فینال سوء مدیریت در آستانه جام بزرگ

گاهی اوقات رخدادهای عجیبی که کاملا در تضاد با یکدیگر قرار دارند، درست در کنار هم رخ می‌دهند. درحالی‌که دراگان اسکوچیچ از آزمون صعود به جام جهانی سربلند بیرون آمده و به‌هرحال نزد افکار عمومی مردم، در شرایط و مقطع فعلی به تنها گزینه ممکن برای هدایت تیم ملی تبدیل‌شده و همه منتظر برنامه‌ها و فعالیت‌های پرفشار تیمش برای آمادگی در جام جهانی هستند، ناگهان ترمزدستی او کشیده می‌شود و زمزمه‌های برکناری و استعفایش بلند می‌شود، بدون اینکه افکار عمومی بدانند پشت قضیه چیست و اسکوچیچ چرا باید برود. مردم با خود فکر می‌کنند او که موفق بوده؛ پس مشکل کجاست؟ پس از تأثیر منفی‌ای که این خبر از خود به‌جا می‌گذارد، ماجرا هم به سرانجامی نمی‌رسد و سرمربی سر جای خود می‌ماند. اندک زمانی پس از هیاهوی برکناری اسکوچیچ، هیاهوی دیگری بر سر بازگشت فردی غیر محبوب و باسابقه‌ای پرسش‌برانگیز بالا می‌گیرد. کسی که در ذهن مردم سفید بود در آستانه رفتن قرار می‌گیرد و کسی که در ذهن مردم هرچه هست سفید نیست، در آستانه آمدن. نام مهدی تاج بانام مارک ویلموتس گره‌خورده است؛ سرمربی ناموفقی که جز غرامت و بدهکاری برای فوتبال و فدراسیون فوتبال ایران آورده‌ای نداشت. این شخصیت که نامش ذیل پرونده‌ای همچنان باز در ذهن مردم و بر میز مراجع ذی‌‌صلاح قرار دارد برای انتخابات هشتم شهریورماه ثبت‌نام می‌کند و تأیید صلاحیت می‌شود؛ هرچند گفته می‌شود این تأیید صلاحیت نهایی نیست و در کل با توجه به هوشیاری افکار عمومی و موضع‌گیری‌های مختلف، بعید است این روند به ریاست دوباره تاج بر فدراسیون منجر شود. 

در این میان بازنده اصلی، افکار عمومی است که پس از صعود اوج گونه تیم ملی به جام جهانی، آب یخی بر سرش ریخته می‌شود و درحالی‌که عملکرد تیم ملی امیدوارکننده بوده، مردم عملکرد مدیران را ناامیدکننده می‌یابند. از این ماجرا نیز مثل ماجراهای فراوان مشابه، می‌توان نتیجه گرفت افکار عمومی هنوز برای برخی محترم نیست. درواقع بحث فقط این نیست که چرا این تغییرات غیرمنطقی مطرح می‌شود، بلکه سؤال این است که چرا توضیح و تبیینی صورت نمی‌گیرد.

فضای رسانه‌ای ما پر از خبر است، اما اخباری بدون تفسیر. مردم در این حالت مثل ساکنان شهری‌ هستند که مدام صدای تیراندازی می‌شنوند، اما هرگز نمی‌توانند دریابند این تیرها در دفاع از آن‌ها و توسط نیروی خودی شلیک می‌شود یا توسط دشمن. اگر وضعیت تیم ملی ما به دلایل مختلف خوب نیست، لااقل نابسامانی آن را با این رفتار غلط مدیریتی برای مردم مسجل نکنیم و امیدها به جام بزرگ را ضایع نگردانیم. آرامش، برای شرکت و رقابت در هر میدان بین‌المللی اولویتی مهم و برای جام جهانی فوتبال که بزرگ‌ترین رویداد ورزشی بین‌المللی محسوب می‌شود، ضرورتی انکارناپذیر است.

فینال سوء مدیریت در آستانه جام بزرگ

تغییر سرمربی در فاصله کوتاه باقی‌مانده تا مسابقات غلط است اما فاجعه نیست. فاجعه آنجاست که سرمربی و مردم را باخبر تغییر در بهت فروببریم و بازهم به خود او برگردیم، گو این‌که از ابتدا هیچ هدفی نداشته‌ایم جز آن‌که اعصاب مربی، بازیکنان و هواداران را آشفته کنیم. از سوی دیگر، بر اساس قوانین مهدی تاج اساسا امکان شرکت در انتخابات فدراسیون را ندارد و فرضا اگر هم‌چنین منع قانونی وجود نداشت، آیا فردی با این کارنامه و پیشینه مردود و مسئله‌دار، باید بتواند دوباره به جایگاه پیشین بازگردد. مگر مهدی تاج به دلیل حملات قلبی، از ریاست فدراسیون استعفا نداده بود؟ آیا صلاح است که در این مقطع حساس، دوباره تیم ملی و فدراسیون فوتبال اسیر بی‌ثباتی مدیریتی فردی باشد که بیش از آن‌که به فکر تیم و جام پیش رو باشد، باید به فکر دادگاه تخلفات و سلامت جسمی خود باشد؟ آیا تایید چنین شخصی از سوی فدراسیون، بی‌احترامی بزرگی به مردم و خانواده فوتبال نیست؟ فدراسیون فوتبال در مورد این شاهکار مدیریتی خود نمی‌خواهد پاسخگو باشد؟

 جواد شاملو