به گزارش افکارنیوز، مرورى هر چند گذرا بر آرا و نظرات حضرت امام خمینى(ره) در زمینه شئون و اختیارات ولى فقیه، عدم تطابق طرز تلقى تشریفاتى بودن از تنفیذ را با دیدگاه امام راحل آشکار مى‏سازد. از این دیدگاه، حیطه اختیارات حکومتى معصومان به فقهاى جامع الشرایط تفویض شده و تعیین شکل حکومت بر اساس اصول مسلمى چون تأمین عدالت و مشارکت مردم و… فرعى است که به تعیین چگونگى آن به نظر فقیه مربوط است. بنابراین حتى ساختار نظام نیز - چه رسد به تنفیذ رییس یک قوه - بر عهده فقیه بوده و بدون آن، اساس حاکمیت غیر مشروع خواهد بود.

اختیارات حکومتى فقیه، گستره حکومت‏

در این زمینه حضرت امام خمینى(ره) مى‏فرمایند: اگر فرد لایقى که داراى این دو - خصلت علم به قانون و عدالت - باشد به‏پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتى که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا مى‏باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند. این توهم که اختیارات حکومتى رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر(ع) بود یا اختیارات حکومتى حضرت امیر(ع) بیش از فقیه است، باطل و غلط است.

هم‏چنین مى‏فرمایند: براى فقیهان، ولایت ثابت است در هر آنچه که براى خود آنان ولایت ثابت بوده است از آن جهت که آنان سلطان بر امت بوده‏اند. اگر موردى را بخواهیم از این قاعده کلى خارج کنیم نیاز به دلیلى داریم که بر ویژگى آن به امام معصوم(ع) دلالت کند…

ایشان به‏عنوان پاسخ به اشکالى در این زمینه مى‏فرمایند: ممکن است در این‏که مى‏گوییم حکومت حق فقهاى عادل است، اشکال شود که فقها توانایى اداره سیاسى و نظامى کشور و مانند آن‏را ندارند ولى این اشکال وارد نیست زیرا اداره کشور در هر حکومتى با همکارى و شرکت شمار زیادى از خبرگان و کارشناسان انجام مى‏گیرد و همه حاکمان و رؤساى جمهور از گذشته تا هم‏اکنون - مگر گروهى اندک از آنان - آشنا به فن سیاست و رهبرى و امور نظامى نبودند، بلکه امور حکومتى به دست متخصصان هر فن اداره مى‏شود…
اساس اسلامى‏بودن حکومت است، شکل قابل انعطاف است‏

از بیانات فوق چنین برداشت نمى‏شود که همان‏گونه که رسول اکرم(ص) و حضرت امیر(ع) بر تمامى شئون «فرهنگى»، «سیاسى»، «اقتصادى»، «قضایى» جامعه نظارت تامه داشته‏اند، در دوران غیبت امام معصوم(ع)، اداره امور نظام اسلامى تنها از مجراى ولى امر صورت مى‏پذیرد. حضرت امام(ره) براى تبیین و تشریح مسأله مى‏نویسند: امور حسبیه، امورى است که به یقین مى‏توان گفت شارع مقدس راضى به وانهادن آن‏ها به حال خود نیست و حتماً باید مسؤولى عهده‏دار تصدى آن باشد… امورى نظیر «حفظ نظام اسلامى»، «پاسدارى از مرزهاى میهن اسلامى»، «حفظ جوانان مسلمان از گمراهى» و «جلوگیرى از تبلیغات ضد اسلامى» از روشن‏ترین مصادیق امور حسبیه به‏شمار مى‏روند… این موارد نیز در دوران غیبت امام(ع) از جمله اختیارات فقیه خواهد بود.

در اسلام قانون حکومت مى‏کند. پیغمبر اکرم(ص) هم تابع قانون بود، قانون الهى… ولایت فقیه، ولایت بر امور است که نگذارد این امور از مجارى خودش بیرون برود. نظارت کند بر مجلس، بر رئیس جمهور… ولایت فقیه ضد دیکتاتورى است نه طرفدار دیکتاتورى.

پاسدارى از نظام و مرزبانى از حدود اسلام و پیش‏گیرى از انحراف جوانان از اسلام و خنثى‏سازى تبلیغات دشمنان علیه اسلام و مانند آن از روشن‏ترین مصادیق امور حسبیه است که دستیابى به آن‏ها بدون تشکیل حکومت عادلانه اسلامى ممکن نیست. بنابراین صرف نظر از دلیلهاى ولایت فقیه، از این زاویه نیز فقهاى عادل مقدم هستند.

امروزه حفظ نظام اسلامى، پاسدارى از مرزهاى میهن اسلامى، حفظ جوانان مسلمان از گمراهى و جلوگیرى از تبلیغات ضد اسلامى که از روشن‏ترین مصادیق امور حسبیه و تحت اختیار ولى فقیه ذکر شده‏اند، بخشى از مجموعه وظایف قوه مجریه را در بر مى‏گیرد. این بدان معناست که پاره‏اى از اختیارات ولى فقیه در امور حسبیه به ریاست قوه مجریه واگذار مى‏شود که به‏طور مشابه این مسأله در مورد ریاست قوه قضائیه نیز صادق مى‏باشد.

در مورد نقش و جایگاه قوه مقننه و مجلس شوراى اسلامى در نظام اسلامى نیز دیدگاه حضرت امام(ره) چنین است: در حکومت اسلامى به‏جاى مجلس قانونگذارى که یکى از سه دسته(قوه) حکومت‏کنندگان را تشکیل مى‏دهد، مجلس برنامه‏ریزى وجود دارد که براى وزارتخانه‏هاى مختلف در پرتو احکام اسلامى برنامه ترتیب مى‏دهد و با این برنامه‏ها کیفیت انجام خدمات عمومى را در سراسر کشور تعیین مى‏کند.

در حقیقت بر طبق نظر امام راحل(ره) شکل اصیل حکومت اسلامى، حکومتى ولایى مبتنى بر سازه امت - امام است که نمونه‏هاى آن‏را در صدر اسلام و در دوران حکومت رسول اکرم(ص) و حضرت امیر(ع) مى‏توان جست‏وجو نمود، اما در عصر حاضر با توجه به کثرت نفوس، گستردگى ارتباطات محلى، ملى و بین‏المللى، پیچیدگى روابط اجتماعى، تنوع آرا و عقاید در حوزه اندیشه دینى و ضرورت مشارکت و حضور هرچه بیشتر مردم، حضرت امام(ره) مصلحت اسلام را در آن یافتند که در شکل‏دهى و ایجاد نظام مقدس جمهورى اسلامى، ضمن برقرارى قواى سه‏گانه، پاره‏اى از وظایف و تکالیفى که برعهده ولى فقیه مى‏باشد، به سه قوه مجریه، قضائیه و مقننه تفویض شود و در این بین ریاست قوه مجریه و اعضاى قوه مقننه با رجوع به آراى عمومى برگزیده مى‏شوند.

در واقع ولى فقیه براى تأمین مشارکت امت در اداره امور اجرایى نظام اسلامى و برنامه‏ریزى‏هاى مربوطه، مراجعه به آراى عمومى، آن هم به شکل مدرن آن‏را مصلحت اسلام یافته و به‏واسطه «حسن انتخاب مردم»، بخشى از اختیارات خود را به رئیس قوه مجریه تفویض مى‏نماید و از آنجا که ولى فقیه در برابر خدا و امت مسؤول است، چنین تفویضى رافع مسؤولیت نخواهد بود. در همین راستا در تمامى احکام تنفیذ ریاست جمهورى از سوى رهبرى انقلاب، از دوره نخست ریاست جمهورى تاکنون، مسأله نصب رئیس جمهورى توسط رهبر به‏دلیل اقبال ملى و عزل وى در صورت تخطى از تعهدات ذکر شده است.

تنفیذ ریاست جمهور

امام در این زمینه به‏خصوص مى‏فرمایند: اشخاصى که کاندیدا مى‏شوند براى ریاست جمهورى شما توجه کنید و کسى‏که از همه متعهدتر باشد نه غربى باشد نه غرب‏زده باشد نه شرق‏زده باشد… اعتقاد به قوانین اسلام دارد و در مقابل قانون اساسى خاضع است و اصل صد و دهم ظاهراً که راجع به ولایت فقیه است معتقد است و وفادار نسبت به او، یک همچو شخصى را شماها خودتان انتخاب کنید.

آنچه مى‏تواند به وضوح دیدگاه حضرت امام را در این زمینه تبیین نماید، این سخن به یاد ماندنى آن بزرگ بوده که: اگر چنانچه ولایت فقیه در کار نباشد… طاغوت است. یا خدا یا طاغوت یا خداست یا طاغوت، اگر به امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتى غیر مشروع شد، طاغوت است. اطاعت او، اطاعت طاغوت است. واردشدن در حوزه او، واردشدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتى از بین مى‏رود که به امر خداى تبارک و تعالى یک کسى نصب بشود.

هم‏چنین در خصوص اعمال تنفیذ خودشان و جایگاه آن چنین مى‏فرمایند: من باید یک تنبیه دیگرى هم بدهم و آن این‏که من که ایشان را حاکم کردم، یک نفر آدمى هستم که به‏واسطه ولایتى که از طرف شارع مقدس دارم ایشان را قرار دادم. ایشان را که من قرار دادم واجب الاتباع است. ملت باید از او اتباع کند. یک حکومت عادى نیست یک حکومت شرعى است.

چرایى تنفیذ و مخالفت با آن‏

اگر رئیس جمهور، باید با تصویب فقیه باشد… نمى‏گذارد این رئیس جمهور یک کار خطا بکند، این‏ها این‏را نمى‏خواهند، این‏ها اگر یک رئیس جمهور غربى باشد، همه اختیارات دستش بدهند، هیچ مضایقه‏اى ندارند و اشکالى نمى‏کنند.

البته از آنجا که طبق نظر حضرت امام(ره) همگى منبعث از اختیارات مطلقه ولى فقیه مى‏باشد، امضاى حکم ریاست جمهورى از سوى رهبر انقلاب نه تنها امرى صورى و تشریفاتى نیست و در حوزه تکالیف و وظایف رهبرى قرار ندارد که اتفاقاً از آن‏جا که این امضا به مفهوم تفویض بخشى از اختیارات ولى فقیه به منتخب مردم است، کاملاً در حوزه اختیارات و حقوق رهبرى قرار دارد و نمادى از مشروعیت‏بخشى به مقام دوم نظام اسلامى است.