
شورای خاورمیانه برای امور جهانی در گزارشی به قلم فردریک اشنایدر، پژوهشگر ارشد غیرمقیم به بررسی آثار جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل بر منطقه پرداخته است. این شورا یک موسسه پژوهشی مستقل و غیرانتفاعی در دوحه قطر است که بهعنوان پلی بین منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا و جهان عمل میکند و پژوهشهای مرتبط با سیاستهای ژئوپلیتیکی و اقتصادی را انجام میدهد.
متن کامل این گزارش را میخوانید:
پیامدهای حمله اسرائیل به ایران در ژوئن ۲۰۲۵ (خرداد و تیر)، تصویری پیچیده برای اقتصاد کشورهای خلیجفارس ایجاد کرده است. در سطح جهانی، تهدید بسته شدن تنگه هرمز که در سال ۲۰۲۴ حدود ۳۳ درصد از صادرات نفت جهان از آن عبور میکرد، مهمترین نگرانی بود. با این حال، با توجه به اهمیت موضوع، واکنش بازارها به این حمله نسبتا معتدل بود. قیمت نفت در طول درگیری ۱۷ درصد افزایش یافت و به ۸۰ دلار در هر بشکه رسید، اما بلافاصله پس از آتشبس به سطح پیش از جنگ بازگشت. حتی در کشورهای شورای همکاری خلیجفارس (GCC)، بازارها نسبت به جنگ آرامش نسبی نشان دادند. ترافیک دریایی در تنگه هرمز نیز در طول جنگ کاهش نیافت. این اضطراب محدود احتمالا به دلیل انتظار عمومی بود که طرفهای درگیر به هر قیمتی از بسته شدن تنگه جلوگیری خواهند کرد.
این واکنش آرام با اهمیت حیاتی تنگه هرمز برای صادرات هیدروکربنی و حملونقل غیرهیدروکربنی که بخش عمدهای از اقتصاد خلیجفارس را تشکیل میدهد در تضاد است. اما تهدید فراتر از احتمال بسته شدن این گذرگاه حیاتی دریایی است. بسته شدن حریم هوایی، لغو پروازها در اواخر جنگ و شاید مهمتر از همه حمله ایران به پایگاه هوایی العدید در قطر، دیدگاهها درباره شهرت خلیجفارس بهعنوان منطقهای آرام، امن و مرکز جهانی سفر را بهطور اساسی تغییر داده است.
در پی این شوک، کشورهای خلیجفارس باید نهتنها استراتژیهای ژئوپلیتیکی و امنیتی خود را بازنگری کنند، بلکه سیاستهای اقتصادی خود را نیز تنظیم کنند. این (موضوع) شامل بازنگری در روابط اقتصادی جهانی، همکاری اقتصادی منطقهای و خودکفایی و تابآوری اقتصادی است. در کوتاهمدت، کشورهای شورای همکاری خلیج فارس باید بر اختلافات داخلی غلبه کرده و تلاشی هماهنگ برای کاهش ضربههای احتمالی حملات نظامی به صنایع داخلی، ذخایر استراتژیک و لجستیک درونمنطقهای انجام دهند.
جنبههای مختلف جنگ اسرائیل و ایران باید بهصورت جداگانه بررسی شوند، زیرا تأثیرات متفاوتی بر شورای همکاری خلیج فارس داشتهاند:
۱- تهدید بسته شدن تنگه هرمز: این تهدید، خاطرات جنگ ایران و عراق در ۴۰ سال پیش را زنده کرد. در آن زمان، ایران تهدید به بستن تنگه هرمز در پاسخ به حمایت ایالات متحده و کشورهای خلیجفارس از عراق کرد. اگرچه ایران هرگز محاصره کامل را اعمال نکرد، اما حملاتی به کشتیها انجام داد تا جدیت خود را نشان دهد. این امر کشورهای عربی خلیجفارس را واداشت تا زیرساختهای خطوط لوله را برای دور زدن تنگه بسازند. عربستان سعودی خط لوله شرقی-غربی (معروف به پترولاین) را با ظرفیت پمپاژ ۵ میلیون بشکه در روز از میادین نفتی شرقی به دریای سرخ احداث کرد و امارات متحده عربی خط لولهای از میادین نفتی ابوظبی به فجیره، در آن سوی تنگه، ساخت. اخیرا نیز راهحلهای کریدور زمینی شورای همکاری خلیج فارس به مدیترانه آغاز شده است.
۲- حمله غافلگیرانه اسرائیل: این حمله که مذاکرات هستهای ایران و آمریکا را مختل کرد، پس از سفر رئیسجمهور دونالد ترامپ به خلیجفارس در آوریل ۲۰۲۵ رخ داد. این سفر بهعنوان یک پیروزی دیپلماتیک برای کشورهای شورای همکاری خلیج فارس تلقی شد، زیرا ترامپ در اولین سفر خارجی دور دوم ریاستجمهوری خود، عربستان سعودی، قطر و امارات را بهجای اسرائیل انتخاب کرد. این سفر منجر به امضای چندین تفاهمنامه برای سرمایهگذاریهای چند تریلیون دلاری شورای همکاری خلیج فارس در اقتصاد آمریکا شد. اما حمله اسرائیل که با حمایت و سپس مشارکت آمریکا همراه شد این تصور را که تلاشهای دیپلماتیک و اقتصادی شورای همکاری خلیج فارس میتواند نفوذ قابلتوجهی در سیاستگذاری آمریکا ایجاد کند، تنها ۲ ماه بعد از بین برد و تردیدهایی درباره قابلیت اعتماد آمریکا بهعنوان شریک و امکان تأثیرگذاری شورای همکاری خلیج فارس از طریق عادیسازی روابط با اسرائیل و وعدههای سرمایهگذاری کلان ایجاد کرد.
۳- حمله ایران به پایگاه العدید قطر: این حمله شوکی متفاوت به شورای همکاری خلیج فارس وارد کرد. برخلاف تهدید تنگه هرمز، این یک حمله مستقیم به خاک شورای همکاری خلیج فارس بود که تصور مصونیت این کشورها از جنگ نظامی را در هم شکست. خروج کامل نیروهای آمریکایی از پایگاه پیش از حمله که دفاع هوایی را به ارتش قطر واگذار کرد و احتمال هماهنگی این حمله بین آمریکا و ایران بدون اطلاع قطر و سایر کشورهای خلیجفارس، این تصور را تقویت کرد که پایگاههای آمریکایی ممکن است بیشتر یک خطر امنیتی باشند تا یک دارایی. این حمله همچنین اعتماد ساختهشده بین شورای همکاری خلیج فارس و ایران در سالهای اخیر را به شدت تضعیف کرد.
شوک روانی در سراسر خلیجفارس عمیق بوده است. گزارشهایی از رزرو کامل هتلهای مصر توسط شهروندان خلیجفارس برای انتظار تا پایان درگیری، همراه با ویدئوهای (با انتشار ویروسی) از حملات موشکی به قطر، حملات موشکی و پهپادی حوثیها به عربستان و امارات در سال ۲۰۱۹ یا تهاجم صدام حسین به کویت و حملات موشکی اسکاد به عربستان و بحرین را به یاد آورد. بسته شدن حریم هوایی یادآور توقف پروازها در دوران کووید ۱۹ بود و قطریها محاصره و تهدید تهاجم به کشورشان در سال ۲۰۱۷ را به خاطر آوردند. شهروندان، ساکنان غیربومی و سرمایهگذاران خارجی که خلیجفارس را جزیرهای امن در میان بحرانها میدیدند، اکنون در حال بازنگری این دیدگاه هستند.
پیامدهای اقتصادی
یک ماه پس از جنگ، آتشبس برقرار است و بازارها عمدتا به حالت عادی بازگشتهاند. با این حال، هیچیک از مسائل زیربنایی حل نشده و به نظر نمیرسد قابلحل باشند. اسرائیل به نابودی غزه ادامه میدهد و همچنان بر جنگ تمامعیار با ایران - پروژهای که نخستوزیر نتانیاهو بیش از ۳۰ سال از آن حمایت کرده - اصرار دارد. مذاکرات هستهای آمریکا و ایران متوقف شده، آمریکا خود را شریکی غیرقابلاعتماد نشان داده و جنگ انگیزه کافی به ایران داده تا بازدارندگی خود را تقویت کند، شاید حتی به سمت هستهای شدن پیش رود. بنابراین، تصور یک راهحل صلحآمیز برای بنبست کنونی دشوار است.
اگرچه پیامدهای اقتصادی مستقیم جنگ بر خلیجفارس محدود بود، خطر تشدید مجدد قابلتوجه است. بازارهای مالی این موضوع را تا حدی در نظر گرفتهاند، مثلا از طریق افزایش حق بیمه برای حملونقل از تنگه هرمز. اما همانطور که اشاره شد، تنگه تنها مشکل نیست. حتی اگر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در امان بمانند، بیثباتی یا نابودی ایران به نفع سیاسی یا اقتصادی آنها نیست. مهار ایران قدرت ژئوپلیتیکی و اقتصادی آن را کاهش داده، اما در حالی که یک ایران مهارشده برای کشورهای شورای همکاری خلیج فارس مطلوب است، یک ایران نابودشده خیر. ایران نهتنها وزنه تعادلی مهم در توازن قدرت منطقهای است، بلکه شریک اقتصادی مهمی نیز محسوب میشود. بسیاری از واردات و صادرات ایران از طریق شورای همکاری خلیج فارس بهویژه امارات انجام میشود و برخی کارشناسان معتقدند دور زدن تحریمها عامل کلیدی این رابطه تجاری است. به عبارت دیگر، تبدیل ایران به لیبی، سوریه، عراق، سومالی یا افغانستان جدید به نفع سیاسی یا مالی شورای همکاری خلیج فارس نیست.
در نهایت، حمله به العدید ممکن است مهمترین شوک اقتصادی باشد. اقتصاد به شدت به انتظارات وابسته است. هیچچیز بیش از چشمانداز درگیری و بیثباتی، سرمایهگذاران و استعدادهای خارجی را فراری نمیدهد. پیش از این حمله، احتمال تخریب زیرساختهای فیزیکی در کشورهای خلیجفارس عملا صفر بود، اما اکنون این احتمال بهطور قابلتوجهی افزایش یافته است. اگر درگیری محدود بماند و آتشبس پایدار شود، شهرت خلیجفارس بهبود خواهد یافت. اما یک حمله جدید و ویرانگر، مثلا به بنادر، پالایشگاهها یا تأسیسات دولتی شورای همکاری خلیج فارس، میتواند این تصور را برای همیشه مخدوش کند.
راهحلهای سیاستی برای معضل شورای همکاری خلیج فارس
پیامدهای جنگ معضلی برای سیاستگذاران خلیجفارس ایجاد کرده که قصد دارند تاثیر اقتصادی آن و هرگونه تشدید احتمالی آینده را محدود کنند. از یک سو، دولتها باید فعالانه برای کاهش ضربه اقتصادی یک جنگ تمامعیار آماده شوند. از سوی دیگر، کاهش احتمال درکشده چنین رویاروییای ضروری است.
دیپلماسی هماهنگ برای صلح؛ با وجود موانع
حفظ اعتماد سرمایهگذاران و نیروی کار مستلزم آن است که کشورهای شورای همکاری خلیج فارس یک تهاجم صلح هماهنگ انجام دهند و از کل شبکه دیپلماتیک جهانی منطقه برای دستیابی به یک راهحل پایدار استفاده کنند. این شامل نهتنها آمریکا و متحدان غربیاش و ایران، بلکه احتمالا دیگر قدرتهای جهانی مانند گروه بریکس نیز میشود. درباره ایران، چالش اصلی بازسازی اعتماد پس از حمله موشکی به العدید خواهد بود. همزمان، آمریکا باید اعتماد ایران به مذاکرات و توانایی کاخ سفید برای جلوگیری از حملات اسرائیل را بازسازی کند.
کشورهای خلیجفارس به تضمینهای معتبر از ایران نیاز دارند که در جنگ احتمالی آینده، از هدف قرار دادن آنها خودداری کند. اما شورای همکاری خلیج فارس تنها در صورتی میتواند این تضمین را کسب کند که همه اعضای آن جبهه دیپلماتیک واحدی ارائه دهند. با این حال، کسب چنین تضمینی در کوتاهمدت بعید به نظر میرسد. تلاشهای عادیسازی با اسرائیل و جذابیتهای دیپلماتیک شورای همکاری خلیج فارس برای آمریکا، سود مورد انتظار را در زمینههای امنیتی، دیپلماتیک یا اقتصادی به همراه نداشته است. حتی یک تهاجم دیپلماتیک کامل و متحد شورای همکاری خلیج فارس نیز بعید است پیشرفت قابلتوجهی به سمت صلح ایجاد کند.
محدوده محدود برای محافظت از خسارات اقتصادی
علاوه بر کاهش احتمال یک جنگ نظامی جدید با مشارکت شورای همکاری خلیج فارس، باید حداکثر تلاش برای حفاظت از اقتصادهای شورای همکاری خلیج فارس در بدترین سناریو انجام شود. این میتواند از طریق توسعه قابلیتهای دفاعی داخلی مستقل و گسترده انجام شود. دفاع هوایی قطر توانست تا حد زیادی حمله ایران را دفع کند. با این حال، حملات ایران به اسرائیل - با اصابت به پایگاههای نظامی، تاسیسات اطلاعاتی، وزارت دفاع، بنادر و پالایشگاهها و خسارت اقتصادی ۳ میلیارد دلاری - توانایی ایران در نفوذ به حتی محافظتشدهترین حریمهای هوایی را نشان داد. نگرانکنندهتر اینکه، شورای همکاری خلیج فارس باید با اسرائیل، اوکراین و تایوان برای تامین آتشبارها و رهگیرهای دفاع هوایی محدود و ناکافی از آمریکا رقابت کند، در حالی که باید منطقهای بسیار بزرگتر از این صحنهها را دفاع کند. در نتیجه، به نظر میرسد که تشدید آینده ممکن است تخریب برخی زیرساختهای نظامی یا اقتصادی شورای همکاری خلیج فارس را در پی داشته باشد. یک جنگ موشکی در خلیجفارس همچنین به شدت بر ترافیک هوایی مسافری و باری تاثیر خواهد گذاشت، شاید مشابه توقفهای دوران کووید ۱۹.
علاوه بر این، هیچ دفاع اقتصادی خوبی در برابر محاصره تنگه هرمز وجود ندارد. ایران گزینههای متعددی برای بستن تنگه دارد: مینگذاری، حملات دریایی با کشتیهای سطحی و زیردریاییهای کوچک مخفی در بستر دریا، استفاده از پهپادهای دریایی و هوایی یا شلیک موشکهای بالستیک و کروز. حمله دیگری که تقریبا غیرممکن است از آن جلوگیری شود، حمله به کابلهای ارتباطی زیردریایی است. خطوط لوله برای دور زدن تنگه ظرفیت اضافی برای جایگزینی ترافیک نفتکشها ندارند و خودشان نیز در برابر حمله آسیبپذیر هستند. این خطوط لوله همچنین نمیتوانند بخش غیرنفتی حملونقل از تنگه را که حدود ۴۰ درصد حجم تجارت را تشکیل میدهد، تامین کنند. پیشنهادهای کریدورهای زمینی به مدیترانه، مانند کریدور هند، خاورمیانه واروپا، مشکلات خاص خود را دارند. مهمتر اینکه، آنها جایگزین صادرات هیدروکربنی دریایی به آسیا یا واردات کالا از آسیا که بزرگترین شریک تجاری شورای همکاری خلیج فارس است، نمیشوند. در نهایت، ایران از طریق متحدان حوثی خود همچنان توانایی تاثیرگذاری بر دیگر گلوگاه منطقهای، تنگه بابالمندب، را دارد که حتی تلاشهای نظامی آمریکا و اروپا نتوانستهاند آن را ایمن کنند. به طور خلاصه، شورای همکاری خلیج فارس راهحل کوتاهمدت یا میانمدت متقاعدکنندهای برای مشکل تنگه هرمز بهعنوان شریان اقتصادی ندارد.
نیاز به همبستگی دفاعی و همکاری اقتصادی شورای همکاری خلیج فارس
۲ درس کلیدی از این جنگ وجود دارد:
۱- همبستگی دفاعی شورای همکاری خلیج فارس: با توجه به غیرقابلاعتماد بودن شرکای غیرخلیجی، امنیت جمعی این بلوک باید بر همکاری داخلی بین کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس استوار باشد. این امر نیازمند تلاشهای عمده و ایجاد روابط است. نیروی سپر شبهجزیره شورای همکاری خلیج فارس و تمایل به تضمینهای دفاعی متقابل راه درازی در پیش دارند، زیرا منافع ملی اغلب بر امنیت جمعی اولویت دارند، همانطور که در محاصره قطر دیده شد. اما شوک جنگ، بهویژه حمله به العدید، رهبران شورای همکاری خلیج فارس را به اقدام و همبستگی سوق داده است. برای مثال، بازدید غیرمنتظره رئیسجمهور امارات، محمد بن زاید، از دوحه پس از حمله ممکن است زمینهساز احیای یک ترتیب دفاعی خلیجی باشد. تقویت چشمانداز امنیتی شورای همکاری خلیج فارس و افزودن یک شاخه دفاع هوایی به نیروی سپر شبهجزیره میتواند گامی در این جهت باشد. در عین حال، غیرممکن بودن حفاظت از خلیجفارس در برابر حمله ویرانگر ایران (موشکی یا محاصره) به این معناست که گفتوگوی هماهنگ شورای همکاری خلیج فارس و ایران باید روابط آسیبدیده را ترمیم کند.
۲- همکاری اقتصادی منطقهای: این جنگ نشان داد که خلیجفارس نمیتواند احتمال وقوع جنگ دیگری با تاثیرات بالقوه فاجعهبار بر اقتصاد داخلی را نادیده بگیرد. این امر مستلزم اقداماتی برای افزایش تابآوری اقتصادی منطقهای است، از جمله ایجاد ظرفیت صنعتی داخلی در بخشهای حیاتی مانند غذا و دفاع، تنوعبخشی بیشتر به شبکه تامین مواد و قطعات ضروری، گسترش زیرساختهای لجستیکی منطقهای با افزونگیهای مناسب برای زمان جنگ و ایجاد ذخایر ملی برای عایقبندی منطقه در برابر اختلالات عظیم عرضه. شیوههای مدیریت عرضه بهموقع باید بازنگری شوند تا خطر اختلال در نظر گرفته شود. در درازمدت، تنها راه کاهش آسیبپذیری اقتصادی در برابر محاصره نفتکشها، تسریع در جداسازی اقتصاد از صادرات هیدروکربنی است. این اقدامات در چارچوب همکاری منطقهای بهترین نتیجه را خواهند داد، که تنها در صورتی ممکن است که منطقه بر رقابتهای سیاسی و اقتصادی مداوم، بهویژه بین ۲ اقتصاد بزرگ، عربستان سعودی و امارات، غلبه کند.
جنگ ۱۲ روزه بین اسرائیل و ایران تاثیرات محدودی بر بازارهای جهانی و منطقهای داشته است. با این حال، خطرات قابلتوجهی برای شورای همکاری خلیج فارس باقی مانده، زیرا علل زیربنایی درگیری حلنشده و در برخی موارد تشدید شدهاند. این جنگ، بهویژه حمله به العدید، نشان داد که کشورهای خلیجفارس در برابر بحرانها و درگیریهای منطقه خاورمیانه مصون نیستند. همچنین حس رو به رشد نفوذ دیپلماتیک شورای همکاری خلیج فارس بر شرکای غربی و ایران را تضعیف کرد. در نهایت، وابستگی اجتنابناپذیر خلیجفارس به گلوگاههای آسیبپذیر را برجسته کرد.
درس کلیدی این جنگ، نیاز به حس تجدیدشده همکاری در شورای همکاری خلیج فارس، بهویژه در زمینه دفاع و اقتصاد است. یکی از معدود نتایج مثبت این جنگ ممکن است انگیزهای جدید برای غلبه بر تفرقه و رقابتهای درونمنطقهای در برابر خطرات خارجی باشد. اعضای این بلوک باید اقدامات اقتصادی را برای ایجاد تابآوری منطقهای هماهنگ کنند، مانند ظرفیتهای صنعتی داخلی، ذخایر استراتژیک، زیرساختها و شبکههای تامین قوی. روابط دیپلماتیک جهانی با آمریکا، ایران، اعضای بریکس و دیگران باید در شورای همکاری خلیج فارس هماهنگ شوند تا اهرم فشار حداکثر شود، با این درس که اعتماد بیشازحد به هر طرف خاص نابجا خواهد بود.
در درازمدت، جهتگیری صادرات اقتصادی باید با تولید داخلی متعادل شود که خطر اقتصادی ناشی از گلوگاههای منطقهای را کاهش دهد، از جمله تسریع در گذار از صادرات هیدروکربنی و اجتناب از وابستگی بیشازحد به واردات، بهویژه از چین.