
در ماههای اخیر، شاهد گسترش بحث برانگیزی در حوزه پوشش بودهایم؛ پدیدهای که از مرزهای اولیه فراتر رفته و به ترویج نوعی از بدن نمایی و برهنگی نسبی انجامیده است. این روند، اگرچه از سوی برخی بهعنوان «آزادی» و سلیقه فردی تبلیغ میشود، اما در بطن خود، پیامدهای عمیق اجتماعی و روانشناختی به همراه دارد که اصلیترین قربانیان آن، خود زنان هستند.سالهاست استدلال غالب در تبیین فلسفه حجاب، «صیانت جامعه از لغزش» و کنترل محرکهای جنسی عنوان شده است. اگرچه این استدلال به سهم خود قابلتأمل است، اما نگاه ژرفتر، وجه دیگری از حقیقت را آشکار میکند: پوشش، در حقیقت سپری برای حفظ کرامت و هویت انسانی زن در برابر نگاهی است که او را صرفاً به پیکری برای مصرف تقلیل میدهد.متأسفانه، جریانهای تجاری و رسانهای قدرتمندی با سوءاستفاده از شعارهای فریبنده، زن را به سطح یک «کالای بصری» تنزل دادهاند. در این نگاه ابزار گونه، ارزش زن نه در اندیشه، استعداد، شخصیت و نقش سازندهاش، بلکه در جذابیتهای گذرای فیزیکی او خلاصه میشود. برنامهها و محتوای برخی رسانهها، همچون نمونههای آشکاری که اخیراً در فضای مجازی دیده میشود، بهوضوح نشان میدهند که انتهای این مسیر، چیزی جز «شیء سازی» زن و فروکاستن مقام او به یک ابزار نیست.
اما چرا اصلیترین قربانی، خود زنان هستند؟زمان، بیامان میگذرد. جذابیتهای ظاهری، سرمایهای زودگذر و آسیبپذیرند. زنی که تمام هویت و سرمایه اجتماعی خود را بر محور بدنش بنا نهاده، با گذر عمر و کاهش این جذابیتهای طبیعی، به ناگاه خود را تهی و بیپناه مییابد. احساس پوچی، افسردگی و ازدستدادن هویت، گریبانگیر کسی میشود که سالها «دیدهشدن» را با «ارزشمندبودن» اشتباه گرفته است. مطالعات روانشناختی و مشاهدات میدانی در جوامعی که بدن نمایی در آنها نهادینه شده، بهوضوح شیوع بالای این نوع رنجهای روانی را در میان زنان نشان میدهد.در برابر این هجوم خاموش، حجاب بهمثابه یک انتخاب آگاهانه، پرچم مقاومت در برابر این سیستم کالاسازی است. فرد باحجاب فریاد میزند که «من بیش از این بدنم هستم.» حجاب به جامعه یادآوری میکند که معیار سنجش یک زن، خرد، اخلاق، مهارتها و شخصیت اوست، نه اندامش. این حکم الهی، در واقع راهکاری خردمندانه برای آزادکردن انرژی و استعدادهای زن از دام «خود-شیء پنداری» و هدایت آن به سمت تعالی و نقشآفرینی واقععرصه هایههای فردی و اجتماعی است.راه حل چیست؟بیتردید، تصویب و اجرای قوانین متقن و کارآمد، سد مهمی در برابر گسترش بیضابطگی است. اما قانون بهتنهایی کافی نیست. سلاح اصلی در این نبرد فرهنگی، آگاهیبخشی دقیق و دلسوزانه به خود زنان و خانوادههاست. باید با زبان منطق و نشاندادن عواقب ملموس، این حقیقت را آشکار کرد که پیروی از مدلهای غربی بدننمایی، در نهایت به قربانی شدن خود زنان و تقویت سیستم سودجوی حاکم بر صنعت مد و رسانه میانجامد.
وقتی یک دختر جوان درک کند که با پذیرش این الگو، در حال تقویت سیستمی است که او را بهعنوان یک «شیء مصرفی» میبیند و ارزش حقیقیاش را نادیده میگیرد، آنگاه به طور طبیعی در مسیر کشف هویت اصیل و سرمایههای پایدار خود گام خواهد گذاشت. این آگاهی، قدرتمندترین مانع در برابر افتادن در دام همان چیزی است که بهظاهر «آزادی» نامیده میشود، اما در باطن، بردگی جدیدی را به ارمغان میآورد.متأسفانه علیرغم بیان ظاهری ضرورت «کار فرهنگی» در مقوله پوشش و حجاب، در مقابل هجمه گسترده جریان ابتذال، تقریباً هیچ اقدام مؤثری در سازمانهای دولتی، رسانهای و حاکمیتی در این مورد انجام نگرفته است و هر چند وقت یکبار صرفاً به اظهار تأسف و گلایه از وضع موجود بسنده میشود.