زمانی که یاران مختار کم کم از اطراف او پراکنده شدند و بجز تعداد کمی از یارانش کسی با او باقی نماند پس مختار به قصر دارالاماره کوفه آمد و مصعب با سپاهیانش او را محاصره کردند و هر روز مختار و یارانش از قصر بیرون می آمدند و محاربه می کردند و سپس به قصر باز می گشتند. مختار چون ضعف و نافرمانی یاران خود را دید تصمیم گرفت از قصر دارالاماره کوفه بیرون بیایید و با سپاه مصعب مقاتله کند.

هنگامی که مختار خواست از قصر بیرون بیاید به یارانش گفت: " چون من کشته شوم شما را ذلت و ضعف و خواری فرا گیرد، و اگر به حکم مصعب و یارانش تن در دهید دشمنان شما آمده و هر کدام از شما را به انتقام خون کشته های خود می کشند و شما شاهد کشته شدن دوستان خود خواهید بود و آن وقت است که می گویید: ای کاش مختار را اطاعت کرده بودیم و به رأی او عمل نموده بودیم، اگر با من بیرون آیید و به پیروزی نرسید مرگ شما توأم با ذلت نخواهد بو، در غیر این صورت شما فردا خوارترین افراد روی زمین خواهید بود. "

و همانطور که مختار پیش بینی کرده بود شد؛ پس از کشته شدن مختار یارانش به قصر بازگشتند و در آن پناه گرفتند و تعداد آنها ۷هزار نفر بود، پس مصعب آنها را امان داد، عهدنامه را نوشته و در آن تعهد نمود که به هیچ وجه متعرض پناه گرفتگان در قصر نشود.

پس آنها را یک نفر یک نفر آورده و گردن زدند، و این عذر و خیانت و شکستن عهد توسط مصعب یکی از خیانت های مشهور در اسلام است.(۱)

بجیر بن عبدالله که یکی از یاران مختار است پس از کشته شدن مختار به محاصره شوندگان در قصر گفت: مختار دیروز به شما پیشنهادی کرد و شما او را اطاعت نکردید و بدانید اگر تسلیم حکم این گروه شوید شما را همانند گوسفند ذبح خواهند نمود، شمشیر های خود را از نیام در آورده تا اگر کشته شدید، کشته شدنتان با خواری و ذلت نباشد.

آنان گفتند: مختار ما را امر کرد ما او را فرمان نبردیم، اکنون تو را اطاعت کنیم؟

پس تسلیم شدند و حکم آنان را پذیرفتند.

مصعب عباد بن حصین را فرستاد آنان را دست بسته بیرون آورد و در حالی که آنها پشیمان شده بودند که چرا مختار را اطاعت نکردند، همه را کشتند.

همچنین نقل شده است که: کسانی را که در قصر پناه گرفته بودند بیرون آوردند و بر مصعب عرضه کردند، مصعب در ابتدا می خواست آنهایی که از نژاد عرب بودند آزاد و دیگران را به قتل برساند، ولی اصحاب او این را نپذیرفته و خواهان کشتن همه آنها شدند.(۲)

۱. تاریخ یعقوبی ۲/۲۹۳

۲. کامل ابن اثیر ۲/۲۷۳


منبع : ابنا