خشکسالی، میراث رضاخان برای مردم استان سیستان و بلوچستان

بخش‌های زیادی از خاک ایران در زمان سلسله قاجار از کشورمان جدا شد که افغانستان هم یکی از این بخش‌هاست.

توطئه انگلیس در جداسازی افغانستان از ایران مشهود است. در دوره ناصری، بی‌درایتی ناصرالدین‌ شاه و صدراعظم وی، آقاخان نوری، سبب شد تا انگلیسی‌ها ابتدا قرار‌داد سال ۱۲۶۹ قمری/۱۸۵۲ میلادی را به ایران تحمیل کنند سپس با استفاده از سیاست جنگ‌طلبی و اشغال جنوب ایران و تحمیل عهدنامه پاریس، افغانستان را از ایران جدا کنند.

افغانستان که بر روی کره جغرافیایی ناصرالدین شاه قاجار (که هم اکنون در موزه جواهرات ملی نگهداری می‌شود) جزئی از خاک ایران است از زمان جدایی از ایران در بحث حقابه هیرمند با کشورمان در تنش است.

ناصرالدین شاه قاجار

پس از حکمیت گلداسمیت و تجزیه بخش‌های وسیعی از سیستان ایران، افغانستان متعهد شده بود که دست به اقدامی نزند که مانع رسیدن آب هیرمند به دریاچه هامون ایران شود، از این رو دولت ایران مراقب بود که افغانستان دست به اقدامی نزند که مانع رسیدن حقابه ایران شود.

در بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، اسناد مکمل، جلد ۱۶، سند شماره ۶۱۳ آمده است که در یک مورد ناصرالدین شاه به امین السلطان صدراعظم می‌نویسد: «جناب صدر اعظم؛ باید با سفارت انگلیس حرف بزنید به علاالسلطنه هم بنویسید که او هم در آن جا حرف بزند و بگویید طرقو را افغان نباید آباد نماید، زیرا که آبادی آن جا باعث نیامدن آب به سیستان است و این ضرر بی‌معنی است که به دولت ایران وارد می‌شود و نباید آباد بشود.»

ناصرالدین شاه در حاشیه تلگراف سفیر ایران در لندن هم با اشاره به مالکیت ایران بر بندر کمال خان هیرمند و تجزیه این منطقه از کشورمان با تحریک انگلیس نوشته است:

ناصرالدین شاه

«در سیستان هرچه مکان خوب و مرغوب بود، گلداسمیت به افغان داد، مثل قلعه فتح و چخانسور و سایر املاک آن طرف رود هیرمند را و همچنین این طرف هیرمند، قلعه بندر کمال خان بلوچ که اصل رعیت و نوکر ایران بودند و یک خط مثلث بی‌معنی کشید و ما را محصور کرد، حتی نیزار اهل سیستان را که باید گاو و گوسفند و زندگی آن‌ها در نیزار و تخت شاه بگذرد به طرف افغان انداخت، بعد که ما ملتفت شدیم که اگر این هم نباشد، سیستان حالیه بالمره بی‌مصرف خواهد شد، این حدود را راضی نشدیم از سیستان خارج شود و از انصاف اولیای دولت انگلیس خواهشمند هستیم که این همراهی را با ما کرده، راضی نشوند سیستان ما بالمره باطل بماند و خودشان به نقشه رجوع کنند، ببینند جایی هست که ما به افغان در عوض بدهیم، جایی که باشد به نظر ما نمی‌آید و نمی‌شود.»

با توجه به از دست رفتن افغانستان در دوره قاجار، در دوره پهلوی هم مسائلی در خصوص هیرمند پیش آمد که اوضاع را بدتر کرد و رضا خان با بخشش «دشت ناامید» که سرچشمه هیرمند است مقصر اصلی خشک شدن هامون است.

بنیانگذار رژیم پهلوی با تشویق بریتانیا، عهدنامه عدم تعرض در سال ۱۳۱۶ شمسی با عراق، افغانستان و ترکیه را امضا کرد تا جلوی نفوذ شوروی را بگیرد. عهدنامه عدم تعرض که به پیمان‌نامه سعدآباد مشهور است باعث بخشش آرارات به ترکیه، اروندرود به عراق و دشت ناامید به افغانستان شد. گرچه بعد‌ها شرایط اروندرود تغییر کرد، اما آرارات و دشت ناامید با ندانم‌کاری رضا پهلوی از دست رفت.

طبق توافق سعدآباد دشت ناامید به مساحت ۳ هزار کیلومترمربع در شرق ایران به افغانستان واگذار شد. در مقابل قرار شد ایران و افغانستان به‌طور مساوی از آب هیرمند استفاده کنند البته بعد‌ها افغانستان سدی بر هیرمند ساخت و آبی به ایران نرسید و حقابه هیرمند نیز به موضوعی برای منازعه طولانی دو کشور تبدیل شد.

ایران و افغانستان در چهار دوره مختلف اقدام به انعقاد قرارداد‌هایی برای رفع این اختلاف مهم آبی کردند. قرارداد‌های مرزی با عنوان حکمیت گلداسمیت (۱۸۷۲)، مک ماهون (۱۹۰۵)، کمیسیون دلتا (۱۹۵۱)، (توافق‌نامه ۱۳۱۶) که اگرچه هریک در مدت زمانی محدود تا حدی چالش‌های موجود را کم کرد، اما هیچ‌کدام نتوانست به حل واقعی مشکل جاری شدن آب هیرمند به سوی ایران کمک کند.

محمدرضا پهلوی هم مثل پدرش تصمیم ناشیانه‌ای در خصوص هیرمند گرفت که اسدالله علم وزیر دربار در جلد ششم کتاب خاطراتش تحت عنوان یادداشت‌های علم به آن پرداخته است.

علم به بحث‌های خود با شاه اشاره دارد که نکات منفی واگذاری سرچشمه هیرمند و خاک سیستان را گوشزد کرده و البته شاه هم آن را توجیه کرده است:

۱۴ خرداد ۱۳۵۶ 
بلافاصله قرارداد هیرمند و کار سیستان را عرض کردم. فرمودند: «آخر اگر ما به افغان‌ها سخت‌گیری بکنیم در دامن روس‌ها می‌افتند.» عرض کردم: «این یک مسئله جداگانه است و این‌ها به هر حال در دامن روس‌ها افتاده‌اند، زیرا عمر داوود آفتاب لب بام است. پس چرا ما سند را مبادله کنیم و یک سند محکمی به دست دولت کمونیست بعدی افغان بدهیم؟ بهتر است قرارداد مبادله نشود.» فرمودند: «به هر حال ما باید از همین آبی که داریم استفاده خوب بکنیم.» عرض کردم: «خشکی [دریاچه] هامون یک بدبختی بزرگ منطقه است، زیرا گاوداری سیستان از بین می‌رود.» معلوم می‌شود استدلالات غلط دولت را قبول فرموده‌اند.

اسدالله علم

علم در بخشی دیگر از یادداشت‌هایش نوشته است:

۱۵ خرداد ۱۳۵۶
هنوز در حالت بهت و خرابی دیروز هستم. دیشب هم با قرص خواب خوابیدم. مقداری در این فکر بودم که این دولت هویدا به شاهنشاه من خدمت یا خیانت می‌کند؟ ارزش وجود یک ولایت با امور اقتصادی سنجیده شود! یاللعجب! یک وجب خاک میهن به میلیارد می‌ارزد، آن وقت بگویند سیستان که ارزش اقتصادی ندارد. حداکثر سالی ۴۰ میلیون تومان عایدی می‌دهد. من در عجبم. بعد هم عرایض غلط و دروغ که مبادله اسناد محکومیت ابدی ما تاثیری ندارد. چون قانون از مجلس گذشته است و شاهنشاه توشیح فرموده‌اند عجب! هرچه فکر کردم پیش دوستم بروم، نتوانستم قدم بردارم. ناچار در دفتر ماندم و به کار‌های متفرقه برای تفرقه حواس پرداختم. تنها امید من روشن‌بینی و آینده‌نگری شاه است و بس. کسی چه می‌داند که ضمیمه شدن افغانستان به ایران در مخیله بزرگش نباشد!

او در یکی از یادداشت‌هایش به تاریخ ۱۷ خرداد ۱۳۵۶ یعنی زمان واگذاری سرچشمه رود هیرمند و تصویب آن در مجلس شاهنشاهی نوشته است:

چند دقیقه‌ای شرفیاب بودم و مرخص شدم، دماغ کار هم نداشتم. دیشب تا صبح بیدار بودم، چون وقت خواب، چشمم به خبر مبادله اسناد هیرمند بین وزیر خارجه و سفیر افغانستان افتاد، آنچنان ناراحت شدم که با قرص خواب هم خواب سنگین چندساعته بر چشمم نیامد. به محض آن که اندکی به هوش می‌آمدم، این کابوس مرا در خود فرو می‌برد. مدتی راه رفتم، مدتی فکر کردم، چندین دفعه استعفا از خدمت نوشتم باز پاره کردم. فکر می‌کردم کار گذشته را استعفای من دوا نمی‌کند... بالاخره دیشب ضربه آخر را زدند. کسی چه می‌داند؟ شاید هم از ارباب‌های‌های نامرئی دستور ارتکاب این خیانت را داشتند. به هر حال به شاهنشاه و کشور خیانت بزرگی شد که دیگر جبران‌پذیر نیست. به حدی بدحال بودم که به دفتر کار خود هم نرفتم... البته آثار این خیانت ده تا پانزده سال دیگر ظاهر می‌شود که من مرده‌ام.

علم در بخشی دیگر نوشته است:

۱۲ مرداد ۱۳۵۶
به اروپا آمدم و مشغول پرسه‌زدن شدم حال مزاجی کمی بهبود یافت، ولی روحاً کسل و ناراحت و نگران بودم کسالت از جهت کار سیستان و نگرانی از جهت کار عمومی کشور باید بگویم که هر وقت در آب مدیترانه غوطه می‌زنم به یاد روز‌هایی می‌افتم که فرماندار کل سیستان و بلوچستان بودم، در روز‌های گرم اردیبهشت و خرداد سیستان عصر‌ها در هیرمند که با آبی هزار مترمکعب جاری بود شنا می‌کردم، افسوس و هزار افسوس که دیگر پس از ده پانزده سال که ان‌شاءالله من مرده‌ام این منظره را نخواهم دید! این بستر خشک و سیصدهزار جمعیت آواره خواهند شد جای تعجب است گرچه اگر غیر از این بود تعجب داشت. با رئیس و اعضای دولت با هرکدام حرف زدم، سیستان را با مسائل مالی می‌سنجند و می‌گویند حداکثر سیستان به کشور چهل میلیون تومان در سال که بیشتر نمی‌دهد، عایدی یک ساعت نفت است!

خیانت شاهان قاجار و پهلوی به ویژه رضاخان با بخشش دشت ناامید که سرچشمه رود هیرمند است، امروز کار را به جایی رسانده است که طالبان حقابه هیرمند را نمی‌دهد که این امر مشکلات فراوانی برای استان سیستان و بلوچستان از جمله خشکسالی، ریزگرد و مهاجرت را در پی خواهد داشت.

جالب اینکه رضا پهلوی، پسر شاه مخلوع و نوه پادشاهی که دشت ناامید را حراج کرد رویای همکاری با اسرائیلی‌ها برای حل بحران آب در ایران در فردای براندازی را در سر می‌پروراند.