پایبندی رئیس جمهور شهید و همراهان ایشان به دیپلماسی مقاومت

  آنچه امروز درغزه، سوریه و یمن می‌گذرد، مصداق شکل‌گیری دیپلماسی مقاومت است؛ جایی که در آن قدرت سخت میدانی به آورده‌هایی در عرصه دیپلماسی و قدرت نرم و منطقه‌ای تبدیل می‌شود.

واقعیت امراین است که این روزها، شاهد وقوع رخداد‌های تعیین‌کننده‌ای درمنطقه هستیم که میان آنها، اتصالات راهبردی و تاکتیکی معینی وجود دارد. اکنون شاهدیم که ایران، عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن به نقاط آشکارساز قدرت «دیپلماسی مقاومت» در منطقه تبدیل شده‌اند. محصول دیپلماسی مقاومت، ایجاد صلح و سازش منطقه‌ای و ارتقای قدرت مشترک بازیگران منطقه است.

این نوع دیپلماسی پویا، برخاسته از یک قدرت واقعی بوده و در تعارض ماهوی و کارکردی با دیپلماسی ناشی از ضعف و تسلیم‌پذیری در برابر دشمنان قرار‌دارد. از سوی دیگر، شکل‌گیری دیپلماسی مقاومت، مقوله‌ای انتزاعی و ذهنی نبوده و ابعاد میدانی و ملموسی در شکل‌گیری آن دخیل بوده‌است. استراتژی تبدیل سوریه و عراق به زمین‌های سوخته که در اتاق‌های فکر آمریکا و رژیم اشغالگر اسرائیل برنامه‌ریزی شده بود، اکنون به استراتژی نحوه پذیرش نظم جدید منطقه‌ای در غرب آسیا با محوریت جبهه مقاومت تبدیل شده است. این بدترین شکست محاسباتی و راهبردی غرب محسوب می‌شود. در جنگ غزه نیز شاهدیم دیپلماسی مقاومت، چگونه به ایجاد ارتباطی موثر با دیگر کشور‌های دنیا در راستای دفاع از حقوق حقه ملت فلسطین منجر شده است. همگان (حتی صهیونیست‌ها و حامیان آن) تاکید دارند که هیچ‌گاه رژیم اشغالگر اسرائیل تا این حد در میان دولت‌ها و ملت‌های دنیا منفور و مغضوب نبوده و نشانه‌ای نیز دال بر توقف این نفرت یا حتی تقلیل آن مشاهده نمی‌شود. قطعا در این معادله، بازیگران غربی از جمله فرانسه، انگلیس و آلمان نیز به‌عنوان کاتالیزور‌های آمریکا در پیشبرد نقشه سرنگونی جبهه مقاومت، شدیدا در معرض آثار و تبعات این شکست بزرگ قرار گرفته‌اند. بی‌دلیل نیست که شهید امیر عبداللهیان به‌عنوان دیپلمات مقاومت مورد شناسایی و تحلیل رسانه‌ها و محافل تحلیلی منطقه و جهان قرار می‌گیرد. امروز برهمگان به اثبات رسیده است که برخلاف القائات و تصویرسازی‌های کاذب رسانه‌ها و سیاستمداران غربی، جریان مقاومت از قدرت میدانی خود در راستای خلق نظمی نوین در منطقه غرب آسیا استفاده می‌کند.

پایبندی رئیس جمهور شهید و همراهان ایشان به دیپلماسی مقاومت

 محصول این نظم نوین (برمبنای نقش‌آفرینی جریان مقاومت) ایجادثبات درمنطقه وایجادوتقویت همکاری‌های جمعی با دیگر بازیگران خواهد بود این درحالی‌است که در گفتمان سازش با دشمن صهیونیستی، اساسا «ثبات منطقه» یک خط قرمز محسوب می‌شود. فراموش نکنیم که خلق بحران‌های مزمن امنیتی درمنطقه غرب آسیا و حمایت از گروه‌های تروریستی توسط دستگاه‌های امنیتی آمریکا و رژیم اشغالگر قدس، همچنان تبدیل به یک فرمول راهبردی در میان این بازیگران سلطه‌گر شده است.
 
ایستادگی دولت سیزدهم در برابر دشمنان منطقه 
ایستادگی و پایداری دولت سیزدهم در برابر دشمنان امنیت منطقه، از آمریکا گرفته تا رژیم اشغالگر قدس و مهره‌های بازی منطقه‌ای آنها موضوعی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. بخشی از این منازعه، معطوف به چشم‌انداز‌هایی بوده که در سال‌های ابتدایی قرن بیست‌ویکم از سوی بازیگران آمریکایی ــ اروپایی ترسیم شده و با شرایط کنونی در منطقه در تضاد قرار دارد. ماهیت و چشم‌انداز وقایع جاری در غرب آسیا، قطعا به سود آمریکا و اتحادیه اروپا نبوده و با نقشه راه و استراتژی آنها در حمایت مطلق از توسعه‌طلبی رژیم اشغالگر قدس و تاسیس داعش در منطقه و... در تعارض مطلق قرار دارد. پس از روی کار آمدن بوش پسر و اشغال افغانستان و عراق توسط واشنگتن، این فرضیه متوهمانه (لزوم تعیین ساختار نظم نوین جهانی توسط آمریکا) ازسوی سیاستمداران غربی بیشتر مورد توجه و استناد قرار گرفت. نظریات جنگ تمدن‌های هانتینگتون وپایان تاریخ فوکویاما نیزبه خطوط تئوریک این منظومه ادعایی تبدیل شدند. براساس آنچه استراتژیست‌های غربی نسبت به آن اذعان دارند و با بسیاری از معیارها، نفوذ و حضور آمریکا در غرب‌آسیا در حال کاهش است. عربستان در حال برقراری صلح با ایران است و نزدیک‌ترین شرکای عربی آمریکا در حال برگرداندن سوریه به دامن اتحادیه عرب هستند. همان‌گونه که مشاهده می‌شود، آمریکا حتی در ترسیم شبکه حامی پیرو خود و ایجاد پیوند‌های راهبردی نوین با متحدان منطقه‌ای و سنتی‌اش ناکام مانده است. امروز، در جریان جنگ غزه و در تحولات جنوب لبنان نیز شاهد تثبیت قدرت جبهه مقاومت هستیم. 

ایجاد نظم منطقه‌ای جدید 
درچنین شرایطی حتی مقایسه تطبیقی خاورمیانه جدید ادعایی آمریکا در ابتدای قرن بیست‌ویکم و مناسبات منطقه‌ای امروز در غرب آسیا که منبعث از عقلانیت جمعی و قدرت ویژه بازیگران جبهه مقاومت در پس‌زدن مداخله‌گرایی آمریکا ــ اروپا تبلور یافته است، از عهده سیاستمداران وخبره‌ترین استراتژیست‌های غربی نیز برنمی‌آید. حقیقتی که همگان نسبت به آن اذعان دارند. بنابراین، تحولات اخیر درمنطقه یک پیروزی تاکتیکی یامقطعی برای جبهه مقاومت ودیپلماسی منطقه‌ای جدید (که تعیین‌کننده نظم نوین منطقه‌ای به‌دور از مداخله‌گرایی مزمن غرب است) محسوب نمی‌شودوازعقبه راهبردی وتاثیرآن برمناسبات امنیتی کلان درمنطقه غرب‌آسیا نمی‌توان غافل‌شد. دغدغه مقامات آمریکایی به ریل‌گذاری جدیدی بازمی‌گرددکه پیروزی‌های آتی جبهه مقاومت برمبنای آن رخ خواهدداد. دراین معادله، نه‌تنهادموکرات‌های آمریکا، بلکه جمهوریخواهان نیزقدرت ابتکار عمل حداقلی و مانور مداخله‌گرایانه خود را در بسیاری از عرصه‌های منطقه‌ای (در غرب آسیا) از دست خواهند داد.