول را برای چهچیزی لازم دارید؟ گودرزی میگوید: میخواهیم انقلاب کنیم. حاجطرخانی میگوید: انقلاب که کردیم! گودرزی می گوید نه این انقلاب نشد. ما می خواهیم علیه این آخوندیسم موج سوار انقلاب کنیم! حاج طرخانی بنده خدا هم گفته بود: ما از این پولها نداریم به کسی بدهیم. گودرزی هم کینه او را به دل گرفت و در ماه رمضان با دو سه نفر دم
در منزل شهید حاج طرخانی آمد و او را جلوی چشم دختر ده دوازده ساله اش به گلوله بست. خیلی بی حیایی و بی چشم و رویی کرد…
منبع: فارس
شناسه خبر:
۱۰۲۰۴
آیا موسوی خوئینیها لیدر معنوی فرقه فرقان بود؟
۰