به گزارش افکارنیوز، در نیمه اول قرن نوزدهم میلادی، گروههای تبلیغ مذهبی آمریکایی، پیش از ایجاد هرگونه رابطه رسمی به ایران گام نهادند. استعمار غرب در طی چند قرن اخیر، همواره برای نفوذ و رخنه به درون کشورهای اسلامی و سایر نقاط دنیا، از گروههای تبشیری استفاده کرده است.
اساساً در مسئله وابستگی و ارتباط کلیسا با استعمار غرب، هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد. غرب پس از دوران رنسانس، تنها به قیود دست و پا گیر کلیساها پشت کرده و گرنه استعمار غرب، در جبهه اهداف جهانخوارانه خویش، پس از رنسانس، همواره از سه حربه «کشیش»، «خدمات پزشکی» و «ارتش»، بهره گرفته و همیشه آمدن مبشرین مسیحی همراه بوده با نفوذ دولتهای مسیحی و از دست رفتن استقلال ملل شرق. بعدها در تاریخ سیزدهم دسامبر ۱۸۵۶(۲۲ آذر ۱۳۲۵) با امضای پیمان دوستی و تجاری در قسطنطنیه، روابط سیاسی ایران و آمریکا رسماً آغاز شد. این قرارداد نشانه توافقی بود که زمینه را برای همکاریهای
سیاسی و تأسیس دفتر نمایندگی کنسولی و برقراری روابط تجاری، فراهم آورد.
در ژنوایه سال ۱۷۷۳(دیماه ۱۲۶۱)، «چستر آرتورآلن» رئیس جمهور وقت آمریکا، نخستین مأمور دیپلماتیک این کشور «ساموئل. جی. بنیامین» را به عنوان وزیر مقیم، به تهران اعزام کرد. متقابلاً اولین وزیر مختار ایران به نام حاج حسینقلی معتمدالوز را معروف به «حاجی واشنگتن»، چهار سال بعد به واشنگتن فرستاده شد.
در آن زمان یعنی انگلستان و روسیه، عملاً بسیاری از امور را در ایران قبضه کرده و سلطه استعماری خود را گسترانیده بودند. آمریکا نیز تا پیش از آن سعی کرده بود با اعزام میسیونرهای مذهبی و گروههای آموزشی و همچنین ارائه خدمات پزشکی و درمانی، چهرهای انسانی از خود به نمایش بگذارد. البته باید توجه داشت که استفاده از «هیئتهای آموزشی» و «درمانی»، روی دیگر همان سکه «میسیونرهای تبشیری» بود که به طور غیر مستقیم برای غرب مسیحی تبلیغ میکردند و سعی داشتند تا جای پایی باری نفوذ استعمار جدید باز کنند.
در این دوران، آمریکا نیز کمکم به فکر افتاد که از قافله «امتیازگیری» از حکومت قاجار - که تا آن زمان عمدتاً در انحصار انگلستان و روسیه بود - عقب نماند و از این خوان یغما نصیب ببرد. لذا یکی از اولین سفرای آمریکا در ایران به نام «وینستون» امتیاز ساخت راهآهن تهران - بوشهر را که محل کنسولگری آمریکا از سال ۱۸۸۴ بود، از ناصرالدین شاه گرفت.
پس از وی، «ادوارد اسپنسر پرات» نیز در اخذ برخی امتیازات کوشید و موفق شد که تأسیسات سدسازی، استخراج معادن، ساخت راهآهن و تأسیس یک بانک را به یک کمپانی آمریکایی به نام «کمپانی ایران» واگذار کند. علیرغم اخذ چنین امتیازاتی، ایالات متحده آمریکا هنوز استراتژی مشخصی در ایران نداشت. سیاست انزواطلبی که منبعثاز دکترین مونروئه بود، آمریکا را از مداخلهگری در دیگر نقاط جهان منع میکرد. قدرت نفوذ و سلطه بریتانیای کبیر و روسیه تزاری در ایران دوره قاجار و حقوق و امتیازاتی که دولتهای مزبور برای خود قائل بودند، باعثشد که آنها نتوانند قدرت دیگری را در منطقه خاورمیانه و
ایران تحمل نمایند. چندی بعد، بر طبق قرراداد سال ۱۹۰۷، ایران به این قرارداد، مردم ایران را بیش از پیش نسبت به مقاصد تجاوزکارانه همسایگان شمالی و جنوبی، خشمگین ساخت. در این میان، دولت آمریکا سعی داشت با تکیه بر نقش بشردوستانه هیئتهای آمریکایی در سالیان گذشته و نیز در جریان مبارزات مشروطه، در میان مردم ایران از خود چهره مثبتی را برجای بگذارد.
پس از تصمیم مجلس شورای ملی ایران برای استخدام مستشار مالی از آمریکا و درخواست رسمی دولت ایران در سال ۱۹۱۰ میلادی(۱۲۸۹شمسی) از وزارت امور خارجه آمریکا برای اعزام یک هیئت مستشاری برای خزانهداری کل و پس از تأیید رئیس جمهور آمریکا، هیئتی به سرپرستیمورگان شوستردر سال ۱۹۱۱ به ایران اعزام شد.
جالب است بدانیم که بهائیان در انتخاب شوستر نقش داشتند و شوستر نیز بلافاصله پس از ورود به ایران، با مجامع بهائیهای ایرانی مرتبط شد.
* استخدام شوستر برای مقابله با روسیه و انگلستان
ایران با استخدام شوستر تلاش زیادی به کاربرد تا توسط وی برای مقابله با نفوذ روسیه و انگلستان، آمریکا را درگیر مسائل سیاسی خود کند. پس از تعارض اقدامات شوستر با منافع روسیه و انگلستان، مخالفتهای آنها باعثشد تا این هیئت پس از ۹ ماه مجبور به ترک ایران شود.
تا سال ۱۹۱۹، آمریکا نفوذ و منافع کمی در ایران داشت. قدرت آمریکا قبل از پایان جنگ جهانی اول، در مقایسه با شکورهای نیرومند قابل توجه نبود اما به تدریج طی دوره ۱۹۱۹ الی ۱۹۲۱، وزارت خارجه آمریکا گامهای مرددی در جهت به کار بردن سیاستی جدیتر در ایران برداشت.
شرکتهای نفتی آمریکایی از دهه ۱۹۲۰ برای دستیابی جدیتر در ایران برداشت. شرکتهای نفتی آمریکایی از دهه ۱۹۲۰ برای دستیابی به امتیازاتی در ایران، تلاش کرده بودند. کمپانی نفتی «استاندارد اویل» که از شرکتهای بسیار بزرگ آمریکایی بود، در سال ۱۹۲۰(۱۲۹۹) برای کسب امتیاز نفت شمال ایران مذاکراتی را آغاز کرد. «کمپانی نفت آمریکا» نیز که شعبهای از کمپانی نفتی «سیبورد» بود، در سال ۱۳۱۶ و کمپانی نفتی «استاندارد و کیوم» در سال ۱۳۱۹ در همین راستا تلاش کردند، اما لرد کرزن(وزیر امور خارجه انگلیس) در گفتوگو با وزیر خارجه ایران درباره ورود کمپانی «استاندارد اویل» به خاک
ایران، به شدت هشدار داد و تأکید کرد که این اقدام به معنای رقابتی است که در آینده منبع دردسر خواهد شد و نمیتوان انتظار داشت که دولت انگلیس نظر مساعدی نسبت به آن داشته باشد.
حضور فزاینده آمریکا در ایران در اوایل دهه ۱۹۴۰، تنش موجود میان آمریکا و انگلیس را به شدت افزایش داد. هرچند تلاش کمپانیهای نفتی آمریکا به شکست تلاشهای کمپانیهای آمریکایی برای کسب امتیاز در طول این دوره بیست ساله، تا اندازه زیادی به دلیل مخالفت انگلیسیها بود.
با حمله آلمان به لهستان در ماه سپتامبر ۱۹۳۹(شهریور ۱۳۱۸) و شروع جنگ جهانی دوم، فصل نوینی در تلاش قدرتهای بزرگ برای ادامه و یا گسترش سلطه خود بر جهان آغاز گردید. علیرغم اعلان جنگ انگلیس و فرانسه و بسیاری از کشورهای همپیمان آنان به آلمان، ایران از همان ابتدا در بیانیههای رسمی، بیطرفی خود را در جنگ اعلام کرد. با این وجود در طی جنگ، متفقین بیطرفی ایران را نقض کردند. صبح روز سوم شهریور ۱۳۲۰، نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان با عبور از مرزهای شمال، غرب و جنوب کشور، بیآنکه با مقاومت قابل توجهی از سوی ارتش ایران مواجهه شوند، بخشهای وسیعی از خاک
ایران را اشغال کردند.
وقایع شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران، منجر به خروج اجباری رضا شاه از کشور شد. به درخواست انگلیسیها که از توانایی کافی برای کمکرسانی به دولت شوروی در مقابل آلمان هیتلری برخوردار نبودند، پای آمریکاییها در تکمیل اشغال ایران باز شد. هرچند اگر انگلیسیها نیز چنین تقاضایی نمیکردند، آمریکاییها به عنوان قدرت برتر و درگیر جنگ، وارد صحنه میشدند. همانگونه که روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا، پیشنهاد کرد تا مسئولیت حمل مواد و مهمات در ایران، به طور کلی به آمریکا واگذار شود و چرچیل نخستوزیر انگلستان، از این پیشنهاد استقبال کرد و آن را پذیرفت. به این ترتیب راه ورود و
نفوذ هرچه بیشتر آمریکا به صحنه سیاست، ارتش و اقتصاد ایران باز شد. تعداد سربازان آمریکایی که برای ارسال مهمات و مواد دیگر به شوروی به ایران آمده بودند، بسیار زیاد بود و روز به روز هم بر تعداد آنها افزوده میشد به طوری که در ماه ژانویه ۱۹۴۳(دیماه ۱۳۲۱) تعداد آنها به سیهزار نفر بالغ شد. حضور سربازان آمریکایی در ایران، تنها به خواست و دعوت دولت انگلستان از آنها صورت گرفته بود و در این زمینه هیچ موافقتنامه یا قراردادی بین دولتهای ایران و آمریکا به امضا نرسیده و اصولاً مذاکرهای هم به میان نیامده بود.
چند یگان از نیروهای ارتش ایالات متحده در جنوب ایران پیاده شدند و «فرماندهی خلیج فارس» را ایجاد کردند تا در حمل و انتقال تدارکات نظامی، که از سوی آمریکا از راه ایران به شوروی تحویل میشد، کمک کنند. در سال ۱۳۲۲ نیز ژنرال دونالد کانالی، به عنوان فرماندهی نیروهای آمریکایی، در تهران مستقر شد. در آن موقع، دولت ایران از وزارت امور خارجه آمریکا درخواست کرد برای توجیه حضور نیروهای خود در خاک ایران و آبهای ساحلی خلیج فارس، به پیمان سه جانبه انگلیس - شوروی - ایران ملحق شود؛ ولی دولت ایالات متحده که پیوستن به چنان قراردادی را به سود خود نمیدانست، با پیشنهاد ایران موافقت
نکرد.
در ماه سپتامبر ۱۹۴۲(شهریور ۱۳۲۱)، ایالات متحده آمریکا اقدام به ایجاد «هیئت نظامی ایران» نمود تا بتواند به وسیله آن از عهده فراهم کردن تسهیلات لازم برای تأمین نیازهای انگلستان در منطقه خلیج فارس و همچنین مایت و کمک به شوروی برآید. وظیفه رسمی این هیئت نظامی آمریکایی اجرا و انجام تعهدات قانون وام و اجاره برای انگلستان در ایران بود. مقامات رسمی و دولتی، هدف تشکیل این هیئت نظامی را در جهت «پیشبرد مقاصد آمریکا در هدفهای جنگی خود» عنوان کردند.
اعزام «هیئت نظامی ایران» هرچند در بدو امر برای کمک به انگلستان در منطقه خلیج فارس و حمایت از کمکرسانی به دولت شوروی بود، اما تشکیلات این عده که متعاقباً عنوان فرماندهی خلیج فارس را به خود گرفت، راه را برای نفوذ و حضور مستشاری آمریکا در ایران بازکرد. در حوزه نظامی، ابتدا هیئتی به ریاست «گریلی» که بعداً جای خود را به ژنرال «ریدلی» داد، مأمور بازسازی ارتش ایران شد. «زیمرمن» نوسازی شهربانی و اداره پلیس را عهدهدار شد و ژنرال «شوارتسکف» نیز در رأس هیئتی مسئول بازسازی ژاندارمری شد.
دکتر میلیسپونیز که در اوایل سلطنت رضاه شاه، رئیس کل مالیه ایران بود، یک بار دیگر به توصیه واشنگتن برای تصدی خزانهداری کل ایران انتخاب شده، در سال ۱۳۲۱ با اختیارات وسیعی به ایران میآید. گروه کثیری از مستشاران آمریکایی همراه وی نیز تمام مقامات مهم مالی و اقتصادی ایران را اشغال میکنند تا بدین وسیله زمینه حضور گسترده آمریکا در این کشور را فراهم سازند. اما این وضع دیری نمیپاید و در سال ۱۳۲۳ دکتر مصدق(که در آن هنگام نماینده مجلس بود) از فرصت نخستوزیر شدن سهام السلطان بیات - عامل انگلیسیها که در ضمن خواهرزاده دکتر مصدق نیز بود - استفاده کرد و طرح الغای
اختیارات دکتر میلیسپو را که خواهان گشودن پای هیئتهای نفتی آمریکایی به ایران و محدود شدن بهرهبرداری انگلیسیها از نفت جنوب بود را ارائه کرد.
مجلس نیز در تاریخ هجدهم دیماه ۱۳۲۳ به الغای اخیتارات میلیسپو رأی داد. میلیسپو تهدید به کنارهگیری کرد و چون دولت تسلیم درخواستهای او نشد، از کار کناره گرفت و از ایران خارج شد. بدین ترتیب، رسیدگی به وضعیت اقتصادی ایران و قحطی بزرگی که به دنبال اشغال ایران از سوی متفقین به وجود آمده بود، از جانب میلیسپو نیمهکاره رها شد.
در طی سالهای جنگ جهانی دوم، ایرانیان یکبار دیگر تلاش کردند تا آنچه را که آمریکاییها علاقهمندی روزافزون به ایران میخواندند جلب کرده، از آمریکا به عنوان یک نیروی سوم قدرتمند برای ایجاد توازن و تعادل بین دو قدرت شوروی و انگلستان در ایران استفاده کنند.
در تعقیب همین سیاست بود که برخی از دولتمردان ایران بسیار مشتاق بودند تا پای کمپانیهای نفتی آمریکایی را به ایران باز کرده و با اعطای امتیازات نفتی به شرکتهای آمریکایی، دولت ایالات متحده را بیش از پیش به ایران علاقهمند کند.
چند سال پیش از پایان جنگ جهانی دوم، هنگامی که صنعت نفت در ایران ملی اعلام شد و دولت مصدق بر سرکار آمد، هنوز هم برخی ایرانیان نظر مساعدی نسبت به ایالات متحده آمریکا داشتند. هنوز خاطره حمایت در برابر شوروی در سازمان ملل متحد، تشویقهای جورج آلن سفیر آمریکا در ایران، در بازپسگیری آذربایجان و در موافقتنامه نفت با شوروی، در اذهان زنده بود. هنوز این گروه، آمریکا را نیروی سومی میپنداشتند که حاضر است آنها را در برابر فشارهای همسایگان شمالی و جنوبی حمایت کند و انتظار داشتند همانطور که در قضیه آذربایجان و فشارهای شوروی، از ایران پشتیبانی کرده بود، اکنون نیز در
قضیه نفت جنوب و کشمکش با دولت انگلیس، از کمک دریغ ننماید. اما این حسننظر نسبت به دولت آمریکا، دوام چندانی نیافت.
منبع: کتابمداخلات دفتر پژوهشهای موسسه کیهان