نامه شیر صحرا به صدام و اسارت فرمانده بعثی

 سالروز شهادت حسن آبشناسان یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس است که با انجام عملیات‌های نفوذی در خاک عراق ضربات سنگینی به دشمن وارد کرد و در نامه‌ای هم که به صدام نوشت، باعث شد تا رژیم بعث یک ژنرال عراقی را به دشت عباس بفرستد که به همراه نیرو‌های کارآزموده اش به اسارت آبشناسان درآمد.

آبشناسان در اردیبهشت سال ۱۳۱۵ در خانواده‌ای مذهبی و در یکی از محله‌های تهران چشم به جهان گشود. او پس از اخذ مدرک متوسطه به دانشکده افسری راه یافت و با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد. وی در نخستین دوره رِنجر (تکاوری) که در مرکز پیاده شیراز تشکیل شد، شرکت کرد و تا سال ۱۳۵۶ دوره‌های عالی ستاد فرماندهی، دوره‌های چتربازی و تکاوری را در داخل و خارج از کشور گذراند. آموزش در برخی از دوره‌ها را نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل ارتش جمهوری اسلامی ایران ادامه داد.

نامه شیر صحرا به صدام و اسارت فرمانده بعثی

دوره‌های مختلف تربیت بدنی، دریافت درجه استادی در چندین رشته ورزشی و ترویج ورزش باستانی و سایر ورزش‌ها در میان افسران ارتش، گذراندن دوره عالی زبان انگلیسی در سال ۱۳۴۹، شرکت در دوره عالی رزم پیاده در سال ۱۳۵۱، حضور در دوره آموزشی فرماندهی و ستاد (دافوس) در سال ۱۳۵۴، شرکت در دوره آموزش هوابرد و چتربازی در سال ۱۳۵۶، شرکت در مسابقات بین المللی گروه‌های تجسس و نجات ارتش‌های جهان در انگلیس و کسب مقام اول برای تیم ایران در سال ۱۳۵۶، شرکت در دوره تکمیلی تکاوری کوهستان در سال ۱۳۵۷ و تدریس و آموزش در دوره‌های تکاوری در مرکز پیاده شیراز از دوره‌هایی بود که آبشناسان در آن شرکت داشت.

این چریک جنگ‌های نامنظم یکی از فرماندهان تکاور بود که در طول جنگ تحمیلی و پیش از آن اقدامات نفوذی و نظامی متعددی انجام داد که به گواه همرزمانش به دلیل میزان خطر، بسیار سخت و غیرقابل انجام بوده‌اند.

با آغاز حمله تجاوزکارانه ارتش بعثی عراق به میهن اسلامی در ۳۰ شهریور سال ۱۳۵۹، آبشناسان با اصرار زیاد تقاضای حضور در جبهه‌های دفاع مقدس را داشت و در نخستین روز‌های جنگ، خود را به قرارگاه مقدم جنوب معرفی کرد و دوشادوش رزمندگان دلیر و حماسه ساز به مقابله با دشمن بعثی پرداخت. وی در محور‌های مختلف استان خوزستان و عشایر منطقه دشت عباس را مسلح کرد و به جوانان آنها آموزش‌های لازم نظامی می‌داد و همراه دیگر نیرو‌های مردمی به ویژه بسیجیان به جنگ نامنظم در این دشت می‌پرداخت.

آبشناسان در نخستین روز‌های حضور در میدان‌های دفاع مقدس، همراه با بسیجیان عشایر که به آنان آموزش نظامی داده بود، با تیم‌های ۱۰ نفره به واحد‌های ارتش متجاوز حمله کرد و ضمن کشتن ۱۰ نظامی عراقی و انهدام تعدادی از تجهیزات آنها، هفت تن از نیرو‌های متجاوز را به اسارت درآورد که نخستین گروه از اسرای عراقی جنگ تحمیلی به شمار می‌آیند.

وی نخستین رزمنده مقاومت مردمی بود که برای تاخت و تاز بر اشغالگران متجاوز در جبهه‌های نبرد از موتورسیکلت تیزرو استفاده کرد و این ابتکار را برای مقاصد نظامی رواج داد. آبشناسان در سال ۱۳۶۲ به فرماندهی قرارگاه حمزه سید الشهدا (ع) در غرب کشور برگزیده شد. آنگاه با همکاری شهید محمد بروجردی، شهید ناصر کاظمی و شهید محمود کاوه به سازماندهی نیرو‌های مشترک ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کنار دیگر دلاورمردان ارتش و سپاه از هرگونه تردد و فعالیت نیرو‌های ضد انقلاب در استان کردستان جلوگیری به عمل آورد.

عشق به وطن و اسلام آبشناسان را آشفته کرده بود

گیتی زنده‌نام، همسر شهید آبشناسان درباره روحیات و اخلاق این شهید می‌گوید: آن زمان در ارتش کمتر به تعهدات دینی افراد توجه می‌شد، اما حسن مانند پدرم همیشه به تعهدات دینی خود پایبند و عاشق ائمه (ع) بود. عشق به میهن و اسلام، آبشناسان را آشفته کرده بود. درباره مسئله جنگ می‌گفت «چون سرنوشت اسلام در کار است ما باید برویم دفاع کنیم». از آن پس به استثنای یک ماه که در سال ۱۳۶۲ از قرارگاه حمزه سیدالشهداء (ع) بیرون آمد؛ روزی نبود که در جبهه نباشد. من واقعاً این اعتقاد را داشتم که حسن یک انسان فروتن است.

افشین آبشناسان فرزند آبشناسان هم درباره نحوه اطلاع یافتن از شهادت پدرش چنین نقل کرده است: خبر شهادت پدرم را در روزنامه اطلاعات دیدم. در مسیر بندرعباس به تهران یک روزنامه به من دادند که در آن چنین نوشته شده بود «سرتیپ حسن آبشناسان و همراهانش به شهادت رسیدند و در ارومیه تشییع شدند.» آن‌گاه یقین پیدا کردم پدرم سرانجام به آرزوی خود رسیده است.

وی افزود: یک روز چند نفر را در کنار مزار پدرم در حال گریه دیدم. وقتی پدر بزرگم از آنها پرسید «شما چه ارتباطی با شهید دارید؟» آنها گفتند که از فرماندهان سپاه پاسداران هستند و گفتند «این مرد به ما آموزش جنگ چریکی می‌داد.» پدرم اصلاً اهل تعریف هیچ چیز نبود؛ نه از خودش، نه از عملیات، نه از کسی، نه از جایی و از هیچ چیزی تعریف نمی‌کرد. وقتی من در خدمت سربازی بودم، از پدرم خبر نداشتم که در کدام جبهه حضور دارد و با دشمنان در حال جنگ است.

از شهید آبشناسان ۳ فرزند به نام‌های افشین، امین و افرا به یادگار مانده است افرا تنها دختر و آخرین فرزند اوست که در زمان شهادت پدر ۱۴ سال داشت.

مرد کوهستان هستم

سرتیپ احمد دادبین فرمانده وقت نیروی زمینی درباره شهید آبشناسان گفت: حسن در سال ۱۳۵۴ همراه تیم منتخب ایران در مسابقات بین‌المللی ورزش نظامی تکاوران کوهستان ارتش‌های منتخب جهان در اسکاتلند شرکت کرد و به مقام اول دست یافت. همچنین به خاطر رعایت نظم و پاکیزگی از طرف داور مسابقات تقدیرنامه دریافت کرد. ظاهرا آبشناسان هنگام کوهنوردی در این مسابقات، آشغال‌های سر راه خود را از روی زمین جمع می‌کرده است. یک سرگرد اسکاتلندی که همراه آبشناسان کوهنوردی می‌کرد، به او گفته بود «شما یک افسر ارشد هستید؛ چرا این کار را می‌کنید؟» که حسن پاسخ داد «من مرد کوهستان هستم. حیف است این طبیعت زیبا و این محیط زیست آلوده باشد».

حمله به دشمن در خاکش بدونه تلفات

امیر ناصر آراسته جانشین رئیس گروه مشاورین نظامی فرمانده معظم کل قوا درباره شهید آبشناسان اظهار داشت: وقتی به قرارگاه برگشتیم و سرهنگ، گزارش کارش را ارائه کرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. چون این کار با هیچ اصول نظامی سازگار نبود. این عملیات با طرح و فکر سرهنگ آبشناسان به اجرا گذاشته شد. یکی از افسران ارشد جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار می‌کرد، پرسید «جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نمی‌شوم؟ چطور می‌شود که شما ۴۰ کیلومتر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟» حسن دستی به محاسن خود کشید و لبخندی زد؛ صدای مردانه و با ابهت او در گوش مان طنین انداخت، «من یک افسر نیروی مخصوص هستم. انجام عملیات نفوذی و ضربه زدن به دشمن در خاک خودش با حداقل نفرات و تلفات، جزو وظایف من است. من کاری بیشتر از وظیفه خودم انجام نداده‌ام.»

زمانی که صدام بسیاری از شهر‌های ایران را موشک باران می‌کرد، آبشناسان نامه‌ای با این مضمون به او نوشت «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می‌داند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد، نه این که با بمب افکن‌های اهدایی شوروی محله‌های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد».

صدام در جواب نامه وی، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس که جولانگاه آبشناسان و شیران ایرانی او بود، فرستاد تا آن ژنرال عراقی در اصطلاح یک جنگ تخصصی را به وی نشان بدهد. دلاور دشت عباس که سال‌ها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش‌های منتخب جهان شکست داده بود، بار دیگر در نبردی حقیقی مقابل ژنرال عراقی قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، وی و لشکرش را شکست داد و توانست تعداد بسیاری، از جمله خود عبدالحمید را به مدد نیرو‌های کارآزموده و جنگ آورش به اسارت بگیرد.

فرازی از وصیت‌نامه شهید آبشناسان

در بخشی از وصیت‌نامه شهید آبشناسان آمده است «آرزو داشتم، حج را در زمان حیات انجام دهم. چنانچه شهید شوم، انجام شده است. محل دفن من، کربلا باشد؛ اگر راه کربلا را خود باز کردم، آسان است ولی اگر زودتر شهید شدم، پیکرم به صورت امانی در خاک بماند تا پس از بازشدن راه و انقلاب عراق، این کار انجام شود.» سفارش دیگر وی نیز به فرزندانش بود تا «در راه پیشرفت اسلام، کشور، کسب دانش و خدمت به اسلام کوشا باشند.»

شهادت

این سرلشکر تکاور در هشتم مهر ۱۳۶۴ در «عملیات قادر» که در منطقه «سرسول و کلاشین» در شمال عراق انجام شد، در سمت فرماندهی لشکر ۲۳ نیرو‌های ویژه هوابرد همچنان در نوک پیکان عملیات به قلب دشمن بعثی می‌تاخت، تا اینکه با اصابت ترکش توپ به آرزوی دیرینه اش رسید و به دیدار معبود خود رسید.