گفتگوی خواندنی با دختر آیت الله طالقانی

به گزارش افکارنیوز، «آقا»؛ ‌ واژه‌ایست که دختر دوم آیت‌الله طالقانی در سراسر مصاحبه برای خطاب قرار دادن پدر از آن استفاده می‌کند و به ذکر خاطرات و منش آیت‌الله طالقانی می‌پردازد.

وی که معتقد است برخی به خاطر وعده وعیدها به آیت‌الله طالقانی برچسب روشنفکری می‌زدند، به بازخوانی ماجرای بازداشت مجتبی طالقانی، غائله ضد انقلاب و نقش غرضی در این موضوع که با ناکامی منافقین همراه بود، ‌ پرداخت.

وحیده طالقانی در این گفت‌وگو درباره نوع تعامل آیت‌الله طالقانی با فرزندانشان می‌گوید: با اینکه فرزندان افراد روحانی اکثراً در خانه بودند، زمانی که من دانشگاه قبول شدم و حتی زمانی که من تصدیق رانندگی گرفتم، پدرم بسیار خوشحال شدند.

دختر آیت‌الله طالقانی که معتقد است پدرش در مساله حجاب هم‌نظر امام بوده‌اند، به انتقاد از مشی دولت در برخورد با منتقدان پرداخت و آن را برخلاف رویکرد آیت‌الله طالقانی دانست.

وحیده طالقانی در این مصاحبه تاکید داشت چون مجلس ششمی‌ها برای انقلاب مصیبت نکشیده‌اند و دلشان برای کشور نمی‌سوزد، دچار سیاسی‌کاری شدند و به همین دلیل سعی داشتند از اسم او برای منافع خود سواستفاده کنند.

فرزند دوم آیت‌الله طالقانی تاکید می‌کند اگر پدرش زنده بود بازرگان و سحابی را سرجایشان می‌نشاند و در عین حال تصریح کرد: طالقانی مؤسس نهضت‌ آزادی بود اما دیگر با آنجا کاری نداشت و اگر حضور داشت رئیس آن بود. یعنی شاید آن اوایل جوانان را جمع می‌کردند و برایشان صحبت می‌کردند اما بعد فوت ایشان این نهضت آزادی دیگر آن نهضت‌ آزادی نیست.





آنچه در ادامه می‌آید مشروح بخشی از گفت‌و‌گوی تفصیلی با وحیده طالقانی است:

خانم طالقانی!‌ برای ما درباره نقش آیت‌الله طالقانی در تاریخ انقلاب و ناگفته‌های زیادی که به دلایلی تا کنون از ایشان منتشر نشده است، ‌صحبت کنید.

طالقانی:پدرم سال ۱۲۸۹ شمسی متولد شدند. ۱۲۹۴ به مکتب‌خانه رفتند و ۱۲۹۸ به تهران هجرت و در مدرسه رضوی تحصیل کردند، ۱۳۱۰پدرشان فوت کرد و همان سال به نجف اشرف رفتند و نزد علمای بزرگ نجف ادامه تحصیل دادند و سال ۱۳۱۶ موفق به کسب درجه اجتهاد از آیت‌الله اصفهانی و آیت‌الله حائری در قم شدند. می‌گوید بساط کمونیسم را برچید. سال ۱۳۱۸ اولین زندان رفتن و حبس ۶ ماهه ایشان بود؛ سال ۱۳۲۰ انجمن اسلامی دانشجویان را تشکیل و با گروه‌های مبارز همکاری کردند.

مطالب زیادی درباره آیت‌الله طالقانی در مقاطعی از زمان گفته شد و هرکسی بخواهد تحقیق و مطالعه انجام دهد، از لابه‌لای کتاب‌ها و روزنامه‌ها به نتایجی که می‌خواهد می‌رسد. نکته‌ای که الان مطرح است اینکه چرا خدمات طالقانی در برخی مقاطع دیده نشده است و جوانان را با مبارزات ایشان آشنا نمی‌کنند.

ما در یک مقطعی کار خود را انجام داده‌ایم و الان نیز سن‌مان بالا رفته و نمی‌توانیم در همه حال دست‌اندرکار باشیم لذا جوانان علاقمند به انقلاب اسلامی و نهضت اسلامی باید از لابه‌لای این مباحثتاریخی، ‌ موضوعات با اهمیت را پیدا کنند.

مثلاً آقا مسأله حجاب را در پی یک بحران مطرح کردند، وقتی امام گفتند حکومت اسلامی شده و به زنان گفتند باید با حجاب باشید، برخی افراد برآشفته شده و جلوی نخست‌وزیری اعتصاب کرده بودند اما وقتی نزد آقا آمدند، ایشان آنها را آرام کرد.

سه جلد کتاب به روایت اسناد ساواک از پدر دارم، در یک مقطعی در سال ۸۶ نیز یادنامه با افراد مختلف غیر از این فرد(هاشمی رفسنجانی) درباره آیت‌الله طالقانی مصاحبه کرد.

* منزل پدری ما «خانه انقلاب» بود

لطفاً برای‌مان از منزل آیت‌الله طالقانی و نقش آن خانه در دوران حوادثانقلاب صحبت کنید.

طالقانی:«خانه انقلاب» منزل پدری ما بود، البته این خط قرمز نیست که شما بترسید و بگویید خانه انقلاب، جماران بود؛ دکتر پیمان بعد فوت آیت‌الله طالقانی مصاحبه کرد و گفت «امام درباره طالقانی همه چیز را گفت ما دیگر حرفی برایمان باقی نمانده است.»

یکی از غفلت‌های رسانه‌ها این است که سراغی از سرنوشت «خانه انقلاب» نمی‌گیرند؛ وقتی امام در پاریس بودند تا تشریف بیاورند، به مدت چند ماه، ‌خانه پدری ما «خانه انقلاب» بود، یک خانه سه طبقه داشتیم که قدیمی ساز هم بود و در زمانی که پدرم زندانی بودند، دوستان پدرم خانه قبلی ما را فروختند و گفتند باید به جای بهتری بروید که آرامش داشته باشید، لذا به خیابان پیچ‌شمیران آمدیم.

در حال حاضر نیز کتابخانه شده است

طالقانی:بله، همزمان با اوج گرفتن انقلاب پدرم می‌گفت باید زیر زمین را خالی کنید و به طبقه دوم بردید، بعد از مدتی می‌گفت باید طبقه دوم را نیز خالی کنید و به طبقه سوم بروید، بالاخره همه طبقات را گرفتند و ما را به جای دیگری فرستادند. تمام مشکلات جامعه به خانه ما منعکس می‌شد، وقتی امام هر پیامی برای مردم می‌فرستادند، آن را به شکل نوار مخفی می‌کردند و به منزل ما می‌آوردند و به پدرمان می‌دادند و مجوز انتشار آن را از آقا می‌گرفتند. اکثر پیام‌های امام به آن محل می‌رسید و آن خانه همه کاره بود. بعد از مدتی که پدر فوت کردند آن خانه را به مادرمان بخشیدیم و مادرمان نیز آنجا را وقف کردند و سپس از وقف در آوردند و آن را به شهرداری دادند البته با این تعهد که آنجا تبدیل به کتابخانه شود.

مسأله دیگر این است که ما مسئولان را می‌بینیم(رصد می‌کنیم) و اکثر مردم نیز همینطور هستند، وقتی ایام دهه فجر می‌شود، می‌بینند چه کسی سر مزار آقا می رود و برعکس چه کسانی می‌خواهند اسم آیت‌الله طالقانی مسکوت بماند، اکثر مردم حتی اسم شهید را روی آقا می‌گذارند؛ البته مردم قدر آیت‌الله طالقانی را در زمان حیات او هم می‌دانستند، زمان آقای احمدی‌نژاد هم از وزیر صنعت او پرسیدم چرا وقتی احمدی‌نژاد به بهشت زهرا می‌رود، بر سر مزار آقا نمی‌رود؟ مهندس محرابیان گفت، آقای احمدی‌نژاد هرگاه به بهشت زهرا می‌رود سر مزار آیت‌الله طالقانی هم می‌رود.

درباره مبارزات آیت‌الله طالقانی بیشتر برایمان توضیح دهید؟

طالقانی:آقا مسائل مبارزاتی خود را از سال ۱۷ شروع کردند، مادرم نوشته بودند که در سال ۱۶ ازدواج کردند و ۲ سال بعد وقتی زمان کشف حجاب بوده است، رضاخان با زور چادر را از سر زنان می‌کشیدند و امروز نسل متدین مدیون آن زنانی هستند که به خاطر حجاب خود خانه‌نشین شدند؛ کسی که باهوش باشد، دوستداران زیادی دارد و به نظرم وقتی آقا این قدر دوستدار دارد نشان می‌دهد که چقدر باهوش بوده و چه رفتاری داشته است. یک بار در سال ۱۳۱۸، پدرم بیرون رفته بودند و دیدند آژان ها از سر یک زن چادر کشیدند و شروع به دعوا می‌کنند که چرا این همه در حق مردم اجحاف می‌کنید، همان جا درگیری لفظی می‌شود و ایشان را به شهربانی می‌برند.

یک بار دیگر در سال ۱۳۱۹ پدرم دیدند از مغازه‌ای دزدی شده است و به یک پاسبان اعتراض می‌کند و پاسبان به ایشان می‌گوید جواز عمامه خود را نشان بدهید، که می‌گوید ندارم و او هم می‌گوید که شما آخوندها کلاش هستید و درگیری لفظی می‌شود و آقا می‌گوید که من جواز عمامه همراهم نیست و آنها ۱۴ روز بعد سراغ پدرم آمدند و او را دستگیر کردند و به زندان بردند که البته با وساطت آزاد می‌شوند؛ البته پدرم ۵مورد به زندان رفتند.

دفعه سوم که پدرم دستگیر شد، سال ۳۳ بود که نواب صفوی را به همراه خلی طهماسبی و عبدخدایی در خانه‌مان در امیدیه پنهان کردند، نواب صفوی عادت داشت سحرها اذان می‌گفت که آقا به او گفت «مرد حسابی اینجا لانه زنبور است، اذان می‌گویی همه همسایه‌ها متوجه می‌شوند» با این وجود کسی متوجه حضور نواب صفوی نشد تا اینکه شبی قشون شاهنشاهی اسلحه بدست به خانه ریختند تا نواب صفوی را بگیرند در حالی که چند روز قبل نواب صفوی از آنجا رفته بود. بالاخره آقا را می‌برند و بعد از یک مدتی بازپرس از او می‌پرسد که چرا نواب صفوی را راه دادید که می‌گوید سیدی به من پناه آورده بود، اگر برای تو هم مشکلی ایجاد شود به شما هم پناه خواهم داد.

مرحله بعدی دستگیری ایشان در بهمن ۴۱ بود که بعد از ۷ ماه اول محرم مصادف با ۱۵ خرداد ۴۲ آقا را آزاد می‌کنند و مادرم می‌گفت ایشان را آزاد کردند چون حتما مدرکی نداشته‌اند. بعد از چند روز به مسجد هدایت رفتند و گزارش دادند در این چند ماهی که بازداشت بوده‌اند، چطور از آنها پذیرایی شده است؛ تعریف می کردند سحرهای ماه رمضان فقط یک سیب‌زمینی به آنها می دادند.

قرار بود یک شب همراه دانشجویان به مسجد بروند و گزارش بدهند که خادم مسجد خبر داده آقا اینجا نیاید، چون به مسجد ریخته بودند. مسجد هدایت هم یکی از پایگاه‌های مبارزاتی بود و آقا وقتی ممنوع ‌المنبر می‌شد، پائین منبر می نشستند و حرف می‌زدند. البته آقا نگران بود که به کسی آسیب وارد شود، بالاخره ۱۵ خرداد ۴۲ به آقا خبر دادند که امام خمینی را در قم دستگیر ‌کردند؛ آقا خبردار می‌شود که احتمالاً دنبال ایشان هم می‌آیند لذا به منزل یکی از دوستان خود در لواسان می‌روند تا از دسترس دور باشند؛ بالاخره از یکی از بچه‌ها خبر آقا را می‌گیرند که کجا حضور دارد و به سمت آن ده رفتند اما آقا بالاخره از آن خانه بیرون آمد و نزد این افراد می‌رود و می‌گوید چه خبر است؟

اگر به خودم می‌گفتید می‌آمدم و احتیاجی به این لشکرکشی نبوده است لذا دوباره ایشان را دستگیر می‌کنند و حدود ۴ماه به زندان عشرت‌آباد ارتش بردند و ایشان را محاکمه کردند؛ در این محاکمه که همه ارتشبدها برای محاکمه آمده بودند، آقا جلوی هیچ کدام از آنها بلند نشد و وقتی گفتند از خودت دفاع کن گفت من دفاعی ندارم. وقتی محاکمه به ظهر می‌رسید آقا صدای اذان را بلند می‌کرد و می‌گفت وقت نماز است. بالاخره هیچ دفاعی از خود نکردند تا اینکه به چند سال حبس محکوم شدند. آقا ۴ماه در زندان بود و ۴ آبان ۴۶ در روز تولد شاه آزاد شدند.

سال ۵۰ مرحله بعدی زندانی شدن ایشان بود؛ روز عید فطر دنبال آقا می‌آیند و ایشان را به مسجد می‌برند اما یک عده ساواکی آنها را تهدید کردند که حق ندارید ایشان را مشایعت کنید، سپس آقا هم برای اینکه صدمه‌ای به آنها نخورد، این افراد را متفرق می‌کند و می‌گوید شما نمازتان را در مسجد بخوانید و من نمی‌آیم لذا آقا حدود یک ماه در منزل تحت نظر بودند و شهربانی‌چی ها پست عوض می‌کردند که ببینند چه کسی در این خانه رفت و آمد می‌کند؟ بعد از یک ماه مادرم گفت یک عده آمدند که آقا را بگیرند و ببرند و گفتند سؤال و جواب مختصری داریم که همان می‌شود تا اینکه سال ۵۰ آقا را سه ماه به منطقه بد آب و هوای زابل تبعید می‌کنند تا اینکه وقتی برگشتند وکیل گرفتند.

البته افراد مؤمن و مسلمان هم در دستگاه و زندان پیدا می‌شد که روحیه آقا روی آنها تأثیر می‌گذاشت و به طور پنهانی کارهایی در جهت رفاه آیت‌الله طالقانی انجام می‌دادند، وقتی وکیل گرفتند حکم ایشان تبعید یک سال و نیمه به یک منطقه خوش‌آب و هوا تغییر کرد و ایشان به بافق کرمان تبعید شدند. حدود سال ۵۲ ایشان بر می‌گردد اما در آخرین مرحله سال ۵۷ پدرم را همراه نهضتی‌ها می‌گیرند و در این مدت که محکوم شده بودند در زندان قصر بود.

* آیت‌الله طالقانی برخلاف بعضی‌ها که اسم اعتدالی دارند از اول معتدل بود


بعضی‌ها اسم خود را «اعتدالی» می‌گذارند، اما آقا از اول اعتدالی بود؛ در مقطعی که گروه‌های چپ و راست از هم جدا می‌شوند و یک عده اعلام می‌کنند ما این مسلمانان را قبول نداریم و غوغایی بوده است و همان زمان نیز آقای منتظری و خیلی‌های دیگر زندان بودند، آقا بین جریانات چپ و راست تعادل برقرار می‌کرد.

اشاره خوبی داشتید، اما چه شد که منافقین و جریان چپ به فکر مصادره شخصیت آیت‌الله طالقانی افتادند و سعی کردند شخصیت این بزرگوار را به نفع خود مصادره کنند و فضا را طوری نشان دهند که القاء کنند ایشان جز معارضین بود نه از یاران امام و در واقع قصد داشتند نوعی موازی‌کاری بین رهبری حضرت امام با آیت‌الله طالقانی نشان دهند و بحث«پدر طالقانی» را هم مطرح کردند.




طالقانی:

آنها تکلیفشان مشخص بود، دوستانشان تعریف می کردند وقتی از آقا پرسیده بودند در زندان اذیت‌تان کردند، ایشان گفته بودند - با این لفظ که کم نیاورد - «نه اذیت نکرده‌اند» با اینکه قطرات آب سرد را قطره قطره روی بدن ایشان می‌چکاندند اما ایشان برای اینکه کم نیاورد می‌گفت آنقدر گرم بود که داشتم هلاک می‌شدم.

نظرتان درباره کتابی که مسعود رجوی درباره آیت‌الله طالقانی نوشته بود، چیست؟ چرا سعی دارند شخصیت آیت‌الله طالقانی را مصادره کنند؟

طالقانی:به آنها توجه نکنید و وقت خود را به خاطر آنها نگذارید. مگر هر حرفی را باید اهمیت داد.

بالاخره نسل سوم و چهارم می‌خواهند حقیقت را از زبان دختر آیت‌الله طالقانی بدانند.

*امام بزرگ‌ترین یار خود را در موقعیت حساسی از دست داد

طالقانی:
یادنامه «ابوذر زمان» ‌ را پیدا کنند که شرکت انتشار چاپ می‌کرد و بگویند این کتاب چه شد و چرا چاپ نمی‌شود؟ سراغ اعظم خانم طالقانی بروند که به همراه آقای بسته‌نگار در بخش فرهنگی هستند و بپرسند چرا این کتاب چاپ نمی‌شود، اگر هست بگیرند و آن را بخوانند. نماینده طالقان در مجلس می‌گفت در اطلاعیه‌ای که امام برای آیت‌الله طالقانی صادر کردند ۱۹ صفت برای ایشان برشمردند. امام در اطلاعیه برای آیت‌الله طالقانی فرمودند: «ما برادری را از دست دادیم، ملت ما پدری و اسلام مجاهدی را ‌همه در سوگ هستیم و متأثر از این مصیبت بزرگ.» بنظرم امام بزرگ‌ترین یار خود را از دست داد. آن هم در موقعیت حساسی که می‌توانست خیلی به ایشان کمک کند.

برخی معتقدند اگر در آن زمان آیت‌الله طالقانی مرحوم نمی‌شد، خیلی از وقایع تلخ در آن مقطع رقم نمی‌خورد.


طالقانی:بله.

با توجه به اینکه می‌فرمائید امام یکی از بزرگ‌ترین یاران خود را از دست داد چرا امثال رجوی‌ها و منافقین می‌خواهند آیت‌الله طالقانی را مصادره کنند. چه اتفاقی افتاد که می‌خواستند شخصیت ایشان را طور دیگری نشان دهند؟

طالقانی:
این را از خودشان بپرسید. اما می‌خواهم بگویم در زندان آقا را ملایم‌تر شکنجه می‌کردند برای اینکه نمی‌خواستند انعکاس جهانی پیدا کند چرا که آن سوی مرزها هم برای آقا خیلی سروصدا می‌کردند و خارج از کشور، بچه‌های مبارز زیاد بودند لذا اگر صدای آنها در کشورهای خارجی درمی آمد آبروی آنها می‌رفت لذا با آیت‌الله طالقانی کژ‌دار مریز رفتار می‌کردند. مثلاً عزیزان یک زندانی را در سلول مجاور آقا شکنجه می‌کردند و مخصوصاً می‌گذاشتند آقا صدای آه و ناله او را بشنود تا از نظر روحی، روحیه اش ضعیف شود. وقتی آقا فوت کرد، برخی راه افتادند و شعار دادند، «بهشتی بهشتی، طالقانی و تو کشتی.»

چرا فضا را اینطور کرده بودند؟

طالقانی:بستگی به مقاومت افراد داشت که چطور در آنها نفوذ کنند. برخی را با شکنجه وادار به تسلیم می‌کردند؛ وقتی قبل انقلاب برخی را می گرفتند تا شلاق بالا می‌رفت آنها هم تسلیم می‌شدند. هر فردی که شهید شده است یقین بدانید مقاومت کرده است و نخواسته کسی را لو بدهد. سال ۵۵ یک فضایی بود که هر فردی که یک حرکتی علیه شاه در دانشگاه کرده بود او را می‌گرفتند و سپس از بین دستگیر شدگان غربال می‌کردند.

*ماجرای پایه گذاری نهضت آزادی توسط طالقانی، بازرگان و سحابی

درباره عضویت آیت‌الله طالقانی در نهضت آزادی بیشتر صحبت کنید، با توجه به اینکه آنها به جای نگاه مرشدی و عالمانه به ایشان نگاه همکاری سیاسی داشتند و ایشان را به یک عضو سیاسی تقلیل داده بودند.

طالقانی:ایشان عضو نهضت آزادی نبوده است، آقا حوالی سال ۱۳۳۷ در دفترچه ۴۰برگی در زندان دادستان را مخاطب قرار داده و دفاعیه ای برای خود نوشته بودند. مهم این است که در این دادنامه، از خطبه‌های حضرت علی(ع) استفاده کردند یعنی با آن موقعیت، ببنید چه حافظه‌ای داشته‌اند. مثلاً در این دادنامه خطبه ۲۰۷ نهج‌البلاغه را نوشته‌اند که با من سخنانی که با گردن‌کشان گفته می‌شود را نگوئید. در سال ۳۷ در این باره نوشته بودند «وقتی تمام جوانان به سمت کمونیست می‌روند و برای آنها جاذبه داشت، باید جوانان را تحت انجمن اسلامی، قرائت و تفسیر قرآن جمع کنیم که به آن سمت نروند، بعد به کمک مهندس بازرگان و دکتر سحابی نشستیم، نهضت آزادی و یک حزب را تشکیل دادیم که مسائل اجتماعی در آن بحثشود.» لذا نهضت آزادی را این سه نفر به این منظور پایه‌گذاری کردند. بنابراین اول و آخر فعالیت هر گروهی را نباید با هم یکی دانست، آقا مؤسس نهضت‌ آزادی بود اما دیگر با آنجا کاری نداشت و اگر حضور داشت رئیس آن بود. یعنی شاید آن اوایل جوانان را جمع می‌کردند و برایشان صحبت می‌کردند اما بعد فوت ایشان این نهضت آزادی دیگر آن نهضت‌ آزادی نیست.

راز محبوبیت پدرتان در چه بود؟

طالقانی:خدا به ما سعه‌صدری داده است که هیچگاه پدرمان را جلوتر از امام نمی‌گذاریم، یعنی همان رفتاری که خودش داشت، من یادم می‌آید آن زمان همه می‌خواستند پدرم رئیس‌جمهور شود اما خودش هیچ‌وقت نمی‌خواست از امام جلو بیفتد بلکه می‌خواست کمک کند و دغدغه‌ اسلام و حضرت علی(ع) را داشت.

*آیت‌الله طالقانی بزرگ‌ترین اعتدالی بود


بزرگ‌ترین اصلاح‌طلب و اعتدالگرا ایشان بود، زمانی که من دانشگاه قبول شدم، با اینکه فرزندان روحانی‌ها اکثراً در خانه بودند، ایشان بسیار خوشحال شدند حتی زمانی که من تصدیق رانندگی گرفتم، چرا که آن زمان بین روحانیت از این خبرها نبود در واقع ایشان اختصاصات روشنفکرانه‌ای داشت و بیشتر روی مواضع اسلامی پافشاری می‌کرد. کسی که دغدغه پیاده شدن حکومت دینی را دارد نباید اسم حکومت را سیاست بگذارد، همه می‌گویند حکومت حضرت علی(ع)، سیره امام علی(ع) هیچ‌کس نمی‌گوید سیاست امام علی(ع(. مردم از سیاست می‌ترسند و آن را مترادف با دروغ‌گویی می‌دانند لذا یا اصلاً نباید سیاست را مطرح کرد یا روش آنها را سیاسی ندانست.

*آیت‌الله طالقانی در مساله حجاب هم‌نظر امام بودند


درباره بحث‌ حجاب که اشاره داشتید، نظر آیت‌الله طالقانی درباره بحثحجاب چه بود؟

طالقانی:وقتی غوغا به پا شد یکی از مسائل آن حجاب بود، چندی پیش یکی از خبرگزاری‌ها به من زنگ زد که نظر پدرتان درباره حجاب که آیت‌الله جنتی گفته به خانم‌های بدحجاب نباید نمره دهید، چه بوده است؟ فکر کردم و گفتم اگر آن موقع نظر ملایمی می‌داد هیچ اتمام حجتی نبود و اسلام هنوز پیاده نشده بود لذا ملایم رفتار کردند تا به سمت پیاده کردن اسلام برویم. البته به او گفتم چرا این موضوع را از من می‌پرسید بروید از پسر آیت‌الله جنتی که وزیر ارشاد است بپرسید که چرا پدرش این حرف را زده است؟

پدرم درباره بحثحجاب اسلامی در پاسخ به سؤالی درباره با حجاب بودن بانوان در جمهوری اسلامی گفتند، «مسلماً ‌نظر امام در این زمینه به مصلحت زنان، دختران و خانواده‌ها و مطابق موازین اصولی اسلام است. وقتی همه ملت، حضرت آیت‌الله خمینی را یک پدر مهربان و فداکار می‌دانند، واجب است که نصایح ایشان را که به نفع هر طبقه‌ای است، بپذیرند و تصور نکنند اگر مسأله‌ای را ایشان مطرح می‌کند به ضرر و زیان حقوق زنان و سایر طبقات است. اگر بخواهیم مسئله حجاب را از نظر اسلامی در جهت ملی بحثکنیم، یک مسئله سنتی و تاریخی است، حجاب یعنی حفظ عفاف، وقار و شخصیت زن، زن‌های هندوستان، با اینکه مسلمان نیستند اما برای حفظ سنت اصیل خود اکثراً دارای حجاب هستند.

مظهر زن مترقی، مدبر و سیاستمدار شرقی خانم گاندی است که با وجود اختلافات قومی و مذهبی سال‌ها توانست این کشور را اداره کند و مورد احترام همه سیاستمداران دنیا بود. من کمتر در روزنامه‌ها عکس این خانم را بدون روسری دیدم، با اینکه مسلمان هم نیست. اگر کشوری بخواهد مستقل باشد معنایش این نیست که دروازه‌های خود را محدود کند بلکه باید سنت خود را حفظ کند. این معنای استقلال واقعی است. رضاشاه در اثر برنامه‌های استعماری می‌خواست زنان ما را ضعیف و خوار کند.»

*برخی به خاطر وعده وعیدها به پدرم برچسب روشنفکری می‌زدند


چرا برخی سعی دارند به آیت‌الله طالقانی برچسب روشنفکری بزنند و او را «پدر طالقانی» بنامند؟

طالقانی:یک عده‌ای در برابر مال و منال و امکانات و وعده وعیدها طاقت‌ نداشته و بعد از انقلاب هم به دنبال وعده و وعید بودند.

*ماجرای بازداشت مجتبی طالقانی، غائله ضد انقلاب و نقش غرضی

با توجه به بازداشت دو تن از برادرانتان و تلاش ضد انقلاب برای انتقام گرفتن از آیت‌الله طالقانی، توضیح دهید.

طالقانی:برادرم از مبارزانی بود که با محمد منتظری همکاری می‌کرد، البته برادرم تمایلات مذهبی نداشت اما واقعاً‌مبارزه کرده و خیلی هم کمک کردند. آنها با شهید منتظری از کشور خارج می‌شوند و مبارازت خود در لبنان را شروع می‌کنند؛ البته در مبارزات بد رفتاری و تلفات همیشه وجود دارد، لذا برادرم بعد از انقلاب فکر کرد چون انقلاب شده است، می‌تواند به ایران بازگردد، او همسری عراقی لبنانی داشت و خودش عربی بلد بود، آقا نامه‌ای به مجتبی برادرم داد که به دست سفیرِ یاسر عرفات در سفارت فلسطین برساند و حتی آقا گفت همسرت را هم با خود ببر.

اما آنجا کسی آنها را شناسایی می‌کند و وقتی به طرف منزل می‌آمدند، جلوی ماشین آنها را می‌گیرند و چشم‌شان را می‌بندند و به جای نامعلومی می‌برند تا اینکه در سه راه ضرابخانه پیدا می‌شوند؛ آمریکایی‌ها آنجا برای خود زندان و تشکیلات داشتند و آذوقه چندین ساله آنها آنجا بود و فکر می‌کردند سالها می‌مانند. برخی می‌گفتند آقای دکتر یزدی دست‌اندرکار بود اما بالاخره بچه‌ها او را پیدا می‌کنند.

اما آقا ناراحت بود و مدام قدم می‌زد که اینها، بچه‌ها را به ازای ساواکی‌ها، گروگان گرفته‌اند چراکه ساواک فوراً‌ برچیده نشد و عوامل شاه حضور داشتند، لذا اینها را گروگان گرفتند تا زندانی آنها را آزاد کنند. همه به جنب و جوش افتادند که آنها را پیدا کنند و یکی از برادرانم ماشینی را پیدا کرده بود که آنها را آنجا برده بود، وقتی خبر آوردند دیدیم که آقای غرضی آمد و از آقا عذرخواهی کرد.

برای اینکه می‌گفتند آقای غرضی مسئول این کار بوده است، من گفتم شما فکر نکردید اگر در این التهابات و بحران‌ها اتفاقاتی برای آقا بیفتد چطور جواب می‌دهید؟ او هم از شرمندگی شروع به نماز خواندن کردن تا آقا آمد. در فاصله بازداشت شدن مجتبی، آقا از شهر بیرون رفت و سپس خبر آوردند که تهران شلوغ شده و از این مسئله بهره‌برداری می‌کند، سپس امام، سید احمدآقا را فرستاد یا اینکه تلفنی با آقا صحبت کرد که برگردید.

*آیت‌الله طالقانی از حضرت امام آرامش می‌گرفت

بنابراین وقتی آقا دید، آنها مشغول بهره‌برداری از این اتفاق هستند، برگشت و خدمت امام رفت، آقا هم در جمع خبرنگاران درباره این اتفاقات گفته بود، خبری نیست، من هر وقت افسرده و آزرده می‌شوم دلم می‌گیرد، نزد امام می‌آیم و از او الهام و آرامش می‌گیرم و باز می‌گردم. همان‌جا، امام به آقا گفته بود آنقدر از اینها طرفداری نکنید، آنها درست‌بشو نیستند و ایشان هم در نماز جمعه آن مسائل را می گویند که «من داشتم خودم را برای شما فدیه می‌کردم» لذا آنها نیز می‌فهمند که باید از آیت‌الله طالقانی قطع امید کنند.

در زمینه مبارزه آیت‌الله طالقانی با آمریکا، خاطره‌ای از رویکرد ایشان به شعار مرگ به آمریکا دارید؟ با توجه به اینکه برخی به دنبال حذف این شعار هستند.

طالقانی:ایشان علیه هر نوع استکبار و استعماری مبارزه می‌کرد، آقا پس از انقلاب تنها ۸ ماه عمر کرده و در همان منزل فوت کردند، دائم نیز مشغول حل و فصل مشکلات بودند.

درباره ماجرای نماز جمعه رفتن آیت‌الله طالقانی برایمان‌ توضیح دهید.

طالقانی:قضیه نماز جمعه رفتن آقا هم از این قرار بود که ایشان تعریف می‌کرد، سیداحمد آقا پشت تلفن به نقل از امام گفته بود که آقا به نماز جمعه برود، برخی می‌گویند آقا بر نماز جمعه تاکید داشت چون شهید مطهری هم گفته بود نماز جمعه به این مهمی باید در کشور احیا شود. به آیت الله طالقانی امام جماعت می‌گفتند در حالی که به تمام امام جمعه‌ها، امام جمعه موقت می‌گفتند، البته ما روی این چیزها وقت نمی‌گذاریم، اما برخی به من این نکته را گفته‌اند. آقا درباره این پیام امام که توسط سیداحمد آقا گفته شد، می‌گویند امام باید به من حکم بدهد تا بروم که می‌گویند احتیاج به حکم دادن نیست، من می‌گویم برود نماز بخواند.

برخی آنقدر جوسازی می‌کنند که آقا به مسائل فقهی و شرعی اعتقادی نداشته است و فقط به مسائل بزرگ می‌پرداخته است، برخی افراد نیز سوءاستفاده کرده‌اند، آیت‌الله طالقانی گفتند باید حکم داده شود تا مردم متوجه شوند نماز فطرشان با نماز جمعه خواندن باطل نمی‌شود، در واقع مخصوصا به این مسائل فقهی و ریز می‌پرداختند و وقتی خواستند بلندگو را نصب کنند آقا گفت اشکال دارد، وصل نکنید چراکه از چرم است و نماز مردم اشکال پیدا می‌کند که گفتند پلاستیک است و مشکلی ایجاد نمی کند. این هم از ماجرای نماز جمعه. حضرت امام هم نصب آیت‌الله طالقانی به امام جمعه را اعلام کردند و سپس دنبال این رفتند که محل نماز جمعه کجا باشد.

*آیت‌الله طالقانی جگرش برای برپایی حکومت علوی می‌سوخت

آیت‌الله طالقانی علاقمند به مسأله شورا و مشورت بود و هر مسئله‌ای که پیش می‌آمد، آقا سکوت می‌کرد که ما چه می‌گوییم با اینکه خودش پاسخ را می‌دانست منتظر بود که ما هم فکر کنیم. آقا از کوچک‌ترین فرد هم، می‌خواست چیزی یاد بگیرد و درک خود را بیشتر کند. نمی‌دانم چه فضایی است که برای بازرگان و سحابی نماز‌خوان اینطور جوسازی کردند؛ آقا هرگاه به محفل و گردشی می‌رفت با این دو نفر می‌رفت. رمز موفقیت و جاذبه آقا برای مردم این است که قدرت جذبش زیاد، کلامش نافذ و آنچه می‌گفت و عمل می‌کرد یکسان بود و جگرش می‌سوخت برای اینکه حکومت علوی برپا شود. به آقای جلالی گفته بود خواسته‌ام این بود که حکومت اسلامی برپا شود و من دیگر خواسته دیگری ندارم.

*آیت‌الله طالقانی زنده بود بازرگان و سحابی را سرجایشان می‌نشاند

اگر آیت‌الله طالقانی در حال حاضر در قید حیات بودند، چه برخوردی با این افرادی که مثل بازرگان و سحابی نام بردید، داشت؟

طالقانی:آنها را سرجای خود می‌نشاند، همانطور که به برادران ما حکم کرده بود حق ندارید مسئولیت دولتی بگیرید.




چرا؟

طالقانی:

به خاطر اینکه خراب می‌شدند و اسم آقا را نیز خراب می‌کردند. یکی از کسانی که از حکومت نظامی به خاطر کشته شدن مردم وحشت داشت، آیت‌الله طالقانی بود، رژیم یک لیست ۵۰ نفره اعلام کرده بودند که هرجا آنها را پیدا کردند، اعدام می‌کنند، آقا هم جز آن لیست بود، ما ایشان را به خانه خود بردیم. با وجود اینکه آقا را با یک ماشین به صورت مخفیانه بردیم، مردم آقا را شناختند و آن موقع بود که مردم کلانتری‌ها را منفجر می‌کردند. آقا ناراحت بود که مردم به خیابان بریزند اما می‌فهمید که نظر حضرت امام راسخ‌تر و قاطع‌تر و همه‌جانبه‌تر است.

* اصلاح‌طلبان بی‌خود می‌گویند ما اصلاح‌طلبیم

برادر شما در مصاحبه‌ای گفته بود که آیت‌الله طالقانی از خیلی‌ها اصولگرا تر بود البته شاید برخی بخواهند وارونه‌نمایی کنند، نظر شما چیست؟

طالقانی:من گفتم اصلاح‌طلب‌تر از همه بودند اما او می‌گوید اصولگرا‌تر. شاید او معتقد است اصولگرایان آقا را کنار زده‌اند و می‌گویند ما اصولگراییم، برداشت من هم این است که اصلاح‌طلبان بی‌خود می‌گویند ما اصلاح‌طلبیم چون پدر من از همه اصلاح‌طلب‌تر بود.

*انتقاد دختر آیت‌الله طالقانی از بی‌سواد خواندن منتقدان توسط دولت

یعنی همان روش اعتدالی که گفتید؟

طالقانی:بله، حالا که آقایان می‌گویند اعتدالی و از آن طرف می‌گویند منتقدان ما بی‌سواد‌ها هستند!

یعنی به نظر شما چنین تفکری با منش آیت‌الله طالقانی در تضاد است؟


طالقانی:اینها برای به پا شدن حکومت اسلامی زیاد خون دل نخورده‌اند، پدرم وقتی فوت کرد ۶۸ ساله بود.

شما در بحثانتشارات با خواهران و برادران خود همکاری نمی‌کنید؟

طالقانی:یک گروه از بین برادران و خواهران تعیین کرده‌اند و اینها گروه فرهنگی شدند؛ وقتی یک عده مسئولیت را بر عهده می‌گیرند، ما دیگر چه کاره هستیم؟ البته این گروه فرهنگی برخی از این کتاب‌ها را دیگر چاپ نمی‌کند. متوجه نمی‌شوم چرا از مطالبی که خود آقا گفته است، منتشر نمی‌کنند و حرف‌های دیگران را چاپ می‌کنند.

مرکز اسناد خاطرات آیت‌الله طالقانی را از شما جمع کرد و گرفت؟

طالقانی:خیر، البته من خاطرات زیادی ندارم، منزل ما نزدیک دانشگاه تهران بود و زمانی که آقا را پس از نماز جمعه از زیر دست و پای مردم نجات می‌دادند به منزل ما می‌آوردند و من از ایشان پذیرایی می‌کردم.

تمام مجاهدین و احزاب در آن زمان می‌خواهند به نوعی با روایت خود آیت‌الله طالقانی را معرفی کنند؟

طالقانی:بله می‌خواهند سیاسی‌کاری کنند. البته ایشان بسیار به مشورت علاقه‌مند بود.

در این مدت بنیادی که افکار آیت‌الله طالقانی را نشر دهد تأسیس نشده است؟

طالقانی:
متأسفانه بچه‌های آقا فعال نیستند، برخی می‌گویند شهید بهشتی اما به هر حال بچه‌های ایشان فعال هستند.

شاید چون بچه‌های آیت‌الله طالقانی دوگانه هستند؟


طالقانی: ‌خیر، یکی از مجلات یک بار عکسی در حال سیگار کشیدن از آقا منتشر کرد که من زنگ زدم و به آنها گفتم آن طرفی‌ها مسئولان خود را مشروب به دست نمایش نمی‌دهند که شما چنین کاری کردید پس حتماً غرضی در کار بوده، به خود آقای طباطبایی گفتم که ایشان گفت اشتباهی شده است البته برخی از برادران خیلی از این عکس خوششان آمد. من فکر می‌کنم آقا مسائلی را می‌فهمد که نمی‌توانست به کسی بگوید حتی گاهی نمی‌توان به فرزند خود اعتماد کرد که چقدر دهانش بسته است.

درباره فعالیت‌های خودتان قبل از انقلاب بیشتر توضیح دهید.

طالقانی:من داروسازی دانشگاه تهران خوانده‌ام. من در تمام دوران، آموزش و پرورش بودم و در دانشکده‌ام درس می‌دادم و پول درمی‌آوردم و زندگی‌ام را اداره می‌کردم و در واقع سربار پدری که با حداقل‌ها زندگی می‌کرد، نمی‌شدم. البته مرا از آموزش و پرورش به بهداشت و درمان منتقل نمی‌کردند و می گفتند باید از تهران به قزوین بروید لذا من هم در آموزش و پرورش ماندم و کارشناس بهداشت شدم.

وقتی انقلاب شد، داروساز بودم و به خاطر تخصص خود در ساماندهی بیمارستان‌ها و داروها فعال شدم. بعد از اینکه مسائل انقلاب تمام شد، من هم نزد وزیر بهداشت رفتم چون گفتند هر فردی که در آموزش و پرورش مدرک پزشکی دارد باید به وزارت بهداشت بیاید. تا اینکه رسما جنگ آغاز شد و زمان موشک‌باران، من با ماشین خودم در خیابان‌ها می‌گشتم بلکه بتوانم به مردم کمک کنم. بالاخره سر از هلال احمر درآوردم، آنجا نیز از بین هدایایی مردم به تفکیک داروها می‌پرداختم. سپس به وزارت بهداری بازگشتم و آنها ستاد رسیدگی به مجروحان جنگ را تشکیل دادند که من در بخش دارویی آن فعال بودم تا اینکه قطعنامه پذیرفته شد و ما با اشک و آه از آنها جدا شدیم.

مقطعی که وارد فعالیت سیاسی شدید، مجلس ششم بود؟

طالقانی:من آن فعالیت خود را سیاسی نمی‌دانم.

چه کارهای مثمرثمری در مجلس ششم برای مردم انجام دادید؟

طالقانی: ورود به بحثمجلس ششم خطرناک است.

بالاخره خود شما قبلا اعلام کردید چهار سال از عمر مردم در دوره مجلس ششم تلف شد.


طالقانی:شما بینید الان خانم حقیقت‌جو کجاست.

چرا چنین اتفاقی افتاد و مجلس ششم اینطور شد؟

طالقانی:هر برنامه‌ای بخواهد اجرا شود در پنهان مسئله دیگری دارد. کسی به من گفت پای خانم حقیقت‌جو می‌خواهد به مجلس باز شود. البته برگشته‌ یا نه را نمی دانم.

*به پیشنهاد حجاریان کاندیدای مجلس ششم شدم

شما از عملکرد مجلس ششم راضی بودید؟

طالقانی:
خیر.

چرا؟

طالقانی:چون من برداشت دیگری از نمایندگی مجلس داشتم، خودم هم به میل خودم نرفتم و به زور اطرافیانم رفتم، آقای حجاریان پیشنهاد داد و من با مشکلاتی مجبور شدم بروم. آخرین روز و در حالی که تا ثبت‌نام یک ساعت باقی بود، اسم نوشتم. بعدا چه مصیبت‌هایی گریبان ما را گرفت، خدا می‌داند.

*مجلس ششمی‌ها برای انقلاب مصیبت نکشیده‌اند و دلشان برای کشور نمی‌سوزد

چرا شما مثل امثال حقیقت‌جوهای آن ور آب نیستید؟

طالقانی:او و خیلی از مجلس ششمی‌ها برای انقلاب مصیبت‌ نکشیده و حتما دلشان هم برای مملکت نمی‌سوزد.

با توجه به همفکری جریان مجلس ششم و حجاریان، شما این انتقادات را به آنها نیز منتقل کردید که چرا سیاسی‌کاری کردند؟

طالقانی:اصلاً می‌خواستند سیاسی کنند.

هدفشان چه بود؟


طالقانی:از جای قوی‌تری هدایت می‌شدند و به من محل نگذاشتند.

از کجا هدایت می‌شدند؟


طالقانی:نمی‌دانم، اما بهزاد نبوی اصلا به من محل نمی‌گذاشت.

*اصلاح‌طلبان به عنوان دختر طالقانی از اسم من سواستفاده کردند

پس چرا این جریان به شما پیشنهاد نمایندگی مجلس دادند؟

طالقانی:برای سوءاستفاده از افراد. فکر می‌کردند من هم با رفتار آنها هماهنگ می‌شوم.

چرا هماهنگ نشدید، در واقع چه بینشی داشتید که با مجلس ششمی‌ها همراهی نکردید؟


طالقانی:من فکر می‌کنم به جای اعتصاب و بحران ایجاد کردن و سیاسی کاری باید برای مردم کار کرد و با این تصور به مجلس رفتم، برای کروبی هم فرصتی باقی نمی‌گذاشتند و آنقدر دور و بر او را گرفته بودند که زیاد اجازه صحبت کردن نبود.

به نظر من اکثریت مطرح نیست و اقلیت مسائل را می‌فهمد. در جلسه‌ای دکتر آرمین شروع کرد به قرآن خواندن و هنوز هیچی نشده، این آیه «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یؤْمِنُونَ» را خواند! به او گفتم هنوز زبان باز نکرده‌اید به قرآن خواندن به ما توهین کردید.(خنده) این آیه پیشوند و پسوند دارد. به نظرم همه جای قرآن هم همین را گفته است البته نباید در آن جلسه با خواندن آن آیه به ما توهین می‌کرد. کسانی که بطن ماجرا را می‌دانند در اقلیت هستند و چاره‌ای جز تسلیم شدن ندارند. البته حالا دوره حکومت آنهاست، برای من دردسر درست می‌کنید!

خانم طالقانی! آقای حجاریان که برخی وی را تئوریسین اصلاحات می‌دانند چندی قبل صحبتی درباره یک دست شدن خانه ملت با دولت به قیمت انحلال مجلس مطرح کرده بود. نظر شما درباره این دیدگاه چیست؟

طالقانی:
من می‌بینم و می‌شنوم اما محل نمی‌گذارم چون ما باید کار خود را بکنیم و آنها هم کار خودشان را.

به نظر شما این اندیشه درست است؟


طالقانی:من که اصلاحاتی نبوده‌ام.

*به خاطر زحمات آیت‌الله طالقانی با اصلاح‌طلبان همراهی نکردم

شما خودتان نماینده مجلس بودید. واکنش‌تان به این موضع چیست؟

طالقانی:می‌گذارم زمان بگذرد تا زمان انتخابات؛ البته من موافق منحل شدن مجلس نیستم، چراکه رفتم و کار آنها را دیده‌ام و نمی‌توانم موافق باشم. آنها ۴۰۰ هزار رای من را در اثر شلوغ‌کاری و پس و پیش کردن‌ها… احساسم این است که آقای حجاریان نه اما کسانی بودند می‌خواستند مرا به عنوان دختر طالقانی در مشت خود بگیرند و هرکاری که می‌خواستند بکنند و من صحه بر رفتار آنها بگذارم اما نگذاشتم چرا که به‌دنبال زحمات پدرم بودم.

*اصلاح‌طلبان جرات نداشتند به من بگویند تحصن کن!

ماجرای تحصن مجلس ششم را برایمان بازخوانی کنید. چرا کار آنها به اینجا رسید؟

طالقانی:من از این رفتاری مجلس ششمی‌ها اصلا خوشم نمی‌آمد.

به شما نگفتند بیایید تحصن کنید؟

طالقانی:نه اصلا جرأت نمی‌کردند به من از این حرف‌ها بزنند.

*مجلس ششم سیاسی‌کار بود

یعنی شما را با خود همگام کردند و به مجلس بردند برای اینکه از اسم‌تان سوءاستفاده کنند اما در برنامه‌یشان دخیل نمی‌کردند، درست است؟

طالقانی:
می‌خواستند من هم با این گروه به مجلس بروم اما وقتی رای‌ها را می‌خواندند، چنان می‌خواندند که من از رتبه ۱۵ بالاتر نمی‌آمدم. یعنی همه چیز و همه کارهای آنها سیاسی و حساب شده بود، یک نفر به من خبر داد، که از شمیرانات نفر نهم و قیام‌دشت نفر چهارم هستم اما من از رتبه ۱۵ تجاوز نمی‌کردم لذا همه کارهای آنها سیاسی بود. من از سیاسی‌کاری خوشم نمی‌آید.

*بهزاد نبوی گرداننده مجلس ششم بود

حالا با توجه به خروجی مجلس ششم نظر شما درباره وجود شورای نگهبان که برای صلاحیت‌ها اظهارنظر کند، چیست؟

طالقانی:حضور شورای نگهبان طبق قانون است، چرا کشورهای غربی جایی داشته باشند که بدانند چه کسانی باید کشور را بگرداند اما ما نداشته باشیم؟ آنها(مجلس ششم) از این مسائل تجاوز کردند و اصلا نمی‌خواهند نظام اسلامی برپا شود. در مجلس ششم هم وقتی آرام بود، نمی‌گذاشتند کاری انجام دهیم و بین خودشان به نظرم بیشتر از همه بهزاد نبوی گرداننده بود اما ناکام ماند، گفتم اگر اما ناکام ماند، مجلس جایی هست که باید افکار را منتشر کند اما چرا در این «سوراخ سنبه‌ها» جمع می‌شوید.

این برای من علامت سؤال بود، من در مجلس ششم فکرم این بود، با توجه به فراکسیون‌های مختلفی که در مجلس وجود دارد، پیشنهاد تشکیل فراکسیون محیط زیست را بدهم، لذا «جنجالی‌ها» هم در ظاهر استقبال خوبی کردند، اما من خود را کاندیدای ریاست آن نکردم چون آقای تابش حضور داشت وقتی طرحی می‌خواهد در مجلس مطرح شود به قدرت و زرنگی نماینده‌ای بستگی دارد که پشت این طرح است. به هر حال به من رأی دادند و من رئیس فراکسیون شدم، دریغ از اینکه آقای تابش سیستم و فتوکپی و پرسنل به ما بدهد در واقع هیچ امکانی به ما نداد و ما مجبور بودیم دائم نقل مکان کنیم، حتی مجبور شدیم یکی از کارمندان آنجا را که زبان بلد بود، استخدام کنیم و ماهی ۱۰۰ هزارتومان از حقوق خود به او می‌دادم که برای ما کارهای مربوط به فراکسیون محیط زیست را انجام دهد! آنقدر در مجلس ششم جنجال و غوغا بود که من هاج و واج می‌شدم.

به هر حال ما فراکسیون را نتوانستیم به ثمر برسانیم وقتی هواپیمای دکتر دادمان وزیر راه سقوط کرد، من به دنبال کشاندن نیروی هوایی به کمیسیون بودم آن زمان بحثقراضه بودن توپولوف‌ها مطرح بود. لذا آنها را به مجلس کشاندیم. به آنها گفتم من اهل به صحن بردن و آبروریزی را ه انداختن نیستم، اما در همین کمیسیون مسئله خود را حل کنید. کارشناسانی از سوی دو طرف مشخص شد و آنها با هم جلسه گذاشتند و رومیزی و زیرمیزی چیزی گرفتند و نفهمیدیم نتیجه آن گزارش کمیسیون چه شد.

*مجلس ششم به طرح‌های مورد نیاز مردم رسیدگی نمی‌کرد

وقتی از آنها درباره نتیجه کمیسیون پرسیدم، حتی نماینده من هم نیامد به من بگوید، مسأله دیگر مجلس ششم این بود که به طرح‌ها و لوایح مورد لزوم و ضرب‌الاجل که به درد مردم بخورد رسیدگی نمی‌کردند.

مثل لوایح دوقلو؟

طالقانی:لوایح دوقلو هم کاری سیاسی آنها بود.

به نظرم می‌خواستند قوانین اسلامی را زیر سؤال ببرند و مثال آن پیگیری موضوع سقط جنین بود، که می‌خواستند این فرهنگ را تغییر دهند. لذا در کمیسیون با آن مخالفت شد تا به شورای نگهبان رفت و آنها نیز با تصویب سقط قبل از ۴ ماهگی و تصدیق ۲ پزشک آن را تائید کردند اما به نظر ما کار اشتباهی بود.

*تجمل گرایی بعد از جنگ آغاز شد

خانم طالقانی! به نظر شما مصرف‌گرایی و تجمل‌گرایی از چه زمانی شروع شد؟

طالقانی:تا قبل جنگ که اینطور نبود اما بعدش عواملی مؤثر بود و به مرور شروع شد. همه‌جا می‌گویم کارگزار جمهوری اسلامی نباید خود را جلو بی‌‌اندازد و و بگوید من می‌توانم فلان کار را کنم، لذا مردم باید با التماس از او بخواهند، چرا که وقتی کسی خود را مطرح می‌کند درست نیست.

نظر شما درباره انتخابات ۸۸ چیست؟

طالقانی:من خودم انتخابات سال ۸۸ در مشهد و در حرم حضرت رضا(ع) بودم، همه به احمدی‌نژاد رأی دادند.

نظر شما درباره فتنه ۸۸ و ادعای تقلب ۸۸ چه بود؟

طالقانی:اکثریت به احمدی‌‌نژاد رأی می‌دادند.

*دولت روحانی خیلی سیاه‌نمایی کرد


نظر شما درباره برخورد دولت با منتقدان چیست؟

طالقانی:بنده با این جمله که آنها گفتند «بی‌سواد» متوجه شدم برعکس است. قبلی‌ها مجوز داشتند که با قبلی‌های خود همکاری نکردند اما اینقدر هم سیاه‌نمایی نکردند. اما دولت جدید خیلی سیاه‌نمایی کردند. آقای ظریف چرا به آن طرف که می‌رسد لبخند می‌زند اما به برادر هموطن مسلمان خود اخم می‌کند. من از شما می‌پرسم. ایشان گفتند ما نمی‌خواهیم در هر خانه سرک بکشیم در حالی که باید در مسائل اجتماعی مهم سرک کشید و از وضعیت مالی مردم با خبر بود. اگر در جهت رفاه و صلاح مردم قدم برداریم، اشکال دارد؟ سیاه‌نمایی و قدرنشناسی که در این دوره صورت می‌گیرد درست نیست.

*دولت جزئیات توافق نامه را برای مردم روشن کند

نظر شما درباره توافقنامه ژنو چیست؟

طالقانی: ‌برخی دلسوزان می‌گویند چرا بطن این توافقنامه را برای مردم روشن نمی‌کنند؛ من نمی‌خواهم جلوتر از رهبری حرکت کنم.

*سبد کالا گداپروری است

خانم طالقانی شما سبد کالا می‌گیرید؟

طالقانی: ‌من یارانه هم نگرفته‌ام. شیوه توزیع سبد کالا را اصلاً قبول نداشتم، گداپروری مضاعف است. آن هم برای مرغ ترکیه و برنج هندی! حالا قرار است وزیر در این زمینه جواب دهد.

ماهم این طور شنیدم که مطرح شده برنج ایرانی در بسته‌های ۱۰ کیلویی نداشته‌ایم.

طالقانی: ‌دروغ می‌گویند.

اتفاقاً بسته‌بندی برنج ایرانی را جنس نخی کرده‌اند ارزی که می‌گویند نداریم را می‌توانستند به ریال تبدیل کنند و به کارخانه‌هایی بدهند که به صورت شبانه‌روزی کار می‌کنند تا این کار را به سرانجام برسانند.

از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، ممنون هستیم.

طالقانی:
من هم تشکر میکنم.