سرانجام پس از چندین سال منابع از رویت شدن دو تن از اعضای گروهک منافقین در آلمان خبر می دهند. گفته می شودمسعود کشمیریˈ عامل انفجار نخست وزیری و ˈمحمدرضا کلاهی صمدیˈ عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی در آلمان رویت شده اند.
به گزارشافکارنیوز، نامبردگان که از اعضا و هواداران فعال گروهک تروریستی منافقین و خط نفوذ فرقه رجوی در نهادهای حیاتی، حساس و مهم جمهوری اسلامی بودند، هنگام خوردن غذا در رستورانی در شهر کلن و هنگام رانندگی در شهر هامبورگ آلمان مشاهده شده اند.
کشمیری کیست؟
هر سال همزمان با هشتم شهریور ماه، نام مسعود کشمیری به عنوان عنصری که عامل انفجارنخست وزیری بوده، مطرح می شود. نام او غالباً همراه است با بیان تزویرهایش که دو خودکار در جیب داشته یکی برای بیت المال و یکی شخصی و… مسعود کشمیری فرزند سعید، زادهٔ ۱۳۲۹ در کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود. همسر وی مینو دلنواز نیز از اعضای فعال مجاهدین است. او قبل از انقلاب توسط پسر دایی خود، ابوالفضل دلنواز؛ که برادر همسرش نیز بود و در درگیری مسلحانه معدوم شد، جذب سازمان مجاهدین شد. ابتدا در بحثهای خانوادگی از آنها حمایت می کرد، لیکن به
مرور زمان چهره ای حزب اللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گرفت و کمی پیچیده تر عمل کرد. او به همراه علی اکبر تهرانی تحت مسئولیت محمود طریق الاسلام در این سازمان حضور داشت. پس از انقلاب نیز همچنان عضو سازمان منافقین بوده و اسامی مستعاری همچون " حنیف " و " مجیب " داشته است. منزل او در مهرشهر کرج و آریاشهر از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بوده است و افراد سطح بالایی از سازمان در این منازل به تشکیل جلسه می پرداخته اند.
همسر کشمیری، دختر داییاش مینو دلنواز بود. خانواده وی نیز همزمان با انفجار نخستوزیری، توسط عوامل سازمان از محل سکونت خود به یک خانه تیمی انتقال داده شد و از طریق مرز زمینی عراق یا ترکیه به خارج از کشور گریختند. از خانواده وی برخی از چهره های علنی سازمان بودند، همچون ابوالفضل دلنواز که نامزد رسمی سازمان در اسلام آباد غرب در انتخابات دور اول مجلس بود. کشمیری همزمان با فعالیت گسترده در سازمان منافقین به عضویت در کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرستی محمد کاظم پیرو رضوی در می آید.
او همان کسی است که به یکی از همکاران توصیه کرده بود روزهای جمعه تلفن را قطع کن تا گمان کنند به نمازجمعه رفته ای و…
انفجار دفتر نخست وزیری
قیافه حق بهجانب، ریش محرابی و صورت سرخ و سفید موجه، تسبیح بهدست و اهل استخاره و دعای کمیل خواندن در جلسات و پیشقدم در پیشنمازشدن.» این تصویری است نقش بستهشده در ذهنها از مسعود کشمیری تا پیش از انفجار دفتر نخستوزیری. البته یک تصویر تکراری دیگر هم از او هست. اینکه او همواره دو خودکار در جیب داشته؛ یکی برای نوشتههای خود و دیگری برای اموال بیتالمال. برخی هم خاطرشان هست که او گاهبهگاه پیشنهادهای تندی هم علیه منافقین داشته و یکبار پیشنهاد بمباران ایستگاه رادیویی منافقین را داده بود. در کنار این تصاویر اما تصاویر دیگری هم هست. کسی که در همه جلسات
بوده اما توجه خاصی را به خود جلب نمیکرده. میرفته؛ میآمده و حتی درباره او گفته شده که موقع تردد در دفتر نخستوزیری بازرسی بدنی هم نمیشده. هرچه میخواست میبرده و میآورده. شاید برای همین بود که آن روز هم کسی متوجه نشد چگونه آن بمب ساعتی را وارد ساختمان کرده است.
جلسه شورای امنیت در اتاق جلسات دولت برگزار میشد، از آنجا تا مجلس فاصله زیادی نبود تا جایی که وقتی هاشمیرفسنجانی سهبعدازظهر، عازم رفتن به جلسه علنی مجلس میشود صدای انفجار میشنود، از پنجره که نگاه میکند، دود و آتش میبیند.
«جنازهها را به سالن مجلس آوردند سخت سوخته بودند رجایی و باهنر را فقط از دندانهای طلای جلو دهان و آسیابشان میشد تشخیص داد. مقداری گوشت هم در کیسه نایلونی جمع کرده بودند بهعنوان فرد دیگری به نام مسعود کشمیری منشی جلسه…»(خاطرات هاشمیرفسنجانی سال ۶۰)
آیتالله بیات زنجانی هم که آن زمان نماینده مجلس بوده، میگوید: «یک ساعت گذشت که بهزاد نبوی با موی و ریش سوخته به مجلس آمد. پرسیدم چه شده، گفت نخستوزیری منفجر شده و تعدادی کشته شدند و همانجا اعلام شد که کشمیری شهید شده است. نام کشمیری را نخستینبار همانجا شنیدم»
روابطعمومی نخستوزیری طی اطلاعیهای اعلام میکند پیکر سومی که توسط مردم تشییع شده متعلق به کشمیری نیست بلکه جسد عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری نخستوزیری است و پیکر کشمیری در هنگام انفجار متلاشی شده که قسمتهای به دستآمده همراه سه شهید دیگر به خاک سپرده شده است. همان زمان خبرگزاری فرانسه به نقل از خبرگزاری پارس(ایرنا) اعلام میکند مجاهدین خلق در انگلستان طی اطلاعیهای مسوولیت این انفجار را پذیرفتهاند.
آنطور که هاشمی میگوید بعد از انفجار وحشت سختی ایجاد شده بوده. این وحشت را میتوان از لابهلای گفتههای سرهنگ کتیبه هم دریافت وقتی که با آمبولانس به بیمارستان میرود سریع لباسش را که درجات نظامیاش رویش بوده درمیآورد. بعد باز حس میکند که ممکن است عوامل منافقین آنجا باشند و بخواهند بلایی بر سرش آورند به بیمارستان دیگری از دوستانش تلفن میکند که برود آنجا.(گفتوگو با روزنامه ایران) خود هاشمی هم خانه نمیرود: «مصلحت نبود که از مجلس بیرون بروم همانجا خوابیدم ولی چه خوابی؟»
آن روز برق منطقه بهخاطر جلوگیری از آتشسوزی قطع میشود. ناچار جلسه علنی مجلس هم تعطیل میشود. ساعت پنج، جلسه علنی مجلس باز آغاز میشود وزرا در دفتر هاشمی جمع میشوند. همان شب راجعبه نخستوزیر آینده صحبت میشود. فیلمبرداری میشود و در اخبار ساعت هفت پخش میشود. هاشمی هم مصاحبه میکند و شایعه اینکه همه اعضای هیات دولت شهید شدهاند را تکذیب میکند. جالب اینکه روز قبل در دفتر رجایی جلسهای با حضور هاشمی، یوسف کلاهدوز، بهزاد نبوی، رضا سیفاللهی، خسرو تهرانی، فخرالدین حجازی، مرتضی رضایی، آیتالله خامنهای، محسن رضایی، قدوسی، باهنر و مهدویکنی
برگزار شده بوده و موضوع جلسه هم گزارش پیشرفت کار مبارزه با گروههای خرابکار بوده است.(خاطرات هاشمی سال ۶۰، عبور از بحران)
سخن از یک کیفدستی است اما به رادیو هم اشاره میشود. از یکسو گفته میشود که بر اساس شواهد بمب در داخل یک کیفدستی جاسازی شده بوده و از همان طریق هم وارد ساختمان میشود، اما سرهنگ کتیبه میگوید: «بهترین وسیله برای جاسازی این بمب را ضبطصوتی میدانم که ۲۲کیلوگرم وزن داشت و فکر میکنم محتویاتش را خارج کرده و داخلش «تیانتی» گذاشته بودند.» در حالی که خیلیها صحبت از کیفی میکنند که همراه کشمیری بوده، اما کتیبه میگوید کیفی درکار نبوده و یک ضبطصوت بزرگ گذاشته جلو رجایی در حالی که گفته میشد کتیبه خروج کشمیری را از سالن بعد از انفجار دیده است. او اما این
را تکذیب میکند و میگوید که کشمیری ناظم جلسه بوده، رفتوآمد افراد یک چیز عادی بوده است.(گفتوگو با ویژهنامه نوروزی روزنامه ایران) از سویی گفته میشود سرتیپ شرفخواه و سرهنگ وصالی از خروج کشمیری از جلسه خبر داده بودند اما خسرو تهرانی شهادت میدهد که او از جلسه خارج نشده است. این شهادت دادن و بعد هم شهید خواندن کشمیری در اخبار ساعت هشتصبح، پشتبند جلسهای که گفته میشود محرمانه بوده بعدها و بهویژه در منازعات سیاسی، محل مناقشه و اتهام نسبت به برخی افراد شد.
آیتالله خسروشاهی در گفتوگویی با نشریه چشمانداز ایران میگوید که این آدم آنقدر خوشظاهر و متعبد بود که هرکسی ایشان را میدید از او خوشش میآمد. در جلسات کنار رجایی و باهنر مینشست و همه را مینوشت و گوش میکرد ولی در جلسات یک کلمه حرف نمیزد و برای من این نکته عجیب بود.
در آن انفجار بهجز سرهنگ محمدمهدی کتیبه، سرهنگ ضیایی، معاون ژاندارمری، تیمسار شرفخواه معاون نیرویزمینی ارتش یوسف کلاهدوز، مسوول سپاه پاسداران(که بعدا شهید شد) و خسرو قنبریتهرانی، مسوول اطلاعات نخستوزیری که هماکنون مدرس دانشگاه ارشاد دماوند است توانستند از انفجار جان سالم بهدر ببرند.
کشمیری از شهادت تا فرار!
در ادامه ماجرای انفجار، در دو نوبت افرادی دستگیر میشوند یکسری اول و یکسری را چند سال بعد. فردی به نام قوچکانلو، محسن سازگارا، علی تهرانی و حسن کامران در دور نخست و خسرو تهرانی و بیژن تاجیک و عدهای دیگر در دور دوم(گفتوگوی حجاریان با اندیشه پویا). حجاریان در همانجا میگوید که در دور نخست بیشتر، بچههایی را گرفتند که با بهزاد نبوی کار میکردند و جنازه(کشمیری) را درست کرده بودند. دور دوم زمانی بود که خویینیها دادستان شد و پرونده باز به جریان افتاد. به گفته حجاریان خویینیها میخواسته پرونده را بدهد دست خودشان برای اینکه تا ته ماجرا بروند و معلوم شود که چیزی
نیست و قضیه یکبار برای همیشه بسته شود.
تا جایی که خسرو تهرانی دستگیر میشود و قرار بوده حجاریان و بهزاد نبوی هم بازداشت شوند که خویینیها مانع میشود و میرود با امام صحبت میکند.
به گفته حجاریان برای خویینیها مشخص شده بوده که هدف گروه مقابل تسویهحساب است. هاشمی هم در خاطراتش مینویسد که سه سال بعد از ماجرا بهزاد نبوی از اینکه برخی او را در این ماجرا مقصر میدانند گلایهمند بوده است و اینکه او معتقد بوده برخورد خطی شده و میخواهند خردهحسابهای سیاسی را صاف کنند. پاسخ هاشمی به او این است که تعقیب قضایی پرونده درخواست خود شما بوده و اینکه علی تهرانی(کارمند نخستوزیری) که از اول تاکنون بازداشت بوده مطالبی گفته که شک و تردید بهوجود آمده است.(خاطرات هاشمی، سال ۶۰)
سعید حجاریان نیز درگفتوگویی با نشریه «اندیشه پویا» می گوید: «این طرح وجود داشت که کشمیری از کشور خارج نشده باشد و بهتر است وانمود کنیم که او مرده تا وقت داشته باشیم او را بازداشت کنیم و او دیرتر از کشور خارج شود. اول بچهها فکر کردند که جنازه او کاملا از بین رفته برای همین از مراجع استفتا گرفتند که اگر جسد نباشد چه کنیم برای همین بدن جنازه سنگ قبری برایش درست کردند اما بعد که حدس زدند او عامل انفجار بوده و فرار کرده ماجرا را پنهان کردند تا وانمود شود ما خبر نداریم و چهبسا کشمیری دیرتر از کشور خارج شود و فرصتی باشد که پیدایش کنند.»
هاشمیرفسنجانی هم در خاطرات سال ۶۰ خود درباره علت اعلام نام کشمیری در بین کشتهشدگان انفجار به همین مساله اشاره میکند: «این کار برای این بود که منافقین فکر کنند نظام نمیداند که مسعود کشمیری عامل انفجار بوده و از غفلت آنها برای دستگیر کردن او استفاده شود.» آیتالله بیات هم معتقد است که علت اعلام شهادت کشمیری در راستای جلوگیری از فرار او بوده است.
حجاریان در همان گفتوگو درخصوص ردیابی کشمیری میگوید: «کشمیری به خانوادهاش زنگ زد و معلوم شد که زنده است. احتمالا به عراق رفته بود. اول خانوادهاش عزادار بودند و بساط عزا پهن کرده بودند بعد از سه روز متوجه شدیم خواهرش شاد و شنگول است و عزادار نیست.
مادرش هم خیلی آرام شده بود. بعد از دو، سه روز که به مادرش برای تسلیت زنگ میزدند میگفت لوستر ما سالم است و نشکسته و شما نگران نباشید و میخواست غیرمستقیم بفهماند که اتفاقی برای کشمیری نیفتاده است.»
محل های نفوذ کشمیری
وی مدتی در ضد اطلاعات مرکزی نیروی هوایی و مرکز مستشاری امریکایی ها با عنوان نماینده نخست وزیر دولت موقت و زیر نظر کمیته اداره دوم ارتش مستقر بود. در این مدت، از جمله اقدامات وی می توان به مداخله و جلوگیری از به جریان افتادن و محاکمه عاملان کشتار ۱۷ شهریور اشاره کرد که با توجه به ریشه امریکایی جمعه خونین و تظاهر منافقین در آن تاریخ به اعمال ضد امریکایی، محل تأمل فراوان است.
وی در بدو تأسیس طرح و برنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز مدتی به عضویت آن در آمد. معرّف وی عبدالمجید قبادیان معدوم از دیگر نفوذی های ارشد منافقین به سپاه آقای داود شمسی بوده است.
وی همچنین عضویت مؤثر در ستاد خنثی سازی کودتای نوژه به نمایندگی از کمیته اداره دوم ارتش داشته است که از جمله خیانت های وی در این مقطع، فراری دادن رهبر عملیات کودتا سرهنگ احسان بنی عامری بوده است.
وی سپس دستور ضرورت نفوذ در نخست وزیری را دریافت می کند و برای آغاز این مسیر، ابتدا عضو دفتر نخست وزیری در سیتان و بلوچستان می شود. کشمیری مدتی کوتاه نیز در دفتر محسن سازگارا معاونت سیاسی اجتماعی بهزادنبوی وزیر وقت مشاور در امور اجرایی مشغول به کار شد و از آنجا به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری به سرپرستی خسرو تهرانی رفت. وی از آنجا مدتی به فعالیت در دبیرخانه شورای امنیت پرداخت و سپس جانشین خسرو تهرانی در دبیرخانه شورای امنیت شد. عملکرد وی در این جایگاه آنچنان بود که بسیاری به غلط تصور کرده اند وی خود دبیر شورای امنیت بوده است.
در آن پرونده، بیش از ۲۰ متهم وجود داشت اما بمب گذار مسعود کشمیری است که از همین رو متهم ردیف اول است. فردی که با نفاق خود تا اصلی ترین مراکز امنیتی کشور نفوذ کرده و با روشهای گوناگون، خود را به شدت حزب اللهی نشان داده بود. کارهایی که قطعاً با آموزش و توصیه های دریافتی از بالادستانش به آن هدایت می شده است. گفته شده که او پیش از انقلاب عضو سازمان مجاهدین بوده و اینکه برادر همسرش ابوالفضل دلنواز نامزد رسمی منافقین در اسلامآباد غرب در دور نخست انتخابات مجلس شورا بوده است. در عین حال اما او در بدو تاسیس سپاه مدتی به عضویت آن هم درآمد و بعد هم عضو موثر ستاد خنثیسازی
کودتای نوژه به نمایندگی از کمیته اداره رکن دوم ارتش شد و در نهایت راه به نخستوزیری برد. خسروشاهی در همان گفتوگو میگوید کشمیری و چند نفر دیگر گروهی بودند که از دولت بازرگان در ارتش مامور شده بودند و آنجا فعالیتی داشتند و مستقل کار میکردند و زیر نظر آقای ریشهری بودند.
درباره مسعود کشمیری، سعید شاهسوندی، عضو پیشین مرکزیت مجاهدین خلق ایران که مدتی با کشمیری در ترکیه همخانه بوده است، در مصاحبه ای گفته است: «ولی کشمیری را مدت کوتاهی در ترکیه در یک خانه سازمانی که من آنجا بودم و همسرم نیز بود، در حوالی خیابان فاتح استانبول ترکیه، کشمیری و همسرش مدتی آنجا بودند.
مکان این خانه پشت مسجد سلطان محمد فاتح بود که یکی از خلفاء و پادشاهان است. در آن حوالی ما یک خانه ای داشتیم و بعدها در منطقه شمالی استانبول بود و ما مدتی در این هر دو محل با کشمیری و خانمش و من و خانمم هم خانه بودیم و مدتی با هم بودیم. طبعاً ما زیاد درباره حادثه هایی که بر هر کدام از ما رفته صحبت نمی کردیم، این یکی از اصول سازمانی بود ولی به هر حال ایشان مدتی در ترکیه بود. "
او ادعا می کند مسئول بالاتر کشمیری فردی به نام افتخاری بوده است: «مهدی افتخاری مسئول بخش نظامی - امنیتی سازمان هست، در آن ایام، مسئول بخش نفوذی ها بود، اینهایی که در ارگان ها نفوذ کردند در ارتباط مستقیم با مهدی افتخاری هستند. مهدی افتخاری چهره ای است که در هیچ یک از جلسات علنی در ستادهای شناخته شده سازمان و مراکز اصلی یا تردد نمی کند و یا بسیار کم تردد می کند و از ورودی های معمولی ساختمان ورود و خروج نمی کرد و در جلسات کمتر حضور پیدا می کرد. کاندیدای علنی سازمان در مجلس و خبرگان نبود و همیشه چهره ای بود که در حاشیه بود و کمتر کسی او را می شناخت و کمتر کسی از نیروهای
جدید می دانست او چه نقشی دارد که در این ایام مسئول بسیاری از نیروها از جمله مسعود کشمیری، همین آقای مهدی افتخاری است.»
سرهنگ مهدی کتیبه از اعضای حاضر در جلسه شورای امنیت که جان سالم به در برده است، درباره کشمیری می گوید: «در اواخر سال ۵۷ از طرف نخست وزیری عده ای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقه بندی شده در ارتش مأمور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دست خط رسمی رئیس دفتر نخست وزیر وقت یعنی مهندس بازرگان به ارتش معرفی شده بود تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را بر عهده گیرد. رئیس دفتر نخست وزیر آقای بازرگان، شخصی بود به نام آقای خلیلی، بدین ترتیب کشمیری به کلیه اسناد سری و طبقه بندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا می کند. ایشان تا کمی قبل
از انفجار نخست وزیری در نیروی هوایی بود و با آقای محمد رجبی و داداشی که آنها هم از نخست وزیری معرفی نامه داشتند و در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام می دادند. کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی گردید و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد، او قیافه حق به جانبی داشت، با ریش محرابی، قشنگ و صورت سرخ و سفید موجه که هر کس که ایشان را می دید، فکر می کرد حتی نماز شبش را نیز ترک نمی کند.»
شاهسوندی که اکنون از منافقین بریده و در خارج از کشور به سر می برد، درخصوص چگونگی عملکرد کشمیری می گوید: «یک طرح اطلاعاتی را راه انداخت و بسیاری از سران رژیم را دعوت کرد و گفت کاری کنیم که جلوی نفوذی ها را بگیریم و آنها را شناسایی کنیم، در حالی که خودش بالاترین نفوذی بود و این طرح را می داد و طبعاً هیچ کس جز خودش مسئولیت این طرح را بر عهده نمی گرفت و به این ترتیب اگر مزاحمینی بودند که ممکن بود نسبت به او حساسیت داشته باشند، تحت عنوان نفوذی ممکن بود آنها را از قسمت های مختلف حذف کند و در عین حال جایگاه خودش را مستحکم تر کند.
ما همان طور که گفتم در کردستان مشغول به رادیو مجاهد بودیم، بعدها معلوم شد که جمهوری اسلامی به دنبال راه افتادن رادیو مجاهد طرح بمباران ایستگاه رادیویی را در دستور کار خودش قرار داده، طرحی که کشمیری بعدها در سازمان گفت که پیشنهاد رفسنجانی بوده و پیگیری اش به نخست وزیری داده می شود.
ابتدائاً پارازیت هایی که فرستاده می شود و همچنان اثر نمی کند و طرح بمباران را می دهند که ابتدا شناسایی محل فرستنده در ارتفاعات و بعد هم بمباران آن است که مسئول این طرح کشمیری است و نتیجه هم معلوم است که چه سرانجامی دارد!»
اشاره شاهسوندی به موضوعی است که در کشاکش نبرد منافقین و نظام جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام جنگ مسلحانه تابستان سال ۶۰ رخ داد. رادیو منافقین(رادیو مجاهد) فعالیت بسیار شدیدی در سازماندهی نیروهای باقی مانده در خاک جمهوری اسلامی داشت. در این مقطع مسئولین تصمیم به نابودی مرکز این رادیو می گیرند.
ستادی از متخصصین بسیار مجرب نیروی هوایی، اداره فرکانس های مخابرات، اداره دوم ارتش و… تشکیل و مأموریت می یابند محل رادیو را کشف کنند. خسرو تهرانی که در آن مقطع دبیری شورای امنیت را برعهده داشته است، قائم مقام خود مسعود کشمیری را در رأس این ستاد قرار می دهد.
پس از شناسایی کامل و تهیه نقشه دقیق، یک جنگنده بمب افکن برای نابودی مقر رادیویی منافقین اعزام می شود که به دلایل نامعلومی دچار سانحه شده و سقوط می کند.
پس از این سانحه، ستادی برای بررسی علل آن مأمور می شوند که از سوی خسرو تهرانی که مسئولیت اطلاعات نخست وزیری را نیز بر عهده داشته است، بار دیگر مسعود کشمیری در رأس کمیته قرار می گیرد. در این عملیاتها جواد قدیری نیز کشمیری را همراهی می کرده است.
کشمیری در نهایت به دفتر تحقیقات اطلاعات نخستوزیری میرود و مدتی هم جانشین خسروتهرانی در دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی میشود تا جایی که برخی نامهها را بهجای دبیر و با عنوان «از طرف» امضا میکند. حجاریان که آن زمان خود در اطلاعات نخستوزیری بوده، در گفتوگویی با «شرق» گفته بود: «بعد از انفجار در پیگیریها از مادر و خواهر کشمیری به ارتباط خانوادگی او با سازمان دست پیدا کردیم. برادرهای همسر کشمیری در قصرشیرین عضو سازمان بودند که با امکانات کمی که ما در گزینش افراد در ابتدای انقلاب داشتیم، به این ارتباطات دست نیافتیم.»
با این حال رضا زوارهای یک سال بعد از انفجار نقل میکند کشمیری یکبار که در حال خروج اسنادی سری بوده، بازداشت میشود اما روابط دوستانه او با باقری فرمانده وقت نیروی هوایی باعثآزادیاش میشود. آیتالله خسروشاهی هم در همان گفتوگو میگوید که کشمیری دوباره به او مراجعه کرده و دنبال وسایل شنود مختلف و مسایل جمعآوری اطلاعات مخفی بوده اما چون او را بیارتباط با این مسایل میدانسته چیزی در اختیارش نمیگذارد. «خسروشاهی» در ادامه به موضوع جالبی اشاره میکند و آن اینکه حزب توده در جریان وابستگی کشمیری به سازمان بوده و بر همین اساس کیانوری به او هشدار میدهد
که «کشمیری برای سازمان خاصی کار میکند و به همین علت نمیخواهد اطلاعات دستاول به دیگران برسد تا در مواردی که سازمان او صلاح نمیداند اقدامی نشود.»
خسروشاهی در ادامه حتی نقل میکند که کشمیری به رابط حزب توده به دروغ میگوید که برای گرفتن اطلاعات با او،(خسروشاهی) هماهنگ کرده است. به گفته خسروشاهی: «در نهایت بعد از انفجار معلوم شد پیشبینی آقای کیانوری درست بوده و کشمیری برای سازمان کار میکرده و در این مورد هم میخواسته اخبار و اطلاعات تنها در اختیار سازمان باشد تا با صلاحدید سازمان اقدام شود.»
خسرو تهرانی، مسوولدفتر اطلاعات و تحقیقات دفتر نخستوزیری تنها یکی، دوبار گفتوگویی رسانهای داشته و درباره ماجرا صحبت کرده است. نشریه امید ایران در نقل یکی از این گفتوگوها از او درباره کشمیری متهم ردیف نخست مینویسد: «بهواسطه سربازی او را همه میشناختند. اداره رکن دوم ارتش در ابتدای انقلاب برعهده افرادی نظیر رضوی بود اما جالب است که هنگامی که قرار شد کشمیری را جهت دبیرخانه شورای امنیت به نخستوزیری بیاوریم بحثی بین من و محسن رضایی درگرفت که وی را با خودم ببرم چراکه در آن زمان نیروی کارآمد و مومن کم بود! تهرانی در پاسخ به اینکه چرا به او ظنی نرفته بود
به ظاهر متشرع کشمیری اشاره میکند. روزنامه ایران هم اسفندماه ۸۸ در شماره نخست ویژهنامه رمز عبور در گفتوگویی که از او منتشر کرد نوشت: «با توجه به اینکه کشمیری خود را فرد متشرعی نشان میداد ما اصلا فکر نفوذی بودن او را هم نمیکردیم، حتی وقتی بمب در نخستوزیری منفجر شد ما فکر نمیکردیم کار کشمیری باشد که بعدها با کار اطلاعاتی متوجه شدیم که کار او بوده است.
کشمیری، چون منشی جلسه بود زیاد از جلسه خارج میشد و برمیگشت. هیچ اتفاق خاصی رخ نداد. همه چیز روند طبیعی داشت و کسی تصور اینکه کشمیری نفوذی باشد را نداشت. البته باید گفت که بعضی در مورد موقعیت او غلو میکنند، از جمله میگویند شهیدرجایی پشتسر او نماز میخوانده یا اینکه دبیر شورایعالی امنیت ملی بود، واقعیت این است که او منشی جلسه بود و کارش ضبط جلسات و پیاده کردن نوار جلسات، دعوت از اعضا و تقسیم صورتجلسات بود.»
قصد کشمیری ترور امام و بزرگان در کنار هم بود
مرحوم حاج سیداحمد خمینی در طی سخنانی به تاریخ ۷/۷ / ۱۳۷۱ در دیدار با فرماندهان، مسئولان و اعضای یگان حفاظت نیروی مقاومت بسیج و پرسنل نیروی هوایی ارتش در مورد «کشمیری» چنین می گوید: «در زمانی که حزب جمهوری اسلامی منفجر شده بود، شخصیتهای بزرگواری ترور شده بودند و جاهای مختلفی منفجر شده بود، آن شخص جنبشی که با منافقین کار میکرد، یعنی «کشمیری» بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار «حضرت امام بگذارد و در زمانی که ریاست جمهور، رئیس مجلس و نخست وزیر و وزرا خدمت «حضرت امام» می آمدند… کشمیری دبیر شورای امنیت بود و کلیه مسائلی که در آنجا میگذشت، در جریانش بود و
معاونت آقای رجایی را که آن موقع ریاست جمهور بودند، به عهده داشت. در جلسه معارفه رئیس جمهور، نخست وزیر و کابینه و رئیس مجلس و بعضی از شخصیت های دیگر با «امام» با در سه راه بیت «حضرت امام» آمدند گفتند: آقای کشمیری با یک ساک هست که در آن ساک وسایل و چیزهایی که بناست یادداشت کنند، گفتگوهایی که بین ریاست جمهور و نخست وزیر و کابینه با امام است آنها را باید بنویسند، کاغذ و قلم و اینجور چیزهاست.
ما قرار گذاشته بودیم که هیچ کسی را در هر مقامی که باشد، اجازه ندهیم که با وسیله ای که دستش هست بیاید، برای اینکه به این نتیجه رسیده بودیم که احتمال تعویض ساک ها، چمدا نها و یا کیفهایی که دست وزرا یا رئیس جمهور و غیره است، ممکن است این تعویض ها صورت گیرد، کما اینکه چنین کاری در سایر کشورها نسبت به آزادیخواهان فلسطینی، توسط صهیونیست ها صورت گرفته بود. آمدند گفتند که آقای رجایی می گوید آقای کشمیری که دبیر شوراست ایشان بیاید و ایشان همه چیزهای ما را می نویسند. اگر به ایشان هم ما بخواهیم اعتماد نکنیم، پس دیگر به کی اعتماد کنیم؟ از همین سه راه بیت آمدند به من چنین حرفی را
زدند. من گفتم… نه ما چنین کاری را نمی کنیم و اجازه نمی دهیم، آمدند دوباره گفتند آقای «باهنر» و «رجایی» پیغام میدهند به ما و بالا نمی آیند و می گویند باید آقای کشمیری باشد و این ساکش را بیاورد.
سماجت کردیم و گفتیم نه چنین اجازه ای را نمیدهیم. «کشمیری» از ترس اینکه نکند آن چمدان را در سهراه بیت بگذارد و خودش بیاید خدمت امام! در آنجا بچه های حفاظت به آن ساک مشکوک شوند و مسئله روشن شود به عنوان اعتراض همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخست وزیری جلوی مرحوم رجایی وباهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفتند.
تعویق انفجار دفتر نخست وزیری به دلیل خروج رجوی
سعید شاهسوندی در مصاحبه خود همچنین به نامه ای از مسعود کشمیری اشاره می کند که به خوبی معرف شخصیت اوست و در بر دارنده اطلاعاتی پیرامون عملکرد وی می باشد. در ابتدای نامه متن مفصلی است که مسعود کشمیری با کپی برداشتن از زیارتنامه ها به عربی نوشته است و با این عبارت شروع می شود که " السلام علیک یا مسعود، السلام علیک یا مریم، السلام علیک یا وارثامیرالمؤمنین… " که به دلیل محتوای وهن آلود آن از آوردن ادامه آن پرهیز می کنیم.
در این نامه مسعود کشمیری می نویسد: «من بنا به مسئولیتم سال ها در درون ارتجاع، البته تحت رهبری و امر تو غوطه خوردم. بالا و پایین آن را از نزدیک تجربه کردم، در مقاطع مختلف در حساس ترین ارگان های اصلی اطلاعاتی رژیم بوده ام، یعنی در شکل گیری سپاه پاسداران و جریان تصمیم گیریهای مقطع سرنگونی رژیم گذشته در ساواما و ضد اطلاعات ارتش در زندان اوین و در جریان شکل گیری اطلاعات سپاه و آماده شدنش برای کشتار مجاهدین در دادستانی و نقاط حساس تر بعدی…» نقاط حساس بعدی که همان شورای عالی امنیت است را نام نمی برد تا هویتش افشا نگردد.
در بخش دیگری از نامه اش می نویسد: «می خواهم بدون آن که زیاد فکر کنم و مطالبم را مرتب کنم، برخی نمونه ها و خاطره هایی را که در دل ارتجاع دیده ام، برایت بگویم.» و بعد ادامه می دهد: «در فروردین ماه ۶۰ بود که برادر قهرمانم…{به احتمال خیلی زیاد مهدی افتخاری} از من خواست تا تمامی فعل و انفعالات نهاد…{شورای عالی امنیت} را دقیقاً زیر نظر بگیریم، به همین منظور برای محکم کردن پایم شروع به کار کردم. رهنمودها را برادر شهیدم…{احتمالا معدوم محمد بقایی} می داد. خطوط قسمتی که به آنجا نفوذ کرده بودم، برای همه ارگان های رژیم، اعم از دادستانی، کمیته ها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد
سازندگی، جهاد دانشگاهی، وزارت ارشاد و رادیو و تلویزیون در آن مقطع لازم الاتباع و لازم الاجرا بود. یک بار خودم فضای به خصوصی را فراهم نمودم و متعاقباً تشکیل یک جلسه ویژه را دادم، بالاترین مهره های اجرایی رژیم به شورای عالی امنیت احضار شدند و از طریق چند تن از آنها که قبلاً با آنها صحبت کرده بودم، مسئله چک برخی افراد و این که نفوذی مجاهدین نباشند را مطرح کردم و بعداً خودم نیز وارد شده و نظراتی دادم.
یادم می آید در اوایل مرداد ۶۰ که سازمان در آستانه اجرای یک طرح مشخص بود، ناگهان مسئول من تماس گرفت و به من گفت طرح اجرا نمی شود و آن را به تعویق انداخت. او در وقت خداحافظی ضمناً به من گفت مژده ای هم برایت دارم که اگر بدانی شور و عشق و ایمان بیشتری پیدا می کنی، هر قدر فکر کردم این مژده چه می تواند باشد، عقلم به جایی نرسید.
با خودم فکر کردم ممکن است ابلاغ عضویت باشد، یا مژده پیروزی عملیات دیگری در سازمان، یا نمی دانم چرا، چند روز بعد از این دستور{یعنی دستور لغو آن عملیات که کشمیری می توانست انجام دهد} صبح که به شورای عالی رفتم، دیدم همه ماتم زده اند، پرسیدم چه شده؟ گفتند: دیشب رجوی و بنی صدر با هواپیمایی به خلبانی معزی در فرودگاه پاریس به زمین نشسته اند{…} خارج بودن مسعود از دسترس رژیم یعنی بیمه شدن انقلاب، یعنی تداوم مبارزه و زنده ماندن اسلام انقلابی. خیلی خوشحال شدم و داخل اتاقم آمدم، در را از پشت اتاق قفل کردم و سجده شکر به جا آوردم، همه چیز برایم روشن شد، مژده ای که مسئولم به من
گفته بود همین بود.»
شاهسوندی در تفسیر آن عملیات لغو شده، توضیح می دهد که آن طرح انفجار نخست وزیری بوده است که می بایست همان اوایل مرداد ماه انجام بگیرد، ولی به خاطر طرح خروج مسعود رجوی این طرح به ۸ شهریور ماه منتقل می شود.
در ادامه نامه کشمیری آمده است: «در همان ایام که آغاز کار رادیو بود(مقصود رادیو مجاهد است) رژیم بیش از عملیات نظامی از صدای مجاهد وحشت داشت، در ابتدا، مسئله از طرف رفسنجانی و نخست وزیرشان پیگیری شد، وقتی پارازیت مسئله را حل نکرد، اقدامات جدی تری را می خواستند به مرحله اجرا بگذارند.
هیئت هایی از مخابرات، سپاه، رادیو و تلویزیون، ارتش و نیروی هوایی برای یافتن محل فرستنده تلاش می کردند، گزارشات ارسالی برای شورای عالی که به دست من می رسید حاکی از این بود که مسئله اصلی یافتن محل فرستنده رادیو است. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشات خود نظر داده بود که در مقایسه با جبهه های جنگ اولویت را به شناسایی محل فرستنده رادیویی مجاهد بدهید.
در تاریخ…{طبیعتاً روزهای نزدیک به ۸ شهریور} بعد از مدت ها برادر قهرمانم به خانه ما آمد{مقصود مهدی افتخاری است} همه از دیدنش به خصوص در جو خفقان و تنهایی خاصی که ما در آن بودیم، خوشحال شدیم. نمی دانستم که چه هدیه گرانبهایی را برایم آورده است، او گفت اگر سازمان تصمیم بگیرد که طرح …{طبیعتاً منظور انفجار نخست وزیری است} را به اجرا در آورد، تو چه طرحی داری؟ من هیچ طرحی را بهتر از انجام عمل فدایی ندیدم و بلافاصله طرح را گفتم،{مقصود عملیات انتحاری است}
مدت ها قبل روی این امر فکر کرده بودم و آن را اوج کار و ایفای مسئولیتم می دانستم، برادر مهدی{همان مهدی افتخاری} گفت این جواب تو بار مسئولیت ما را سنگین تر می کند و موقع خداحافظی گفت در مورد پاسخ نهایی ات فکر کن و بعداً به من بگو. او رفت و من با ابتلایی که دقایقی قبل آن را از سر گذرانده بودم به کلاسی بالاتر راه یافتم.{…}
از اين پس دست هايم به اراده ات حركت مي كند و پاهايم به اراده ات قدم بر مي دارد، و روحم و قلبم با شما يگانه است و ادامه مي دهد، مرگ بر رژيم، درود بر رجوي، فدايي تو... {همانطور كه اشاره شد نام وي درج نشده} تاريخ ۲۷/۲/۱۳۶۴"
پس از سی سال کشمیری در آلمان رویت شد!
همه چیز در مورد مسعود کشمیری
قیافه حق بهجانب، ریش محرابی و صورت سرخ و سفید موجه، تسبیح بهدست و اهل استخاره و دعای کمیل خواندن در جلسات و پیشقدم در پیشنمازشدن.» این تصویری است نقش بستهشده در ذهنها از مسعود کشمیری تا پیش از انفجار دفتر نخستوزیری.