مشکل مردم با بورس بی‌منطقی بورس است

بیش از ۲ سال از آغاز ورود عمومی مردم به بازار سرمایه ایران و تبدیل نهاد بورس از یک بازار تخصصی با مخاطبانی اندک به بازاری که حالا نیمی از جمعیت کشور در آن سهیم هستند می‌گذرد. حضور پرتعداد مردم در این بازار و به تبع آن اهمیت بورس برای بخش قابل توجهی از جمعیت کشور موضوعی بود که باعث شد بازار سرمایه و توجه به آن برای نخستین‌بار به عنوان یکی از شعارها و وعده‌های اصلی نامزدهای ریاست‌جمهوری دوره سیزدهم مطرح شود. اما سوال اینجاست: مردم و سهامداران از بورس چه می‌خواهند و وظیفه دولت در قبال بازار سرمایه چیست؟ 

بدون‌شک سکه بورس نیز مانند تمام بازارهای مالی ۲ روی سود و ضرر دارد. تمام کسانی هم که وارد این بازار شده‌اند - یا می‌شوند- باید به این مساله واقف باشند. با این حال در ماه‌های گذشته که شاخص عمدتا روند نزولی داشته نه‌تنها عامه مردم که کارشناسان و برخی مسؤولان نیز نسبت به روند طی‌شده در بازار سرمایه معترض بوده و حتی از عباراتی چون «تاراج ثروت مردم در بورس» استفاده کردند. اما آیا اعتراض این افراد صرفا به منفی بودن شاخص و روند نزولی قیمت سهام بوده است؟ آیا این افراد از ماهیت بازار سرمایه و احتمال وجود سود و زیان بی‌اطلاعند؟ 

مشکل مردم با بورس بی‌منطقی بورس است

به نظر می‌رسد مشکل اصلی منتقدان بورس چه در زمان رشد صعودی بازار در ماه‌هایی از سال 98 و نیمه اول سال 99 و نزول و درجا زدن بازار از نیمه دوم سال 99 تاکنون، نه سبز و قرمز شدن شاخص آن، که بی‌منطقی آن بوده است. بزرگ‌ترین آسیبی که موجب عدم اطمینان مردم به بازار سرمایه می‌شود، تقویت این احساس در میان سهامداران است که بورس نسبت به شرایط اقتصادی کشور بی‌توجه بوده و گویا تافته‌ای جدابافته از اقتصاد ایران و واقعیت موجود در آن است، به نحوی که در نیمه اول سال 99 و با رسیدن شاخص از 500 هزار واحد به بالای ۲ میلیون، بسیاری از کارشناسان نسبت به این رشد هشدار می‌دادند چرا که در آن بازار، قیمت سهم برخی شرکت‌ها - حتی شرکت‌های اصطلاحا کاغذی- که عملا فعالیت اقتصادی و تولیدی نداشتند نیز در حال افزایش بود؛ موضوعی که نشان‌دهنده عدم منطق اقتصادی حتی در زمان سبزپوشی بازار بود. موضوعی که طی یک سال گذشته و این بار در قرمزی بازار سرمایه نیز به صورت محسوس و ملموسی مشاهده شد. برای مثال قیمت هر سهم از شرکتی که سال گذشته سهم خود را به قیمت 1500 تومان عرضه اولیه کرده بود با توجه به تورم 40 درصدی اقتصاد ایران و سودسازی و افزایش فروش محصول خود، طبیعتا و بر اساس منطق اقتصادی باید نسبت به سال گذشته افزایش می‌یافت اما در کمال تعجب قیمت سهام این شرکت (به‌رغم وجود تورم و شناسایی سود عملیاتی) نه‌تنها افزایشی نداشت، بلکه حدود ۵۰ درصد نسبت به قیمت عرضه اولیه خود در سال گذشته نیز ریزش داشته است. 

طبیعتا زمانی بورس می‌تواند آینه تمام‌نمای اقتصاد کشور بوده و منجر به تولد یک جامعه توسعه‌یافته و پویا در حوزه اقتصاد شود که حضور چند ده میلیونی مردم در بازار سرمایه به معنای سهامدار و شریک بودن مردم در شرکت‌ها و بنگاه‌های اقتصادی باشد. الزام اولیه برای تحقق این موضوع این است که با توجه به افزایش فروش محصولات و سود‌سازی یک شرکت، قیمت سهم آن شرکت نیز افزایش یابد تا سهامداران آن شرکت، خودشان را به نوعی مالک و مبلغ کالاها یا محصول تولیدشده آن شرکت بدانند اما اتفاقی که در اقتصاد ایران و بازار سرمایه ما رخ داده، این است که روند حرکتی شاخص و قیمت سهم‌ها دارای هیچ منطقی نیست. از این رو مشکل اصلی امروز مردم با بازار سرمایه نیز قرمز بودن بازار نیست بلکه مشکل اصلی، عدم نظارت دولت بر اتفاقات رخ‌داده در بازار سرمایه و بی‌منطقی بورس است.

میثم مهرپور