در اهمیت دامنه!

 گاهی برخورد ما با شهادت ، همچون برخوردمان با ظهور حضرت حجت است. یعنی آن را تبدیل به یک «حادثه» می‌کنیم و نه «واقعه». حادثه یک رخداد غیرمنتظره است؛ تیری است از غیب که مثل شهابی به ناگه ظاهر می‌شود. ما دعا می‌کنیم این تیر غیبی به جان ما بنشیند و این توفیق ناگهان جلوی پای ما سبز شود. در مورد ظهور امام دوازدهم نیز گاهی این‌چنین تصور می‌شود؛ حال‌آنکه این هر دو مقدماتی داشته و واقعه‌اند. واقعه رخدادی است که برخلاف حادثه، غیرمنتظره نیست؛ برای آن برنامه‌ریزی می‌شود و نسبت به آن علم وجود دارد. این دو آرزوهای دورودرازی نیستند که در تخیلات ما جا خوش کنند، بلکه بیش از آرزو بودن، هدف‌اند و باید در واقعیت دنبال شوند. شهادت آن‌قدر آسمانی است، که گاهی ریشه‌های زمینی آن را فراموش می‌کنیم. آن‌قدر بالا است که یادمان می‌رود سرمان را پایین بیندازیم تا ببینیم مسیر درست از جلوی پایمان آغاز می‌شود. ظهور نیز همین‌طور. مهی از آرزو و خیال، قله ظهور را پوشانده؛ آن بالا را نگاه می‌کنیم و گویی تنها کاری که از دستمان ساخته است دعا است. دعاهایی که بدون تعارف، گاهی ناامیدانه و لفظی می‌شوند. دعاهای ما برای ظهور و شهادت ناامیدانه‌اند، چون طعم بالا رفتن را نچشیده‌ایم. مادامی طعم نزدیک شدن به آرزویمان را نچشیم، دعایمان قدرتی ندارد؛ تشنه‌لب هرچه به آب نزدیک‌تر می‌شود، تندتر می‌دود. شهادت و ظهور، هر دو یک فرآیندند که از همین لحظه آغاز می‌شوند. از همین امروز، از همین سلامی که می‌توانست گرم‌تر باشد، از همین بحثی که می‌توانست آرام‌تر باشد، از همین نگاهی که می‌توانست خشمگین نباشد… دامنه است دیگر! جلوی پایمان است! قله شهادت از خانه‌مان آغاز می‌شود. از محل کارمان، از پشت فرمان، از همین نمازهای یومیه؛ دنبال شهادت درجایی جز زندگی نباید گشت. شیطان است که شهادت را کیلومترها دورتر از محل زندگی ما، جایی در آسمان می‌نماید. دامنه قله شهادت را رهبر معظم انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران کنگره شهدای استان زنجان این‌گونه تعریف کردند: «این دامنه و این مسیر چیست؟

در اهمیت دامنه!

 اخلاص است، ایثار است، صدق است، معنویت است، مجاهدت است، گذشت است، توجّه به خدا است، کار برای مردم است، تلاش برای عدالت است، تلاش برای استقرار حاکمیت دین است؛ این‌ها است که مسیر را معیّن می‌کند و اگر شما از این مسیر رفتید، ممکن است به قلّه برسید.»

از قله شهادت یا ظهور گفتیم؛ اما چاه‌های شقاوت نیز همین گونه‌اند. چاه شقاوت گودالی است که از پیش پای ما آغاز می‌شود. اگر قدمی در آن گذاشتیم وارد یک سرازیری خواهیم شد و خصلت سرازیری آن است که سرعت رونده را دم‌به‌دم زیادتر می‌کند! درست برعکس قله که هرچه به آن نزدیک می‌شوی کندتر می‌گردی و این است تفاوت بزرگ خوبی و بدی.

عاقبت در ادبیات دینی ما، چیزی جز واپسین لحظات زندگی نیست؛ آخرین ثانیه‌هایی که می‌توانیم به اختیار خودمان عملی انجام دهیم. عاقبت در اصل، کیفیت مرگ ما است. 

عاقبت‌به‌خیر کسی است که مرگش با اسلام و ایمان و توبه همراه است و عاقبت به شر کسی که در حال بی‌دینی جان می‌سپارد یا دستکم با کوله‌باری از گناهانی که بی توبه مانده. ازاین‌جهت عاقبت می‌تواند نوک یک قله باشد و یا قعر یک چاه؛ اما در این میان، سرازیری‌ها و دامنه‌هایی  هست که سرنوشت ما می‌تواند در آن‌ها رقم بخورد.

جواد شاملو