چه کسانی و به چه علت به نظارت استصوابی حمله می‌کنند؟

به گزارش افکارخبر، یکی از مسئولان چندی پیش مطالبی درباره نظارت استصوابی شورای نگهبان در انتخابات‌ ایران مطرح کرد. وی در سخنان خود ضمن ابراز ناراحتی از نظارت استصوابی این شورا، تاکید کرده بود: مجلس اول که بدون نظارت شورای نگهبان تشکیل شد بهترین مجلس بوده است. این مطالب بلافاصله به یکی از موضوعات محوری مباحثات و جدل‌های رسانه‌ای و تریبونی گروه‌ها و جریان‌های سیاسی در کشور قرار گرفت.

با این حال، پرسش اصلی آن است که در موضوع نظارت استصوابی " دعوا " بر سر چیست؟ صرف استصوابی یا استطلاعی بودن نظارت شورای نگهبان قطعاً نمی‌تواند د‌أب و دغدغه اصلی باشد، بلکه یک جریان سیاسی زمانی به چنین پدیده‌هایی به عنوان یک دستاویز، چنگ می‌زند که بخواهد از آن به عنوان مدلولی برای یکی از دال‌های گفتمانی خود - در این جا دال " آزادی " خواهی - استفاده کند. به عبارت دیگر، جریان سیاسی اصلاح‌طلب و برخی مقامات اجرایی بر این باورند که با بهره‌گیری از مدلول و نشانه " مخالفت با نظارت استصوابی " می‌توانند دال " آزادی " را در منظومه گفتمانی خود مفصل‌بندی، تقویت و به سود خود معنابخشی کنند.

به عبارت ساده‌تر، این جریان سیاسی با بهره‌گیری از عنصر مخالفت آشکار با نظارت استصوابی شورای نگهبان، بنای آن دارد که در منظر افکار عمومی، یکی از دوقطبی‌های اصلی بین خود و جریان مقابل را بر سر موضوع آزادی ساخته و جریان مقابل(اصولگرایان) را مخالفان آزادی و طیف متبوع خود را موافقان و حامیان آزادی معنادهی کند.

از منظر گفتمانی، این مسئله از سه جنبه قابل بررسی است. اولاً آنکه چرا در چنین شرایطی این مسئله(نظارت استصوابی) به سرعت از جانب یک جریان سیاسی به بحثمحوری تبدیل می‌شود؟

ثانیاً: آیا این جریان سیاسی حقیقتاً می‌تواند دال آزادی را به سادگی در منظومه گفتمانی خود مفصل‌بندی کرده و مدعای آن را داشته باشد؟

و ثالثاً: آنکه آیا نحوه مواجهه جریان مقابل(اصولگرایان) در چنین موضوعی از ظرافت و دقت لازم برخوردار بود یا خیر؟

آنچنانکه پیش از این نیز در یادداشتی با عنوان " دوقطبی‌سازی جعلی برای عبور نرم از مسئله استقلال " با تفصیل بیشتری مطرح کردیم، دوقطبی‌ها، ستون فقرات مسئله بسیار کلیدی در سیاست یعنی " گفتمان " سازی را تشکیل می‌دهند. هنگامی که یک موضوع توسط یک جریان سیاسی به صورت هدفمند و سنجیده، به محور مناقشه اصلی دو جریان اصلی سیاسی تبدیل می‌شود، در واقع ۲ هدف کلان(ایجابی و سلبی) را در ذیل خود به همراه دارد و علیرغم تصورات، شاید بتوان گفت که جنبه سلبی آن مهمتر از بعد ایجابی‌‌اش است. در همین مبحثپیش رو، طرح موضوع نظارت استصوابی شورای نگهبان، هرچند فی‌نفسه و بالذات برای پیشبرد یک هدف مشخص که در بالا نیز بدان اشاره شد، مفید است؛ اما نکته‌ کلیدی‌تر در موضوع گفتمان سازی آن است که شما در مباحثات و مجادلات سیاسی بر روی کدام نقطه ایستاده و از چه موضعی با طرف مقابل سخن می‌‌گویید؟ و یا به عبارت دیگر، کدام موضوع را به مناقشه اصلی خود با جریان مقابل در نزد افکار عمومی تبدیل می‌کنید؟

موضوع نظارت استصوابی شورای نگهبان، هنگامی به شکل رادیکال و پرحجم از سوی برخی مسئولان و جریان دوم خرداد مطرح شد که جمع‌بندی مذاکرات هسته‌ای به انجام رسیده و جریان حامی گفتمان " توسعه از طریق ارتباط گسترده با غرب و عادی سازی روابط با مستکبران " با دو مسئله بسیار جدی در نزد افکارعمومی مواجه بود. اولاً پس از پایان مذاکرات هسته‌ای و دستیابی به یک متن توافق شده، افکار عمومی به دنبال آن است که بفهمد در این متن ذوبطن به راستی " چه چیزهایی نوشته شده و چه داده و چه ستانده‌ایم "؛ ثانیاً با توجه به آنکه توافق فی‌نفسه و بماهو توافق برای مردم ارزش چندانی نداشت، بلکه بر اثر تبلیغات پرحجم و سیل‌آسای جریان حامی توسعه برونزا که آب خوردن مردم را نیز به توافق هسته‌ای قفل کرده بود، تصور افکار عمومی بر آن بود که پس از توافق، گشایش بسیار اساسی در معیشت و اقتصاد کشور حاصل خواهد شد؛ اینک وقت آن رسیده بود که مردم نه در آسمان‌ها، بلکه بر روی زمین به دنبال تاثیرات عظیم اقتصادی توافق هسته‌ای باشند.

کاملاً طبیعی است که در صورت تبدیل شدن دو موضوع فوق(برجام و مسائل معیشتی و اقتصادی) به مسئله اصلی، برخی مسئولان و جریان دوم خرداد در نزد افکار عمومی چیزهای مهمی از دست خواهند داد؛ از این جهت بهترین شیوه در عملیات روانی و گفتمان سازی به کار گرفته می‌شود تا با طرح یک مسئله رادیکال و تند و تیز - که شاخک‌های جریان مقابل را به سرعت به خود متوجه کند - دوقطبی‌ها بر سر موضوع دیگری(نظارت استصوابی شورای نگهبان) شکل بگیرد که این جریان تصور می‌کند حداقل از نظر افکار عمومی در این مسئله وضعیت بهتری خواهد داشت. بدین صورت جریان مذکور با یک تیر دو هدف را نشانه می‌رود، اولاً افکار عمومی و طرف مقابل(اصولگرایان) به سرعت از مسائلی که این جریان(اعتدال و اصلاح‌طلبان) در آن به شدت احساس ضعف می‌کند، عبور می‌کنند و ثانیاً موضوع محوری افکار عمومی به جایی کشیده می‌شود که اصولگرایان در آن مخالفان آزادی و دوم‌خردادی‌ها و جریان موسوم به اعتدال به موافقان و حامیان آزادی تبدیل شوند!

اما جنبه دیگر بحثآن است که آیا این جریان حقیقتاً می‌تواند مدعی آزادی باشد؟ در این باره نیز پیش از این در یادداشت فوق‌الذکر اشاره شد که تز توسعه برونزا که مورد حمایت عملی اصلاح‌طلبان و برخی مسئولان اجرایی است، از چند شکاف و نقطه ضعف بسیار جدی و عمده رنج می‌برد که " استقلال " و " آزادی " اصلی‌ترین آنهاست. در این گفتمان که مبنای توسعه را بر قرار گرفتن در مدار توسعه غربی و اندراج در فرهنگ غربی قرار داده، اولاً هیچ تضمینی برای دستیابی به توسعه واقعی وجود ندارد و چه بسا کشورهایی که در این راستا قدم برداشته و توسعه نیافته باقی مانده اند که از آن جمله می‌توان به مثال بارز مصر اشاره کرد؛ و ثانیاً حتی اگر توسعه‌ای نیز رخ دهد، آرمان‌های مهمی چون استقلال و آزادی ملت مورد معامله قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر، در این تز، " اگر " توسعه‌ای نیز رخ بدهد، بهای مسلّمش هتک استقلال یک کشور و از دست رفتن آزادی یک ملت است.

از این روی جریانی که استقلال و آزادی را به عنوان دو دال اصلی طرد شده در منظومه گفتمانی خود دارد، در تلاش است با شکل ‌دهی به دوقطبی‌های دیگر، از آشکار شدن این خلأ بسیار مهم در گفتمان خود که می‌تواند به سرعت منجر به ازجاشدگی و فروپاشی گفتمانی شود، جلوگیری کند.

اما جنبه سوم و آخر مورد بحثنوشته پیش رو، نحوه ورود اصولگرایان به این موضوع است. به عقیده نگارنده برخی از اصولگرایان چنان با موضوع برخورد کردند که گویا این مسئول اجرایی حقیقتاً از استصوابی بودن نظارت شورای نگهبان در قانون اساسی اطلاع درستی ندارد و یا آنکه برای ایشان حقیقتاً شبهه‌ نظری و فکری پیش آمده است و از همین روی بر آن شدند تا استدلال‌های مفصل و مصاحبه‌های متعددی را در این راستا خرج کنند تا امر بر این مسئول محترم اجرایی و جریان دوم خرداد با وضوح بیشتری روشن شود. حال آنکه همچنان که در بالا نیز اشاره شد، اساساً مسئله به انگیزه‌های دیگری مطرح شده است.

نظر نگارنده آن نیست که نباید به اینگونه مواضع غلط پاسخ داد، بلکه مسئله بر سر آگراندیسمان و بزرگ و کوچک‌نمایی و نحوه ضریب دهی به مباحثدر رسانه ها و تریبون‌هاست. در شرایطی که حامیان و عاملان گفتمان توسعه برونزا، از دو خلأ عمده در گفتمان خود(استقلال و آزادی) رنج می‌برند، ورود به موضوع نظارت استصوابی به نحوی که از آن مخالفت اصولگرایان با " آزادی " بیرون بیاید، منشأیی جز نابلدی سیاسی نمی‌تواند داشته باشد.

بدین جهت، بهترین شیوه مباحثه در این نحو از مسائل آن است که اولاً مسئله اصلی به حاشیه نرفته و در وهله اول موضوع کارآمدی تز توسعه برونزا بر روی زمین(از طریق سنجش حقیقی بهبود معیشت مردم با توافق هستهای) مورد کاوش و بحث قرار بگیرد و ثانیاً گفتمان مذکور از منظر دو آرمان بسیار کلیدی "استقلال و آزادی" مدام به محک گذاشته شود. در این صورت جریان مقابل اولاً یارای آن را ندارد که بتواند از مسائلی نظیر نظارت استصوابی که تقریباً به انحاءمختلف در تمام شیوههای حکومتداری در جهان وجود دارد، مدلولی برای آزادیخواهی خود و ضدآزادی نشان دادن اصولگرایان بهرهگیری کند و ثانیاً باید هرچه بیشتر در جهت پاسخگویی به سوالات بیشماری که درباره ترجمه توافق هستهای به معیشت و رفاه اقتصادی مردم وجود دارد، اقدام کند.