الف: هویت جعلی فرقه سبز فقط توهین است و بی حرمتی. در واقع آنها از زمانی که خود را در فضای اولیگارشی علیه ایران اسلامی مطرح کردند، می دانستند که همچون منافقین، نه هیچ هویت مشخصی دارند و نه می توانند خود را در کنار هیچ مفهوم مشخصی قرار دهند و همین واضحات بود که از همان ابتدا خود را در قالب مسائلی همچون پروژه شهیدسازی فرقه سبز و یا مصادره اموات ظاهر می ساخت.

البته این تمام ماجرا نبود. آنها برای ادامه حیات ظاهری خود حتی مفاهیم مقدس را هم مورد هجمه قرار دادند و در تمام این مدت نشان دادند که از مصادره به مطلوب مفاهیم نیز ابایی ندارند. آنها همانند منافقین به هر کشته و مرده ای که مایل باشند یا ضرورت! ایجاب کند، لقب سبز و شهید و غیره می دهند و هر مفهومی که به نوعی به آنها و رنگ سبزشان تشابه ظاهری داشته باشد را مال خود می دانند.

ماجرای قتل مشکوک ندا آقاسلطان و یا دروغی مثل ترانه موسوی را باید کوس رسوایی آنانی دانست که خود بهتر از همه می دانند هیچ هویتی را دارا نیستند. فرقه سبز در عین حال برای هموار کردن راه رسیدن به این مقاصد، حتی به آنها که روزی در شمار حامیان این فرقه به شمار می رفتند نیز رحم نمی کند.

برای مثال آنها در جریان درگذشت مرحوم سحابی که به نوعی از حامیان آنها به شمار می رفت؛ درست مثل منافقین به هیچ وجه بر مرام انسانیت هم حتی حرکت نکردند و نه تنها مراسم تشییع آن درگذشته را با خبرسازی و حضور چند نفری اوباش تلخ کردند بلکه مرگ طبیعی دختر بیمار مرحوم سحابی را نیز به دروغ، قتل او خواندند و به این مرده و خانواده داغ دیده او نیز رحم نکردند تا آنجا که فرزند هاله سحابی می گوید مادرم بیمار بود و سکته کرد ولی منافقین کور دل می گویند چون حرف ما را نمی زنی فعلا سکوت کن.

حال مثل همیشه تا چند روزی به بهانه او خواهند زیست، تا چه پیش آید. جالب آنکه اوباش سبز، همین چند وقت قبل نیز سعی کردند مراسم تشییع مرحوم ناصر حجازی را نیز تلخ کنند که البته با هوشیاری مردم و تشییع کنندگان ناکام ماندند. آنها با وقاحت تلاش کردند این چهره مردمی را وابسته به خود معرفی کردند و حتی در برخی عکس های ساختگی خود بر تن مرحوم حجازی شال سبز رنگ نیز پوشانیدند در حالیکه آن مرحوم همواره نشان داده بود دوستدار مردم و کشور است و هیچ علاقه ای به حضور در مناقشات سیاسی به راه افتاده توسط عده ای بی هویت را ندارد. و تلخ تر آنکه فرقه سبز نه تنها احترام خانواده های داغدار حجازی و حتی سحابی را نیز نگه نداشتند بلکه بیش از پیش نشان دادند که فقط اهل استفاده ابزاری هستند و دیگر هیچ…آنچه که در ماجرای تشییع جنازه مرحوم منتظری و مراسم خاک سپاری شهید ژاله نیز تکرار شد.

آنها در ماجراهای اخیر، روسای فتنه گر خود را نیز فراموش کردند و هم اکنون چند هفته ای است که حتی از آن گناهکاران هم نامی نمی برند.و چه تلخ باید باشد برای موسوی و کروبی امثال آنها که چنین هواداران منافقی، آنها را در کنار گرفته بودند.سبزها اکنون نیز که مرحوم سحابی و دخترش هاله از دنیا رفته اند؛ همچون گروهک های مشابه خود، سعی در مصادره این دو نفر به نفع خود دارند. مرحوم هاله سحابی ۵۷ ساله با توجه به سابقه بیماری دیابت و همچنین شوک ناشی از درگذشت پدر، از دنیا رفت و حالا این فرقه هتّاک سبز است که با جعل واقعیت سعی دارد، بگوید هاله کشته شده و البته به نام جنبش سبز هم کشته شده.البته این جعل واقعیت نه برای بار اول است که توسط آنها تکرار می شود و نه حتماً بار آخر خواهد بود.آنها که یک روز بر سر یک تابوت خالی همچون "ترانه موسوی" یقه چاک می دادند و روز دیگر یک مرگ طبیعی را قتلی دلخراش می خوانند، حتماً صبح فردا نیز برای ادامه توهم زنده بودن خود کارهای مشابه دیگری خواهند کرد.کارهایی که البته نه تنها سبب نخواهد شد عمر آنها چند روز بیشتر ادامه یابد بلکه با عیان تر شدن این تزویر، تنها سرعت فرا رسیدن سال مرگ آنها افزایش خواهد یافت.