استقلال و آزادی در تراز انقلاب اسلامی

  پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، سبب تغییرات مهمی در سطح منطقه و در سطح بین‌الملل گردید. نظام دوقطبی حاکم بر دنیا بین سال‌های 1324 تا 1357 که یک نظام غربی دوپاره به حساب می‌آمد و در واقع ارتباطی با «شرق» نداشت، به طور زیربنایی دچار آسیب گردید. قطب‌بندی‌های مادی دنیا و تقسیم به شرق و غرب، تبدیل به دوقطبی نظام مادی و نظام‌ الهی گردید. این قطب‌بندی تا امروز دوام آورده و نزاع این دو قطب هنوز مسئله اول دنیا است. تهدیدها، تحریمها ، برنامه‌‌ریزی‌ها، لشکرکشی‌ها و سرمایه‌گذاری‌ها علیه انقلاب اسلامی براساس این قطب‌بندی صورت می‌گیرد.

یک طرف این ماجرا غرب با محوریت آمریکاست که طی 15 سال -‌در فاصله 1380 تا 1395- 9 جنگ را در منطقه غرب آسیا راه ‌انداخته و بنا به آنچه مقامات ارشد آمریکا اذعان کرده‌اند، 7 تریلیون دلار یعنی به ‌اندازه کل تولید ناخالص ملی آمریکا، برای پیروزی در این ماجرا هزینه‌ کرده‌اند. در همان حال در طول این سال‌ها، شورای امنیت سازمان ملل بیش از هر نقطه دیگری بر غرب آسیا تمرکز داشته است؛ به گونه‌ای که اگر دوره حیات آن را به دو بخش تقسیم نمائیم، تعداد قطعنامه‌های این شورا در نیمه دوم، دستکم چهار برابر تعداد آن در نیمه اول بوده است. در نیمه اول به طور میانگین در هر سال 14/6 قطعنامه و در نیمه دوم به ازای هر سال 59/3 قطعنامه صادر شده و در این بین حدود 65 درصد از قطعنامه‌های دوره دوم به مسایل مرتبط با غرب آسیا اختصاص یافته است. به غیر از جنگ‌های بزرگی که در این منطقه به راه افتاده است، بیشترین گسترش پایگاه‌های نظامی غرب در دوره دوم نظام بین‌الملل، در همین منطقه بوده است. همین الان آمریکایی‌ها با داشتن 34 پایگاه نظامی ثابت و حدود 150 پایگاه نظامی سیار -‌ناوها‌- بیش از 70 درصد از کل پایگاه‌های خود در خارج از آمریکا را به این منطقه اختصاص داده‌اند. پس کاملاً پیداست که انقلاب اسلامی اساساً وضع دگرگونه‌ای پدید آورده و غرب را ناگزیر کرده تا برای حفظ موقعیت خویش هزینه‌های زیادی بپردازد.

مشکل اصلی غرب با انقلاب اسلامی، این است که برخلاف انقلاب‌ها و شبه‌انقلاب‌هایی که در فاصله سال‌های 1945 تا 1979م -‌1324 تا 1357 ش‌- در روسیه، چین و بعضی دیگر از کشورهای آفریقایی یا آسیایی پدید آمدند، انقلاب اسلامی در پارادایم کلی شناخته شده پدید نیامد و لذا برای غرب قابل هضم نبود. کما اینکه غربی‌ها در طول این 42 سال هیچ‌گاه از یاد نبرده‌اند که طرف مقابل‌شان یک انقلاب دینی است، نه صرفاً یک نظام سیاسی یا یک بلوک سیاسی. از این‌روست که همین الان در اروپا، علیه بنیان‌های دینی انقلاب اسلامی، اقدامات برنامه‌ریزی شده دنبال می‌شود و مورد پشتیبانی دولت‌های اروپایی قرار می‌گیرد. البته در عین‌حال غرب در توجیه اقدامات خود علیه اسلام، از عبارات تروریزم، افراط‌گرایی، بنیادگرایی و امثال آن هم استفاده می‌کند که همه می‌دانند واقعیت ندارد. کما اینکه در ماجرای کاریکاتورهای «شارلی ابدو»، دم خروس هم بیرون زد و مسلم شد که آنان با اصل به میدان آمدن اسلام زاینده، مشکل دارند و قابل سازش نمی‌دانند.

انقلاب اسلامی ایران با واژه «استقلال» هم شناخته می‌شود. کما اینکه استقلال، اولین جزء شعار سه بخشی مردم در انقلاب اسلامی هم بوده است. استقلال واژه شناخته شده‌ای در فرهنگ علوم سیاسی است ولی در اینجا مراد از استقلال، «شکل‌گیری یک واحد سیاسی مجزا از واحدهای سیاسی دیگر» نیست. اگر ادبیات استقلال در گفتمان انقلاب اسلامی، به این تعریف محدود بود، غرب با آن هیچ مشکلی نداشت. چرا که اساساً این تعریف از استقلال -‌یعنی شکل‌گیری یک واحد سیاسی مجزای از واحدهای سیاسی دیگر‌- ابداع خود غرب است. مارک سایکس و فرانسیس جورج پیکو وزاری خارجه انگلیس و فرانسه، در سال 1916 و در حین جنگ جهانی اول، براساس همین تعریف، اکثر کشورهای امروزی غرب آسیا و شمال آفریقا را شکل دادند یعنی کل منطقه را به اجزاء تقسیم کردند و هر واحد سیاسی کاملاً از واحدهای سیاسی دیگر مجزا شده و هیچ نوع هم‌پیمانی و شراکت در این میان مدنظر قرار نگرفت. این جدایی واحدی از واحد دیگر در این منطقه، بارها به وقوع جنگ‌هایی منتهی گردید تا جایی که می‌توان گفت در طول این 100 سال -‌سال‌های 1920 تا 2020- بیش از سیصد جنگ، درگیری، لشکرکشی، مناقشه و تنش در این منطقه روی داده و هزاران میلیارد‌دلار خسارت روی دست ملت‌های مظلوم آن قرار ‌داده است. غرب با این نوع از استقلال اصلاً مشکلی ندارد بلکه مبدع و مشوق آن نیز می‌باشد. پس مراد مردم ایران از به کار بردن واژه استقلال در ترکیب‌بندی شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» این نوع از استقلال نیست. کما اینکه اصول مختلف قانون اساسی جمهوری اسلامی بیانگر آن است که این نوع از استقلال را قبول ندارد. قانون اساسی، جمهوری اسلامی را در مقابل مستضعفان، مسلمانان، مظلومان و هر مجموعه‌ای که حقوقشان زیرپا گذاشته شده باشد، مسئول می‌شناسد.

بنابراین در اینجا استقلال به معنای آزادگی است. یعنی آزاد از قیود رایج در نظام سلطه جهانی و علاوه‌بر آن مستقل در موضع‌گیری به گونه‌ای که اسیر نهادهای بین‌المللی ایجاد شده توسط میراث‌خواران جنگ‌های اول و دوم جهانی نبوده و برای تصمیمات آن اصالتی قائل نباشد. بر این اساس باید گفت در نظام‌های دیگر واژه «استقلال» یک وجه ضیق جغرافیایی دارد. داشتن مرز و به رسمیت شناختن آن توسط دیگران، نشانه استقلال یک کشور تلقی می‌شود و صرفاً جنبه شکلی دارد. این در حالی است استقلال در مورد انقلاب اسلامی، جنبه هویتی و وجودی دارد و بر بسیاری از اصول، مقدم شمرده می‌شود و از این رو در انقلاب اسلامی در شعارهای مردم بر دو اصل بنیادی دیگر مقدم می‌آمد. مشکل غرب با ایران و انقلاب آن و با نظام جمهوری اسلامی و با مردم و رهبران آن دقیقاً از همین تعبیر نوین از استقلال -‌و موارد دیگری که جنبه هویتی برای نظام دارد‌- ناشی می‌شود.

یکی دیگر از مواردی که غرب با ایران مشکل دارد موضوع «آزادی» است. آزادی به این معناست که یک واحد سیاسی نوع خاصی از زندگی را برای خود تعریف کند که هویت مخصوصی به او بدهد. اما آزادی به معنایی که در فرهنگ غرب آمده است، برخورداری از اختیار در انتخاب شغل و در محل زندگی و در فعالیت انتخاباتی و اموری از این قبیل است و این در واقع نوع خاصی از کنش اجتماعی، در یک نظام سیاسی به رسمیت شناخته شده است؛ یعنی ابتدا یک نظام سیاسی وجود دارد و برای موضوعات تعریف خاصی دارد. پس از آن، فرد یا یک واحد سیاسی در چارچوب خاص به کنش‌هایی تن می‌دهد که آن نظام سیاسی برای او مجاز شمرده است و هر گونه رفتاری خارج از آن به عنوان فعالیتی آنارشیک، غیرقانونی و غیرمشروع تلقی می‌شود. این‌ آزادی در واقع «آزادی انسان» نیست، آزادی یک نظام سیاسی مشخص برای واداشتن شهروندان به نوع خاصی از رفتار است که مقوم آن نظام سیاسی بین‌المللی باشد.

انقلاب اسلامی، آزادی را مهم‌ترین جنبه هویتی انسان می‌شناسد. از نظر اسلام، اگر آزادی از انسان گرفته شود، انسانیت انسان از او سلب شده است و لذا آزادی در واقع نه گرفتنی و نه دادنی است چرا که جنبه وجودی دارد. با این وصف آزادی مدنظر انقلاب اسلامی، آزادی از هویت‌هایی است که برای انسان ساخته‌اند تا او به گونه‌ای در چارچوب یک نظام سیاسی برساخته مشخص قرار داشته باشد. آزادی مدنظر انقلاب اسلامی به انسان اجازه می‌دهد، فارغ از آنچه برای او ساخته و پرداخته و پسندیده‌اند، خویشتن را براساس فضایل و فطرت الهی و براساس مقتضیات تاریخی و محیطی خود تعریف کند و در واقع به جای اینکه به هویتی برساخته در نظامی خاص تن دهد، نظامی خاص را بر اساس هویت‌هایی که در خود یافته، پدید ‌آورد. بر این اساس، این نظام سیاسی نه دهنده آزادی است و نه محدودکننده حدود آن بلکه آن را براساس اهداف خلقت انسان توضیح می‌دهد. بر همین دلیل حضرت امام خامنه‌ای دامت برکاته فرموده‌اند هر چه از عمر نظام دینی می‌گذرد، باید بر میزان آزادی‌های شهروندان افزوده شود. چرا که فرض بر این است که با تداوم نظام دینی، مردم رشد بیشتری یافته و استعداد بیشتری در به میدان آوردن «اراده» و «اختیار» خود پیدا کرده‌اند. پس یکی از ویژگی‌های نظام دینی این است که هر روز فضای بیشتری برای فعالیت شهروندان باز می‌کند و به عبارت دیگر حوزه عمل شهروندان نظام دینی، دائماً بسط بیشتر پیدا می‌کند. از آن طرف، نظام برآمده از انقلاب اسلامی هم خود هر روز گستره بیشتری پیدا می‌کند چرا که با این نوع نگاه به آزادی، هر روز گروه‌های بیشتری در دو سطح ملی و فراملی به آن می‌پیوندند و به توسعه آن کمک می‌نمایند.

سعدالله زارعی